فاطمه ساکی؛ علی کرباسی زاده اصفهانی؛ علی زارعی (پیمان)
دوره 9، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 71-86
چکیده
مقالهی حاضر نشان میدهد که چگونه میشل فوکو در آثار پایانی خود با رجوع به برخی آموزههای روشنگری به هنر آفرینش خویشتن روی میآورد. بازاندیشی مفاهیم اساسی روشنگری در فوکوی متأخر با درک تازهای از کانت و سوژه همراه است. با جای دادن نظریههای زیباییشناسی مرتبط با نفس در متن تفکر روشنگری، فوکو نشان میدهد که نه تنها او ارزشهای ...
بیشتر
مقالهی حاضر نشان میدهد که چگونه میشل فوکو در آثار پایانی خود با رجوع به برخی آموزههای روشنگری به هنر آفرینش خویشتن روی میآورد. بازاندیشی مفاهیم اساسی روشنگری در فوکوی متأخر با درک تازهای از کانت و سوژه همراه است. با جای دادن نظریههای زیباییشناسی مرتبط با نفس در متن تفکر روشنگری، فوکو نشان میدهد که نه تنها او ارزشهای روشنگری را نادیده نمیگیرد، بلکه به بازسازی برخی از این مفاهیم میپردازد. بازتاب چنین نگرشی خود را در اخلاق به معنای رابطه با خویشتن نشان میدهد. صورتبندی چنین اخلاقی به مدد پژوهشهای فوکو در مورد اخلاقیات در یونان و روم از یک طرف، و رجوع به آموزههای نیچه و شارل بودلر از طرف دیگر ممکن میشود. اخلاقیات در جهان باستان در پی ارائهی شیوهای برای پرورش خلاقیت افراد است که آنها را ابتدا با اکنونِ خویش و سپس با خویشتنِ خویش مواجه کند تا فرد بتواند بهگونهای دیگر بیاندیشید، زندگی خود را دگرگون کند و خود را بیافریند. بودلر نیز مدرن بودن را خلاقیت و پویایی معنا میکند و معتقد است زندگی انسان نیز باید مانند اثر هنری با خلق خویشتن و تغییر همراه باشد. در این مقاله در صدد هستیم به بررسی خودآفرینی و زیست زیبا بپردازیم.
خاطره سبحانیان؛ علی کرباسیزاده اصفهانی
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1392، ، صفحه 63-80
چکیده
در این مقاله تلاش میکنیم تا فلسفة نقادی کانت، بهویژه آموزههای کتاب نقد عقل محض، را از نگاه نقادانة نیچه بررسی کنیم. از آنجا که نیچه به کل نظامهای مابعدالطبیعی و فیلسوفان غربی از افلاطون گرفته تا کانت و هگل هم انتقاداتی یکسان و هم ویژه دارد، در این پژوهش نخست به نگاه انتقادی نیچه به کل تاریخ فلسفه، و سپس به نقدهای ...
بیشتر
در این مقاله تلاش میکنیم تا فلسفة نقادی کانت، بهویژه آموزههای کتاب نقد عقل محض، را از نگاه نقادانة نیچه بررسی کنیم. از آنجا که نیچه به کل نظامهای مابعدالطبیعی و فیلسوفان غربی از افلاطون گرفته تا کانت و هگل هم انتقاداتی یکسان و هم ویژه دارد، در این پژوهش نخست به نگاه انتقادی نیچه به کل تاریخ فلسفه، و سپس به نقدهای خاص او به آموزههای کانتی در نقد اول او، میپردازیم.
به باور نیچه، کانت با تحویل فلسفه به معرفتشناسی، تفکر فلسفی را در آستانة مرگ قرار داد؛ اساساً نیچه معتقد است فلسفه به معنای اصیل و درست آن، آفریدن معنا و گونهای قانونگذاری به شمار میرود. نیچه، بر مبنای موضع خود که میتوان از آن به «چشماندازگرایی» تعبیر کرد، انقلاب کپرنیکی کانت را زیر سؤال میبرد و بر همین اساس، آموزههای وی را، از قبیل احکام ترکیبی پیشینی، زمان و مکان، مقولات، و تفکیک پدیدار از شیء فینفسه، به چالش میکشد