این مقاله در پیِ نشان دادن این نکته است که «دموکراسی» لزوماً «آزادی» و «حقوق بشر» را تضمین نمیکند و علل پیدایش این ناسازگاری و راهکارهای سازگار کردن آنها را در آرای جِیمز مَدیسن، اَلِکسی دو تُکویل و جان استوارت میل واکاوی میکند. «پدران بنیانگذار آمریکا» و «نویسندگان مقالات فدرالیست» به احتمال پیدایش ...
بیشتر
این مقاله در پیِ نشان دادن این نکته است که «دموکراسی» لزوماً «آزادی» و «حقوق بشر» را تضمین نمیکند و علل پیدایش این ناسازگاری و راهکارهای سازگار کردن آنها را در آرای جِیمز مَدیسن، اَلِکسی دو تُکویل و جان استوارت میل واکاوی میکند. «پدران بنیانگذار آمریکا» و «نویسندگان مقالات فدرالیست» به احتمال پیدایش این ناسازگاری پی برده و با پیروی از لاک و مُنتِسکیو مجموعهای از «ابزارهای قانونی» را برای پاسداری از «آزادی» و «حقوق بشر» پیشنهاد کرده بودند. باوجوداین، این مقاله با تفکیک «علل اجتماعی و فرهنگی» از «علل سیاسی و قانونی»، بهکارگیریِ «ابزارهای قانونی» صرف را برای حل این مشکل راهگشا نمیداند و با بهرهگیری از مشاهدات و استدلالهای تکویل در دموکراسی در آمریکا، تمایز او میان «زورگویی ملایم» و «ستمگری اکثریت» و نیز مفهوم «توافق همگانی» در جعل رضایت نوآم چامسکی و اِدوارد اِس. هِرمن، گونههای محتمل «ستمگری» و «زورگویی» در یک نظام دموکراتیک، تأثیر «زورگویی ملایم» بر «خودسانسوری»، «فشارهای سیاسی و اجتماعی بر دگراندیشان» و ناکارآمدی «ابزارهای قانونی» صرف را در حل این مشکلات واکاوی میکند. در پایان، بسط نظریه «زورگویی ملایم» در نظریه «زورگویی عرف» میل و راهکارهای نظری و عملی او برای حل این مشکل واکاوی میشوند.
هدف از نگارش این مقاله طرح، تبیین، و تحلیلِ یکی از مهمترین انتقادهای واردشده در سنت فلسفی انگلوساکسون بر «فایدهگرایی» کلاسیک است. این انتقاد را، که به انتقاد ناظر بر «یکپارچگی» معروف است، برنرد ویلیمز در سال 1973 مطرح کرد، و در کنار انتقاد ناظر بر عدالت، که جان رالز در سال 1971 مطرح کرده بود، مهمترین انتقادهای ...
بیشتر
هدف از نگارش این مقاله طرح، تبیین، و تحلیلِ یکی از مهمترین انتقادهای واردشده در سنت فلسفی انگلوساکسون بر «فایدهگرایی» کلاسیک است. این انتقاد را، که به انتقاد ناظر بر «یکپارچگی» معروف است، برنرد ویلیمز در سال 1973 مطرح کرد، و در کنار انتقاد ناظر بر عدالت، که جان رالز در سال 1971 مطرح کرده بود، مهمترین انتقادهای واردشده بر فایدهگرایی کلاسیک قلمداد میشوند. بنابر این انتقاد، فایدهگرایی «یکپارچگی» و «خودآیینی» فرد را تهدید میکند و «گسست»های گستردهای در آدمی پدید میآورد که از جملۀ آنها میتوان به «گسست» میان عمل آدمی و باورهای ژرف اخلاقی او و «گسست» میان عمل آدمی و روابط دوستانه و عاشقانهاش اشاره کرد. این مقاله، پس از تبیین انتقاد برنرد ویلیمز، میکوشد با استفاده از مشهورترین شروح و تفاسیر این انتقاد در آرای فیلسوفانی مانند راجر کریسپ، جولیا درایور و تیموتی چپل انتقاد ویلیمز را از زوایای مختلف تحلیل کند و تفاسیر و گونههای مختلف آن را معرفی نماید. واکاویِ این انتقاد و گونههای مختلف آن میتواند در داوریِ ما دربارۀ «فایدهگرایی» و درکمان از چرایی و چگونگی پیدایش گونههای مختلف آن تأثیرگذار باشد.