محمد علی توانا؛ محمود علی پور
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 1-21
چکیده
یکی از پرسشهای مطرح در فلسفهسیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجستهای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را میکاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعهای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت میکند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه ...
بیشتر
یکی از پرسشهای مطرح در فلسفهسیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجستهای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را میکاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعهای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت میکند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه فوکو چگونه تکنولوژی های خود، سوژه مدرن و بدنش را برمیسازد؟ پیامد چنین وضعیتی چیست؟ و فوکو چه راحلی برای آن متصور است؟ به نظر میرسد در اندیشه فوکو، سوژه و بدنش در فرآیند سازوکارهای نظارتی و تنبیهی سراسربین و درونیشده شکل میگیرد. شاید مهمترین پیامد چنین وضعیتی ازخودبیگانگی، اسارات و تکه پاره شدن سوژه و بدنش باشد. به نظر میرسد؛ فوکو دو راهحل متصل به هم برای رهایی سوژۀ از این وضعیت پیشنهاد میکند: 1- مقاومت و امتناع دائمی؛ 2-پارهسیا (حقیقتگویی). بدین معنا فوکو از یکسو ما را به مقاومت دائمی بر علیه مناسبات دانش/قدرت/حقیقت نه تنها در دنیای بیرون بلکه در درون خود فرا میخواند (وجه سلبی راهحل فوکویی)؛ ازسوی دیگر ما را به رکگویی، خطرکردن و بازساختنِ خود بر مبنای خردهروایتهای خلاقانه دعوت میکند (وجه ایجابی راهحل فوکویی).