عباس عیسی زاده؛ سیدحسین شرفالدین شرف الدین
دوره 7، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 37-61
چکیده
اسلامهراسی (Islamophobia) غالباً به «خصومت و دشمنی بیاساس و غیرمنطقی با مسلمانان و مظاهر اسلامی» تعریف میشود. برخی محققان اصالت این تعریف خصوصاً قید "بیاساس و غیرمنطقی" آن را مورد مناقشه قرار دادهاند و با استناد به برخی مبانی نظری و چارچوبهای مفهومی شناختهشده و دواعی ایدئولوژیک ریشهدار، آن را خصومتی موجه، منطقی ...
بیشتر
اسلامهراسی (Islamophobia) غالباً به «خصومت و دشمنی بیاساس و غیرمنطقی با مسلمانان و مظاهر اسلامی» تعریف میشود. برخی محققان اصالت این تعریف خصوصاً قید "بیاساس و غیرمنطقی" آن را مورد مناقشه قرار دادهاند و با استناد به برخی مبانی نظری و چارچوبهای مفهومی شناختهشده و دواعی ایدئولوژیک ریشهدار، آن را خصومتی موجه، منطقی و تبیینپذیر ارزیابی کردهاند. جهت شناخت بهتر و بررسی دقیقتر این مبانی، مراجعه به متون کلاسیک و معاصر متضمن آن اجتنابناپذیر مینماید. این نوشتار درصدد است تا با بهرهگیری از روش اسنادی در مقام گردآوری اطلاعات و روش تفسیری و تحلیلی برای واکاوی محتوای یافتهها، یکی از مهمترین مبانی نظری اسلامهراسی، یعنی نظریه یا پارادایم «برخورد تمدنها» بهویژه قرائتهای مشهور و رایج آن یعنی آراء ساموئل هانتینگتون و برنارد لوئیس را به همراه شرح برخی شارحان و نقد منتقدان مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. به ادعای بعضی اندیشمندان، این نظریه در دو دهه اخیر، نحوه برخورد افکار عمومی غرب، خطیمشی رسانههای جمعی، سیاستهای دولتها و مواضع مقامات کشورهای غربی را در رابطه با اسلام و مسلمانان شکل داده و تئوریزه کرده است.