حمیدرضا محبوبی آرانی
چکیده
فصل دوم بشری بس_بسیار بشری با عنوان «دربارهی تاریخ احساسهای اخلاقی» بیانگر اولین مواجههی جدی و مستقیم نیچه با مسألهی اخلاق در آثار منتشرشدهی وی است و از اینرو از اهمیت بسیاری در شکلگیری اندیشههای نیچه در مقام یک فیلسوف اخلاق برجسته برخوردار است. مقالهی کنونی نخست میکوشد نشان دهد که چرا و چگونه نیچه به تاریخ ...
بیشتر
فصل دوم بشری بس_بسیار بشری با عنوان «دربارهی تاریخ احساسهای اخلاقی» بیانگر اولین مواجههی جدی و مستقیم نیچه با مسألهی اخلاق در آثار منتشرشدهی وی است و از اینرو از اهمیت بسیاری در شکلگیری اندیشههای نیچه در مقام یک فیلسوف اخلاق برجسته برخوردار است. مقالهی کنونی نخست میکوشد نشان دهد که چرا و چگونه نیچه به تاریخ احساسهای اخلاقی در دوران میانی تفکرش عطف نظر کرد و در واقع خاستگاه آن کدام است و این عطف نظر از چه مسیری و در چه بستری رشد کرد. برای نشان دادن این مسیر و بستر، نویسنده به بررسی پسزمینهی مطالعاتی نیچه در فلسفهی اخلاق شوپنهاور و پل ره میپردازد و آنمایه از افکار این دو اندیشمند را که مورد توجه و دغدغهی نیچه در تاریخ احساسهای اخلاقی بوده است بررسی میکند. سپس ضمن بررسی فصلِ «دربارهی تاریخ احساسهای اخلاقی» نشان میدهد که چگونه و دقیقاً بر سر چه مباحثی نیچه مسیر خود را از شوپنهاور و پل ره جدا میکند و راه را برای ظهور یک تبارشناسی-روانشناسی اخلاق در آثار میانی و سپستر در آثار متأخر خود باز میکند.
عارف نریمانی؛ محمدعلی پرغو
دوره 8، شماره 1 ، تیر 1396، ، صفحه 105-126
چکیده
استعمار غربی که در طی قرون متوالی، به عنوان بخشی جداییناپذیر از تاریخ جدید غرب و تاریخ جهان بوده است، دارای مبانی فکری مسلط و هژمونی و گفتمانی غالب برای خود میباشد که نه تنها برانگیزانندهی عمل استعمار است، بلکه در تشدید و تداوم آن نیز تأثیر زیادی داشته است. استعمار به صورت عمیقی در رابطه با تفکری است که با ایجاد تقابلها ...
بیشتر
استعمار غربی که در طی قرون متوالی، به عنوان بخشی جداییناپذیر از تاریخ جدید غرب و تاریخ جهان بوده است، دارای مبانی فکری مسلط و هژمونی و گفتمانی غالب برای خود میباشد که نه تنها برانگیزانندهی عمل استعمار است، بلکه در تشدید و تداوم آن نیز تأثیر زیادی داشته است. استعمار به صورت عمیقی در رابطه با تفکری است که با ایجاد تقابلها و تمایزات دو شقی بین خود و دیگری، با تعریف خود و دیگری، و کسب هویت از این راه، خود را در موضعی والا قرار میدهد. بر مبنای چنین رابطهای، انسان غربی در موضعی قرار میگیرد که در تفکر مسیحی به عنوان رستگاری شناخته میشود و در دوران جدید این رستگاری دینی جای خود را به مفاهیم جدید برآمده از متافیزیک عصر جدید میدهد. بر این اساس، استعمار که به سلطهی غربی و اروپایی بر دیگری منفی میانجامد به عملی موجه و همسو با طرح کلان تاریخی بدل میشود. در این مقاله این جنبه از استعمار با روش تحلیلی – انتقادی به بررسی گذاشته شده است. آنچه از مباحث مطرح به دست آمده، بر همسویی عمل استعمار و ایستارهای آن با مبانی متافیزیکی و فلسفهی تاریخ حاکم دلالت دارد که به معنای اثبات فرض عمدهی آغازین میباشد.
احمد علی حیدری
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 23-47
چکیده
مقاله با الهام از تلقی «پسامدرن» هیدگر در خصوص زمانمندی اکستاتیک انسان (افعال انسان همواره محفوف به مؤلفههایی از سنخ زمان است که مجال فراروی او را فراهم میآورند) شأن تاریخی وجود او را تبیین میکند. هیدگر مرگ اندیشی را موجب رهایی انسان از بیخودی فرد منتشر و اصالت عزم وی میداند. چنین شرایطی به تنهایی متعلق عزم دازاین را ...
بیشتر
مقاله با الهام از تلقی «پسامدرن» هیدگر در خصوص زمانمندی اکستاتیک انسان (افعال انسان همواره محفوف به مؤلفههایی از سنخ زمان است که مجال فراروی او را فراهم میآورند) شأن تاریخی وجود او را تبیین میکند. هیدگر مرگ اندیشی را موجب رهایی انسان از بیخودی فرد منتشر و اصالت عزم وی میداند. چنین شرایطی به تنهایی متعلق عزم دازاین را با عرضهی گزیدهای از امکانات بهدست نمیدهد. برآوردن چنین مقصودی مستلزم رجوع آدمی به گذشتهی تاریخی خود است که در آن شمار قابل ملاحظهای از امکانها عرضه میشوند. اندیشههای فلسفی و چهرههای شاخص آن نیز به میراث فرهنگی دازاین تعلق دارند. آدمی در رجوع به میراث گذشته، قهرمانان خود را تکرار میکند. «ایرانی» نیز میتواند به امکانات دازاین ایرانی در گذشتهی حکمی و فلسفیاش بنگرد. در نگاه اصیل به تاریخ، آنچه را دازاین به انجام رسانده یا نرسانده، (Wirklichkeit) مد نظر نیست بلکه امکانات (Möglichkeiten) منتخب دازاین، آنچه را که میتوانست برگزیند و نکرد و سرانجام آن دسته از امکاناتی را که هنوز برجاست، پیش چشم میآوریم. بزرگان اندیشهی میراث حکمی ما؛ ابنسینا، سهرودی، ملاصدرا، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، ابن رشد و نظایر آنها بر حسب مقتضیات وجودی در زمانه و تاریخی ظاهر شدهاند که اینگ گذشتهی ما را ساخته است. با درک زمان و روزگار آنان میتوانیم به خوبی تفاوت بین روزگارِ سنت خودمان را با شرایطِ مدرن و پسامدرن درک کنیم. توجه و فهمی که با رجوع به امکاناتِ مکمون در آن شاید بتوان راهی به رهایی از مابعدالطبیعهی غربی و وجوه مختلف آن که هیدگر با عنوان محتاطانهی متفکری پسامدرن در شمار منادیان آن قرار دارد، باز کرد.
علی اصغر لامعی؛ حسین کلباسی اشتری
دوره 3، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 55-76
چکیده
یوهان گوتفرید فن هردر (Johann Gottfried Von Herder, 1744-1803) مهمترین متفکر تاریخ است که به دورهها و اعصار تاریخی اهمیت میدهد و دیدگاهی متفاوت در مورد ماهیت انسانی و ایدهها و رویکردهای تاریخی دارد. او به حالات درونی شرکتکنندگان در تاریخ توجه میکند و بر عواملی چون زبان، فرهنگ، و دین به مثابة عوامل فردیت و تشخص گروهها و جوامع ...
بیشتر
یوهان گوتفرید فن هردر (Johann Gottfried Von Herder, 1744-1803) مهمترین متفکر تاریخ است که به دورهها و اعصار تاریخی اهمیت میدهد و دیدگاهی متفاوت در مورد ماهیت انسانی و ایدهها و رویکردهای تاریخی دارد. او به حالات درونی شرکتکنندگان در تاریخ توجه میکند و بر عواملی چون زبان، فرهنگ، و دین به مثابة عوامل فردیت و تشخص گروهها و جوامع انسانی اهمیت میدهد. او در مطالعات تاریخی خواهان همفکری و همدردی با کلیة اقوام و ملتها و فرهنگهاست و با این تصور، او هدفی کلی برای تمام جوامع انسانی ترسیم میکند. به جنبههای فرهنگی ماهیت انسانی توجه میکند و به همة دستاوردهای بشری در هر مقطع زمانی و مکانی به دیدة احترام مینگرد و در زمینة انسانشناسی به این محصول فکری او توجه شده است. دستاورد اصلی وی درک و فهم بیواسطة پدیدههای تاریخی است. او به متن تجارب تاریخی وارد میشود و با یک فهم عینی و ملموس پدیدههای تاریخی را بررسی میکند. پذیرش تنوع و کثرت فرهنگی و ارزشهای انسانی در اندیشة هردر در جهت تحقق مفهوم انسانیت مشاهده میشود. حرکت کلی پدیدههای تاریخی را مطابق با مشیت الاهی تعبیر و تفسیر میکند و به یک غایت کلی باور دارد. پرسش اصلی مقاله این است که هردر به چه نحو حرکت کلی پدیدههای تاریخی را، با این تنوع و گستردگی اقوام و ملتها، مطابق با مشیت الاهی تعبیر و تفسیر میکند و به یک غایت کلی باور دارد و حرکت و تحول همة ملتها و اقوام را به سوی پیشرفت و تعالی انسان میداند. درواقع، رویکرد تاریخی هردر در مواجهه با اعصار و ادوار گذشته به صورتی تحقیرآمیز و تنگنظرانه نبوده است و او ماهیت بشری را نامتغیر و دارای صورتی واحد نمیداند.
محمدمهدی حاتمی؛ سیدمحسن عزیزی؛ مهدی دهباشی
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 1-22
چکیده
هدف نهایی این مقاله تحلیل مفاهیم پیشرفت و گسست در انقلابهای علمی و نشاندادن تناقض موجود در تحلیل تامس کوهن در این زمینه است. ما نخست نشان دادهایم که برخی از متفکران چه در زمینة فلسفة تاریخ، چه منطق پژوهش تاریخی، و چه در زمینة تاریخنگاری، پیشرفت بشری را فرض گرفتهاند. در قسمت بعدی با توضیح مؤلفههای ...
بیشتر
هدف نهایی این مقاله تحلیل مفاهیم پیشرفت و گسست در انقلابهای علمی و نشاندادن تناقض موجود در تحلیل تامس کوهن در این زمینه است. ما نخست نشان دادهایم که برخی از متفکران چه در زمینة فلسفة تاریخ، چه منطق پژوهش تاریخی، و چه در زمینة تاریخنگاری، پیشرفت بشری را فرض گرفتهاند. در قسمت بعدی با توضیح مؤلفههای اندیشة کوهن، آشکار ساختهایم که کوهن، در این پیشرفت مفروض، شک میکند و تاریخ علم بشری را بهصورتی گسسته طرح میکند. در قسمت دیگر وجه نافی و وجه حامی پیشرفت را در تحلیل کوهن تجزیه کردهایم و بالاخره درنهایت نشان دادهایم که کوهن در بخشی که پیشرفت را طرد میکند و تاریخ را گسسته میبیند دچار تناقض میشود و بار دیگر اندیشة پیشرفت را برای تاریخی که خود گسستهبودنش را نشان داده است فرض میگیرد.