غرب شناسی بنیادی

نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسنده

استادیار فلسفة پژوهشکدة مطالعات فرهنگی و اجتماعی

چکیده

در تفکر جان ‌لاک، ذهن در عملکردی فعال صورت‌های محسوس و متوالی کسب‌شده از حواس بیرونی و درونی را با هم تألیف می‌کند و دربرابر اعیان خارجی، اعیانی علمی (ذهنی) می‌سازد و بدین‌ترتیب به مفاهیم ماهوی از اعیان دست می‌یابد. در ادامه، فاهمة برخی از تصورات مشترک مربوط به چند عین مشابه را گزینش می‌کند و آن‌ها را ذاتیات اعیان مذکور و بنابراین «نوع» آن‌ها معرفی می‌کند. بنابه این عقیده، مؤلفه‌های انواع را ما انتخاب می‌کنیم و بنابراین، انواع محصول انتخاب و قرارداد ذهن هستند.
درمقابل، به‌عقیدة کانت، ذهن صرفاً انتزاع‌کنندة صورت‌های غایی و محض اعیان یا همان انواع و اجناس آن‌هاست. بنابه این رویکرد، قوة حکم تأملی در فعالیتی کاملاً نامتعین و به‌دور از مفاهیم و اصول پیشینی فاهمه، انواعِ اعیان را مورد تأمل قرار می‌دهد و با انتزاع انواع و اجناس، اعیان و قانون‌های فراوان تجربه را وحدت می‌بخشد. این موضع که صورت‌های کلی مذکور را کاملاً ذهنی و غیرمعرفتی معرفی می‌کند و آن‌ها را به فرولایة فراحسی طبیعت یا همان طبیعت فی‌نفسه نسبت می‌دهد، موضعی رئالیستی است و بنابراین درمقابل قراردادگرایی لاک قرار دارد، هرچند نه قراردادگرایی لاک از نوع افراطی است و نه رئالیسم کانت. این نوشتار درصدد است موضع مخالف این دو فیلسوف درباب سهم ذهن در حصول انواع را تشریح کند.

کلیدواژه‌ها