سیده اکرم برکاتی؛ یوسف شاقول؛ محمدجواد صافیان
چکیده
در روند کنترل بحران کنونی شیوع بیماری کوید-19، آنچه بیش از هرچیز شنیدهایم تأکید بر فاصلهگذاری است. اما آیا این فاصلهگذاری مکانی در نظام روابط افراد، ممکن است در زمان طولانی منجر به دگرگونی هنجارهای رفتاری متداول گردد؟ آیا از هم گسیختن انواع این نظاممندیها که مانند طرحهای روایی میتوانند نقش وحدتبخش داشته باشند، قابل ...
بیشتر
در روند کنترل بحران کنونی شیوع بیماری کوید-19، آنچه بیش از هرچیز شنیدهایم تأکید بر فاصلهگذاری است. اما آیا این فاصلهگذاری مکانی در نظام روابط افراد، ممکن است در زمان طولانی منجر به دگرگونی هنجارهای رفتاری متداول گردد؟ آیا از هم گسیختن انواع این نظاممندیها که مانند طرحهای روایی میتوانند نقش وحدتبخش داشته باشند، قابل بازسازی یا نوسازی خواهد بود؟ در این نوشتار وضعیت بحران رابطهی خود و دیگری را در این شرایط مورد واکاوی قرار میدهیم. نخست به تبیین رویکرد معرفتشناختی ریکور به رابطهی من و دیگری در پرتو مفاهیم اخلاق و مسئولیت اجتماعی میپردازیم. سپس تلاش میکنیم براساس نظریهی حکمت عملی وی امکانهایی را برای مواجهه با این بحران در شرایط پاندمی نشان دهیم. با برقراری پیوند میان قانون و اخلاق از طریق حکمت عملی، خود را به دستورالعمل نهاد سیاسی، به عنوان فرمانی درونی که ندای وجدان است ملتزم میکنیم. این ندا فرمانی اخلاقی از سوی دیگران در درون ما است. این امر میتواند برانگیزانندهی این امید باشد که مردم و نهادهای سیاسی برای عبور از بحران حاضر با یکدیگر مشارکت کنند.
سیده اکرم برکاتی؛ یوسف شاقول؛ محمدجواد صافیان
چکیده
فهم خویشتن در حوزههای مختلف تفکر همواره بسیار مهم و از جهات گوناگون مورد بحث بوده است. برخی از اندیشمندان، فهم ما از خود را شهودی و یا بیواسطه میدانند و برخی نحوهی فهم ما از خود را امری تأملی و تفسیری تلقی میکنند. در تاریخ تفکر فلسفهی غرب، بهویژه در حوزهی هرمنوتیک و پدیدارشناسی، میتوان هیدگر و ریکور را به تعبیری نمایندهی ...
بیشتر
فهم خویشتن در حوزههای مختلف تفکر همواره بسیار مهم و از جهات گوناگون مورد بحث بوده است. برخی از اندیشمندان، فهم ما از خود را شهودی و یا بیواسطه میدانند و برخی نحوهی فهم ما از خود را امری تأملی و تفسیری تلقی میکنند. در تاریخ تفکر فلسفهی غرب، بهویژه در حوزهی هرمنوتیک و پدیدارشناسی، میتوان هیدگر و ریکور را به تعبیری نمایندهی ایندو رویکرد متفاوت دانست. از این منظر، دیدگاه هیدگر را هستیشناسانه و رویکرد ریکور را معناشناسانه نامیدیم. در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن تبیین دیدگاه هستیشناسانهی هیدگر و رویکرد معناشناسانهی ریکور در مسألهی خودفهمی، امکان برقراری پیوند میان این دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. برای آشکار کردن امکان این پیوند، بر دو وجه متمرکز خواهیم شد؛ نشان خواهیم داد که: 1- خودفهمی در اندیشهی هیدگر و ریکور در افقهای مشترک "زمان"، "زبان" و "دیگری"، گرچه از دو منظر متفاوتِ هستیشناختی و معرفتشناختی، محقق میشود و 2-میتوان برای این سه افق، در مفهومی که ریکور از آنها ارائه میدهد، بنیانی هستیشناختی در ساختار دازاین قائل شد. به نظر میرسد میتوان این مبنای هستیشناختی را به عنوان "سرآغاز" راهِ طولانی معرفتشناسی ریکور مورد ملاحظه قرار داد. بهاینترتیب میتوان بهنحوی مبنایی میان ایندو رویکرد، پیوند برقرار کرد.