قاسم درزی
چکیده
غرب شناسی دانشی است که به شناخت داشتههای مغرب زمین میپردازد. در این دانش، «غرب» به مثابه «دیگری» سوژه شناسایی قرار میگیرد تا پس از این شناخت بتوان بهتر از گذشته تعاملات و ارتباطات را تنظیم نمود. شناختِ دیگری، با توجه به ذووجوه بودنِ انسان و هستی، نیازمند اتخاذ رویکردی میانرشتهای/فرارشتهای است. بدون «تلفیق» ...
بیشتر
غرب شناسی دانشی است که به شناخت داشتههای مغرب زمین میپردازد. در این دانش، «غرب» به مثابه «دیگری» سوژه شناسایی قرار میگیرد تا پس از این شناخت بتوان بهتر از گذشته تعاملات و ارتباطات را تنظیم نمود. شناختِ دیگری، با توجه به ذووجوه بودنِ انسان و هستی، نیازمند اتخاذ رویکردی میانرشتهای/فرارشتهای است. بدون «تلفیق» و صرفا کنار هم قرار دادن دانشهای گوناگون، آنهم به شکلی مکانیکی، رویکرد میانرشتهای/فرارشتهای تحقق نخواهد یافت. با وجود ماهیتِ میانرشتهای غربشناسی تحقیقاتی که تاکنون صورت پذیرفته است لزوماً اینگونه نبودهاند و بنابر نوع پژوهش، برچسبهایی چون: نا/ چند/ فرا/ زیر رشتهای به آنها اطلاق میشود. گونههای میانرشتهای پیرامون «غربشناسی» را در دو قالب اساسی میتوان دستهبندی کرد: میانرشتگی انتقادی/ نظری. انتقادی، اولین گونه از میانرشتگی است که مرتبط با «غربشناسی» شکل گرفته است. این مطالعات «متنمحور» بوده و نگاه و رویکرد تاریخی بر آنها غلبه دارد. سوگیری قابل توجّهی در این گونه مشاهده میشود. میانرشتگی نظری اخیرترین گونه محسوب میشود که به بررسی دنیای واقعی و جوامع زنده کنونی میپردازد. مطالعات نمونهمحور و مبتنی بر مفهومسازی دیالکتیک و همچنین گردهماییها با رویکرد میانرشتهای مهمترین دسته از این مطالعات محسوب میشوند. این نوع را بهعنوان متکاملترین دستهاز از پژوهشهای میانرشتهای پیرامون غربشناسی میتوان به حساب آورد.