علی صالحی فارسانی
چکیده
مسئلۀ این نوشتار این است که کلیت فرآوردۀ پژوهشی طباطبائی (در دو حوزۀ ایران و غرب) چه دلالتِ سیاسی برای اکنون ایران زمین دارد و پاسخ دهی بدان نیز بر پایۀ این پیشفرض است: تاریخنگاری طباطبائی در پرتوی یک منظومۀ فکری قرار میگیرد که با شناسایی آن می توان به دریافت ژرف تری از قصد وی در تاریخنگاری دست یافت که دارای دلالت ...
بیشتر
مسئلۀ این نوشتار این است که کلیت فرآوردۀ پژوهشی طباطبائی (در دو حوزۀ ایران و غرب) چه دلالتِ سیاسی برای اکنون ایران زمین دارد و پاسخ دهی بدان نیز بر پایۀ این پیشفرض است: تاریخنگاری طباطبائی در پرتوی یک منظومۀ فکری قرار میگیرد که با شناسایی آن می توان به دریافت ژرف تری از قصد وی در تاریخنگاری دست یافت که دارای دلالت هایی برای اکنون ایران زمین باشد.
این کار از رهگذر خوانش میان سطریِ اشتراوسی انجام و چارچوب نظری نیز پرابلماتیک در معنای آلتوسری آن است. به طور دقیق طباطبائی در پیِ ارتقاء حوزۀ شناخت ایران، به یک برنامۀ پژوهشیِ زاینده یا پرابلماتیک است؛ به گونه ای که فراتر از برداشتِ ایدئولوژیهای خاص باشد و بتوان آن را در حوزه های مختلف به کاربست.
پرسش اصلی این است که این پرابلماتیک چه دلالت سیاسی دارد؟ وی از مشروطه با عنوان یک نوزائی دوم ناکام یاد می کند و می کوشد از رهگذر تاریخنگاری در دو حوزۀ ایران و غرب، از این ناکامی مانع زدائی کند. نظم آرمانی هم ارز با آن نیز ناگزیر نمی تواند با مؤلفه های دولت مدرن ناهمخوان باشد، با این وجود وی هم زمان هم بر تبار ویژۀ اروپائی این مؤلفه ها و هم بر ضرورت سازگاری «نهادسازی و تدوین اصل های حقوقی در ساحت حکمرانی» با «هویت تاریخی-فرهنگی» تأکید می کند.
علی صالحی فارسانی؛ سعید حاجیناصری
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 85-104
چکیده
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی ...
بیشتر
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی برای سنجش همسانیها و ناهمسانیهای وبر و پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو برگزید و پس از آن باید روشی برای کاربست آن شاخص به کار گرفت. شاخص سنجش در این مقاله سه بیماری مدرنیته است و چونان چهارچوب پژوهشی مقاله به شمار میرود. همچنین، روش کاربست این شاخص نیز در این مقاله تاریخ ایدههای «لاوجوی» خواهد بود. بر اساس این چهارچوب نظری و روش، چهار واحد ـ انگاره، به عنوان مؤلفههای تجزیهناپذیر بافت اندیشۀ این سه، برگزیده شده است. یافتههای پژوهش نشان از برجستگی واحد ـ انگارههای «ابزارگرایی» در وبر، «تمایزیابی ارزشی» و «همسانی فرهنگی» در لیوتار و «خودآیینی» در فوکو دارد؛ البته این برجستگی به معنی نبودن سایر واحد ـ انگارهها در بافت اندیشۀ این سه تن نیست. همچنین لیوتار و فوکو، برعکس وبر، بر امکان فراروی از آن پای میفشارند.