منیره طلیعه بخش؛ مهدی معین زاده
چکیده
خوانش رایج سوژة دکارتی، آن را بهمنزلة نقطة عطفی در«خودبنیادی» انسان درنظر گرفته است. بخش مهمی از فلسفة قرن بیستم به تأسی از هایدگر، بالاترین اهتمام خود را نقد سوژة دکارتی تعریف کرد؛ گویی سوژة دکارتی عامل اصلی انحراف مسیر فلسفه از لحاظ کردن وجود بماهو وجود بوده است. بسیاری منتقدان بحرانهای مدرنیته را مولود خودبنیادی سوژة ...
بیشتر
خوانش رایج سوژة دکارتی، آن را بهمنزلة نقطة عطفی در«خودبنیادی» انسان درنظر گرفته است. بخش مهمی از فلسفة قرن بیستم به تأسی از هایدگر، بالاترین اهتمام خود را نقد سوژة دکارتی تعریف کرد؛ گویی سوژة دکارتی عامل اصلی انحراف مسیر فلسفه از لحاظ کردن وجود بماهو وجود بوده است. بسیاری منتقدان بحرانهای مدرنیته را مولود خودبنیادی سوژة دکارتی میدانند تا جایی که میگویند سوژة دکارتی نه تنها فلسفه بلکه بشریت را نیز منحرف کرده است. این مقاله میکوشد ضمن ارائة تقریری از نقد هایدگر و فیلسوفان متأثر از او، به نحوة تقویم سوژه دکارتی بازگردد و نسبت تأملات دکارتی را با بالقوگی، دوآلیته و خودبنیادی دریابد و نشان دهد با توجه به فقدان بنیادی سوژة دکارتی، نمیتوان چنین نقدی بر حقیقت سوژه نزد دکارت وارد کرد. در این میان متفکرینی بودهاند که خوانشی متفاوت از سوژة دکارتی داشتند؛ خوانشی که این سوژه را به نسیان وجود و بحرانِ خودبنیادی بشریت و... رهنمون نمیگردد. مقاله حاضر ضمن نقب زدن به مفهوم سوژه در یونان و تبار هلنی و عرفانی آن، خوانشهای مغایر با خوانش رایج سوژه دکارتی را مبنای کار قرار میدهد و نشان میدهد که سوژة دکارتی در حقیقت آن امرِ تهی است که امکان آزمودن حقایق را فراهم میآورد.
بیان کریمی؛ سید مصطفی شهرآیینی
چکیده
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفتشناختی از فهمهای سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تنکردشناسانه ارایه میدهد و پدیدههایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی میکند. ...
بیشتر
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفتشناختی از فهمهای سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تنکردشناسانه ارایه میدهد و پدیدههایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی میکند. هدف نیچه کنارگذاشتن معرفت و خواست حقیقت مطلق به عنوان رانة اصلی آن، و طرح رانة دیگری است که شناخت را همچون ابزار به کار میگیرد. وی همچنین توهم کشف حقیقت در دورة مدرن را ناشی از تمرکز بر دو جزء جداییناپذیر سوژة یعنی زبان و اگاهی قلمداد میکند. نیچه به جای آرمان شناخت و به جای کشف حقیقت، مفاهیم تفسیر و ارزشیابی را مینشاند. تفسیر، معنای پدیده را که همیشه جزئی است، تعیین میکند و ارزشیابی، ارزشِ سلسلهمراتب معانی را مشخص میسازد و به اجزاءا کلیت میبخشد، بیآنکه کثرتشان را از میان بردارد. پرسش اصلی مقاله این است که نیچه چگونه با گسست از وجوه معرفتشناختی سوژة مدرن به واسازی این مفهوم پرداخته است؟ مدعای اصلی مقاله این است که واسازی سوژه در نیچه تنها زمانی قابل فهم است که نقد وی از مفاهیمی چون حقیقت، معرفت، زبان و آگاهی را دریابیم.
یاسمن هشیار
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 77-93
چکیده
ویتگنشتاین در تفکر متقدم خود فلسفه را نقد زبان و هدف رساله منطقی ـ فلسفی را مرز نهادن میان گفتنی و ناگفتنی ( نشان دادنی) و یا به تعبیری میان علم تجربی از یک سو و اخلاق از سوی دیگر قرار دادهاست. و این بخش اخیر را مهمتر میداند. چنین هدفگذاریی شباهت رساله را پروژه کانتی در نقد عقل محض نشان میدهد. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا ...
بیشتر
ویتگنشتاین در تفکر متقدم خود فلسفه را نقد زبان و هدف رساله منطقی ـ فلسفی را مرز نهادن میان گفتنی و ناگفتنی ( نشان دادنی) و یا به تعبیری میان علم تجربی از یک سو و اخلاق از سوی دیگر قرار دادهاست. و این بخش اخیر را مهمتر میداند. چنین هدفگذاریی شباهت رساله را پروژه کانتی در نقد عقل محض نشان میدهد. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا با توجه به مشابهت های کلی این دو پروژه، میتوان گفت ویتگنشتاین در حوزه اخلاق نیز از کانت متاثر است؟ اگر بله، این تاثیر تا چه حد است؟ برای ورود به بحث، من یا سوژه و همچنین اراده به عنوان مدخل بحث مطرح میشوند، سپس با پرداختن به غایت اخلاق و امر راز آمیز به پاسخ پرسش اصلی مقاله خواهیم پرداخت.
محمد علی توانا؛ محمود علی پور
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 1-21
چکیده
یکی از پرسشهای مطرح در فلسفهسیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجستهای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را میکاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعهای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت میکند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه ...
بیشتر
یکی از پرسشهای مطرح در فلسفهسیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجستهای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را میکاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعهای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت میکند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه فوکو چگونه تکنولوژی های خود، سوژه مدرن و بدنش را برمیسازد؟ پیامد چنین وضعیتی چیست؟ و فوکو چه راحلی برای آن متصور است؟ به نظر میرسد در اندیشه فوکو، سوژه و بدنش در فرآیند سازوکارهای نظارتی و تنبیهی سراسربین و درونیشده شکل میگیرد. شاید مهمترین پیامد چنین وضعیتی ازخودبیگانگی، اسارات و تکه پاره شدن سوژه و بدنش باشد. به نظر میرسد؛ فوکو دو راهحل متصل به هم برای رهایی سوژۀ از این وضعیت پیشنهاد میکند: 1- مقاومت و امتناع دائمی؛ 2-پارهسیا (حقیقتگویی). بدین معنا فوکو از یکسو ما را به مقاومت دائمی بر علیه مناسبات دانش/قدرت/حقیقت نه تنها در دنیای بیرون بلکه در درون خود فرا میخواند (وجه سلبی راهحل فوکویی)؛ ازسوی دیگر ما را به رکگویی، خطرکردن و بازساختنِ خود بر مبنای خردهروایتهای خلاقانه دعوت میکند (وجه ایجابی راهحل فوکویی).
مهدی بنایی جهرمی
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 21-36
چکیده
لویناس ریشههای خلأ عظیم اخلاقی عالم تجدد را در سیطرۀ هستیشناسی غربی میجوید و نشان میدهد که آن چگونه همه چیز را یا با منحل کردن در رابطۀ ادراکی سوژه و ابژه تحت یک «کلیت» فراگیر قرار میدهد و یا، در صورت مقاومت، از اساس سرکوب و محو میسازد. نوشتهای که در پی میآید میکوشد تا: 1. نشان دهد که چرا لویناس در جهت ...
بیشتر
لویناس ریشههای خلأ عظیم اخلاقی عالم تجدد را در سیطرۀ هستیشناسی غربی میجوید و نشان میدهد که آن چگونه همه چیز را یا با منحل کردن در رابطۀ ادراکی سوژه و ابژه تحت یک «کلیت» فراگیر قرار میدهد و یا، در صورت مقاومت، از اساس سرکوب و محو میسازد. نوشتهای که در پی میآید میکوشد تا: 1. نشان دهد که چرا لویناس در جهت عبور از سلطۀ هستیشناسی، بر خلاف فیلسوفانی چون هیدگر، فوکو و اشتراوس، به دفاع از سوبژکتیویته میپردازد؛ و 2. در این مسیر، بعضی از امکاناتی را ملاحظه و بررسی کند که تأملات لویناس در سوبژکتیویته میتواند برای تفکر و عبور از خلأ اخلاقی عالم معاصر فراهم آورد.
علی ربانی خوارسگانی؛ محمد میرزایی
دوره 5، شماره 1 ، اردیبهشت 1393، ، صفحه 23-46
چکیده
نظریة گفتمان تلخیص سایر رویکردهای تحلیل گفتمان و یکی از روشهای کیفی در حوزة مباحث سیاسی و اجتماعی است. در قلب نظریة گفتمان لاکلاو و موفه این اصل محوری وجود دارد که یک امر اجتماعی یا یک هویت اجتماعی هیچگاه پایانیافته و تمامشده نیست. لاکلاو و موفه بستر اندیشهورزی خود را بر قلمروهای نظری گوناگون از سوسور تا دریدا، از آلتوسر ...
بیشتر
نظریة گفتمان تلخیص سایر رویکردهای تحلیل گفتمان و یکی از روشهای کیفی در حوزة مباحث سیاسی و اجتماعی است. در قلب نظریة گفتمان لاکلاو و موفه این اصل محوری وجود دارد که یک امر اجتماعی یا یک هویت اجتماعی هیچگاه پایانیافته و تمامشده نیست. لاکلاو و موفه بستر اندیشهورزی خود را بر قلمروهای نظری گوناگون از سوسور تا دریدا، از آلتوسر و فوکو تا لکان قرار دادهاند. در این راستا آنها با تمرکز ویژه بر واسازی دریدا و نظریة لکانی سوژة فقدان، با مرکزیتبخشیدن در وقتة «مفصلبندیِ سیاسی» به هژمونی، در توسعة نظریة نوگرامشی گفتمان، ترجیح امر سیاسی بر امر اجتماعی و بازگرداندن جامعه به وقتة سیاسی تأسیس آن، سنت نظری نوینی را بر ویرانههای مارکسیسم کلاسیک استوار ساختهاند. این نوشتار مفروضات بنیادی نظریة گفتمان لاکلاو و موفه در مورد ایدئولوژی، سوژه، هژمونی، و امر سیاسی را تحلیل و تبیین میکند
ذکریا قادری
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 127-179
چکیده
بنیاد دوئالیسم فلسفة غرب، که در مدرنیته به تجلی نهایی خویش رسید مبتنیبر تضاد عقل/ غریزه، آسمان/ زمین، روح/ تن، و لذت/ اخلاق بود. فوکو نقد این دوئالیسم را که با نیچه، هایدگر، مارکس، و فروید آغاز شده بود به سرمنزل نهایی خویش، به نفع غریزه/ زمین، رساند. این مقاله به بررسی اندیشههای میشل فوکو، گسست وی از گفتمان فلسفی/ سیاسی مدرنیته، ...
بیشتر
بنیاد دوئالیسم فلسفة غرب، که در مدرنیته به تجلی نهایی خویش رسید مبتنیبر تضاد عقل/ غریزه، آسمان/ زمین، روح/ تن، و لذت/ اخلاق بود. فوکو نقد این دوئالیسم را که با نیچه، هایدگر، مارکس، و فروید آغاز شده بود به سرمنزل نهایی خویش، به نفع غریزه/ زمین، رساند. این مقاله به بررسی اندیشههای میشل فوکو، گسست وی از گفتمان فلسفی/ سیاسی مدرنیته، و تداومهای وی بر آنها میپردازد. مدرنیته با اومانیسم، ادعای نفی هرگونه سلطه (چه متافیزیکی و چه سیاسی)، زایش یافته است و با فلسفة اصحاب روشنگری فرانسه، فلسفة تجربیاندیشی انگلیسی، و فلسفة ایدئالیسم آلمان، ادعای حاکمیت عقل، خود را بهطور کامل نمایان ساخت. مدرنیته با نقد و نفی سلطة اصول کلی متافیزیکی/ دینی و سیاسی/ نظامی بر زیست غریزی فرد، مدعی دورة جدیدی در تاریخ آزادی بشر با حاکمیت عقل/ سوژه بود، اما مدرنیته خود اصول کلی دیگری مانند ناسیونالیسم، حق حاکمیت، کمونیسم، ماتریالیسم تاریخی، اصول اخلاقی، انسانگرایی، ابرمرد، علم، و دانش انسانی را بر ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد حاکم کرد. فوکو در دفاع از رهایی ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد، در تداوم مدرنیته و آرمانهای آن باقی میماند، اما با نقد اصول کلی مدرنیته مانند حاکمیت سوژه/ عقل، اخلاق کلی، و علم گسسته از مدرنیته تعریف میشود. فوکو گذار به مدرنیته را نه گذار از ظلمت و سلطه به آزادی و رهایی بلکه گذار از یک دورة سلطة مرئی، به سلطة نامرئیتر میداند و هرگونه حقیقت و اصول کلی (عقل، علم، ماتریالیسم تاریخی، انسانگرایی، و ...) را صورتبندی خاصی از روابط سلطه و تکنولوژی قدرت میدانست.