حاجیه صباغ کلجاهی؛ اکبر اشرفی؛ محمد توحید فام
چکیده
متعاقب ورود مدرنیته یکی از اصلیترین سوالاتی که طرح میشد توانِ سنت در پاسخگویی به این بحرانها بود که در این راستا بحث مواجهۀ سنت و تجدد طرح شد که متفکرین مختلف هر یک به فراخور حال پاسخهایی مطرح کردند. در همین راستا، پرسش اصلی این مقاله آن بوده که سنت و تجددگرایی در اندیشۀ شریعتی چه نسبتی با یکدیگر دارند. فرضیه تحقیق بر آن بوده که شریعتی ...
بیشتر
متعاقب ورود مدرنیته یکی از اصلیترین سوالاتی که طرح میشد توانِ سنت در پاسخگویی به این بحرانها بود که در این راستا بحث مواجهۀ سنت و تجدد طرح شد که متفکرین مختلف هر یک به فراخور حال پاسخهایی مطرح کردند. در همین راستا، پرسش اصلی این مقاله آن بوده که سنت و تجددگرایی در اندیشۀ شریعتی چه نسبتی با یکدیگر دارند. فرضیه تحقیق بر آن بوده که شریعتی نیز همچون اکثر روشنفکران جهان اسلامی و ایرانی در درون گفتمان مواجهۀ سنت و تجدد بوده و به دلیل رویارویی با مسائل اجتماعی برآمده از این مواجهه قطعاً در نسبت به این دو اندیشههایی را طرح کرده است. یافتههای تحقیق نشان داده که شریعتی نه تنها در این مواجهه تأملاتی داشته بلکه رویکردی هنجاری و تجویزی اتخاذ کرده و کوشیده تا سنت را در نسبت با تجدد و با توجه به مقتضیات آن و امکاناتی که در ذخایر دینی و سنتی وجود دارد بازسازی کند و نسخۀ بازسازیشده را به مخاطبان خود تجویز نماید. مقاله از این جهت که به ابعاد معرفتشناختی مسئله پرداخته و همچنین کوشیده تا نتایج تحقیق را مفهومپردازی کند، نسبت به پیشینهپژوهشی موجود وجهی نوآورانه دارد. رویکرد مقاله تفسیری و شیوه جمعآوری دادهها کتابخانهای و اسنادی بوده است.
مرتضی نوری
چکیده
پروژهی هستیشناسانهی هایدگر یکی از تکیهگاههای اصلیِ نقد عصر مدرن به شمار میآید. این نقد بیش از هر چیز فهمی از هستی را نشانه میرود که هستندهها را بهتمامی در قابِ پیشاپیش حاضرِ ایده یا ارادهی انسانی میگنجاند و حاصل تکانهای متافیزیکیست که، به زعم هایدگر، از افلاطون تا به امروز خود را در عطش روزافزونِ سلطه بر هستندهها ...
بیشتر
پروژهی هستیشناسانهی هایدگر یکی از تکیهگاههای اصلیِ نقد عصر مدرن به شمار میآید. این نقد بیش از هر چیز فهمی از هستی را نشانه میرود که هستندهها را بهتمامی در قابِ پیشاپیش حاضرِ ایده یا ارادهی انسانی میگنجاند و حاصل تکانهای متافیزیکیست که، به زعم هایدگر، از افلاطون تا به امروز خود را در عطش روزافزونِ سلطه بر هستندهها نشان میدهد. در این مقاله قصد ما این است که با تکیه بر نو-پراگماتیسم ریچارد رورتی بازتفسیری از فهم هستی در عصر مدرن به دست دهیم که نگاهی جامعتر به امکانات و آسیبهای آن داشته باشد. در این بازتفسیر، فهم مدرن از هستی بهتمامی به ماشیناسیون یا در قاب گنجاندن ختم نمیشود بلکه برخلاف دعاوی هایدگر، وقوفی روزافزون را نسبت به تناهی و پیشآیندیِ واژگان نهاییِ خود به نمایش میگذارد. گذشته از این، با توجه به اینکه از نظر هایدگر فهمهای هستی در هر دوره در واقع دهشِ خودِ هستی به شمار میآیند، فلسفهی هایدگر فاقد مبناییست که بر اساس آن بتواند اتهامِ غفلت از هستی و دورافتادگی از سرآغاز را به عصر مدرن نسبت دهد.
محمدتقی روستایی؛ مقصود رنجبر؛ علی شیرخانی
چکیده
اندیشمندان ایرانی به فراخور زمانه و زمینه، هر کدام رویکردی متفاوت در برخورد با غرب و مدرنیته برگزیدند. هدف این پژوهش، فهم نگرش شریعتی نسبت به غرب و مدرنیته بوده و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و با استناد به آثار ایشان و بر اساس چارچوب نظری مکتب فرانکفورت به دنبال دستیابی به این هدف و پاسخگویی به این سؤال است که موضع و دیدگاه ...
بیشتر
اندیشمندان ایرانی به فراخور زمانه و زمینه، هر کدام رویکردی متفاوت در برخورد با غرب و مدرنیته برگزیدند. هدف این پژوهش، فهم نگرش شریعتی نسبت به غرب و مدرنیته بوده و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و با استناد به آثار ایشان و بر اساس چارچوب نظری مکتب فرانکفورت به دنبال دستیابی به این هدف و پاسخگویی به این سؤال است که موضع و دیدگاه شریعتی نسبت به چیستی غرب و مدرنیته چیست؟ به نظر میرسد ایشان با نگاهی گزینشی و انتقادی به چیستی غرب و مدرنیته، بر لزوم استفادهی صحیح از مدرنیته و حفظ هویت در برابر چیستی غرب اصرار میورزید. بنا بر شواهد، نگرش شریعتی به چیستی غرب از منظر تمدن و استعمار است. وی به جنبههای مثبت و علمی تمدن غرب، به دلیل تناسب با جوامع جهان سوم تمایل نشان میداد، و به استعمار از آن جهت که از خود بیگانگی را بر جوامع جهان سوم تحمیل میکرد، نگاه منتقدانهای داشت. زاویهی دید او به مدرنیته نیز، به دو وجه تمدن و تجدد تقسیم میشود. وی علیرغم آنکه تمدن را امری مثبت میدانست، بر تجددی هجوم میبرد که ما را مقلّد و مصرفزده میکرد.
بهنام جودی؛ مجید توسلی رکن آبادی؛ حسن آب نیکی؛ علی اشرف نظری
دوره 9، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 25-49
چکیده
در نیمهی نخست سدهی بیستم، سرخوردگیهایی بسیار به جهت فروپاشی ارزشهای مسیحی و همچنین ایده آل پیشرفت در اروپا بروز کرد که موجب بازاندیشی و جدال نظری دربارهی ماهیت و بنیانهای دوران جدید و نسبت آن با قرونوسطای مسیحی شد. این تلاشها قضیهای را در کانون بحثها قرار داد که با عنوان «دنیوی شدن» شناخته میشود. ازهمین رو، ...
بیشتر
در نیمهی نخست سدهی بیستم، سرخوردگیهایی بسیار به جهت فروپاشی ارزشهای مسیحی و همچنین ایده آل پیشرفت در اروپا بروز کرد که موجب بازاندیشی و جدال نظری دربارهی ماهیت و بنیانهای دوران جدید و نسبت آن با قرونوسطای مسیحی شد. این تلاشها قضیهای را در کانون بحثها قرار داد که با عنوان «دنیوی شدن» شناخته میشود. ازهمین رو، دربارهی نسبت دوران جدید با قرونوسطا دو مبنای «گسست و پیوست» مطرح گردیده است که ذیل قضیهی دنیوی شدن، نظریههای «دنیوی شدنِ آخرت اندیشی» و «دنیوی شدن از راه آخرت اندیشی» شکلگرفتهاند. کارل لُویت و هانس بلومِنبِرگ نمایندگان بارز این دو نظریهاند که جدال نظری ایشان در این خصوص واجد اهمیت بسیار است. در این مقاله تلاش شده است تا دیدگاههای متفاوت در خصوص فرایند «دنیوی شدن» در اروپا با تأکید بر مواضع کارل لویت و هانس بلومنبرگ، ارائه و زمینهی پژوهشهای آتی دربارهی اندیشهی ایشان را فراهم آورد.
مریم صانع پور
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 115-134
چکیده
عقل انسانبه عنوان وجه تمایز وی از حیوانات، اصلی ترین عامل شکل دهندة تمدن بشری بوده است و محرومیت از عقل به منزله محرومیت از حضور در فرآیند تمدن بشری تلقی می شود. در اسطوره های یونان باستانیعنی اولین زمینه های فرهنگی غرب زنان موجوداتی غیرعقلانی و احساسی توصیف می شدند.این طرز تلقی با فیثاغوریانکه بنیانگذاران فلسفهیونان بودند ...
بیشتر
عقل انسانبه عنوان وجه تمایز وی از حیوانات، اصلی ترین عامل شکل دهندة تمدن بشری بوده است و محرومیت از عقل به منزله محرومیت از حضور در فرآیند تمدن بشری تلقی می شود. در اسطوره های یونان باستانیعنی اولین زمینه های فرهنگی غرب زنان موجوداتی غیرعقلانی و احساسی توصیف می شدند.این طرز تلقی با فیثاغوریانکه بنیانگذاران فلسفهیونان بودند ادامه یافت و سپس در تاریخ فلسفة غرب تا دوره روشنگریپیش رفت. به این ترتیب حوزة اجتماعی دوره روشنگری به مردان، و حوزة خانوادگی به زنان اختصاص یافتو عقل مردانه یکه تاز عرصه تمدن شد.با تولد و گسترش جنبش های فمینیستی فیلسوفان زنانه نگر پا به عرصة تفکر گذاشته اند و عقل مردمحور مدرن را مورد نقادی قرار داده اند.. ایشان به بازخوانی تفکر فلسفی پرداخته اند تا زنان را از حاشیه به متن حیات انسانی وارد کنند وبا ورود عقل مادرانه به نظریه پردازی ها و سیاستگذاری های اجتماعی، مهربانی و صلح را به جامعه بشری بازگردانند. در این مقاله پس از تحلیل عقل مذکر و نقادی آن توسط فیلسوفان زنانه نگر راهکارهای نظریه پردازان فمینیست تحلیل و ارزیابی می شود، و در نهایت معیارهایی برای عقلانیتارائه می شود که از آسیب دوگانه انگاری انسا ن ها به عنوان سوژه / ابژه ، من / دیگری، اصلی / فرعی، در امان باشد و طرحی همدلانه برای حیات انسان دراندازد.
علی صالحی فارسانی
دوره 8، شماره 1 ، تیر 1396، ، صفحه 13-36
چکیده
این نوشتار بر پایه این پیشانگاره استوار است که وبر در خطِّسیری انتقادی نسبت به اندیشۀ سیاسی غرب جای میگیرد. خطِّسیری که رویکردی انتقادی به لیبرالدموکراسی دارد. بر این پایه این پرسش طرح میشود که نگاه وبر به مدرنیته سیاسی و لیبرالدموکراسی چیست. فرضیه این نوشتار این است که وبر لیبرالدموکراسی را برنمیتابد و با ...
بیشتر
این نوشتار بر پایه این پیشانگاره استوار است که وبر در خطِّسیری انتقادی نسبت به اندیشۀ سیاسی غرب جای میگیرد. خطِّسیری که رویکردی انتقادی به لیبرالدموکراسی دارد. بر این پایه این پرسش طرح میشود که نگاه وبر به مدرنیته سیاسی و لیبرالدموکراسی چیست. فرضیه این نوشتار این است که وبر لیبرالدموکراسی را برنمیتابد و با توجه به اینکه باورمندانِ به مدرنیتۀ سیاسی، آن را چونان جدایی دولت از جامعه مدنی و برتری خودآئینی بر چیرگی برمیشمرند؛ فرضیۀ انضمامی این مقاله نیز باور وبر به «برتری چیرگی بر خودآئینی» خواهد بود. با کاربست روش تاریخ ایدهها، یافتههای این پژوهش نشان از برجستگیِ سه واحد- انگارۀ «برتریِ چیرگی بر خودآئینی»، «ظاهری بودنِ دموکراسی» و «قابلِانتقاد بودنِ لیبرالیسم»، در رویکرد وبر به لیبرالدموکراسی دارد. البته با وجود این رویکرد انتقادی، وبر تنها سیاستزداییِ دیوانسالارانه را برگشتپذیر میداند. به نظرِ وبر رهبریِ فرهمند در بسترِ یک دموکراسیِ پارلمانی میتواند چنین کاستی را بزداید.
علی صالحی فارسانی؛ سعید حاجیناصری
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 85-104
چکیده
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی ...
بیشتر
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی برای سنجش همسانیها و ناهمسانیهای وبر و پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو برگزید و پس از آن باید روشی برای کاربست آن شاخص به کار گرفت. شاخص سنجش در این مقاله سه بیماری مدرنیته است و چونان چهارچوب پژوهشی مقاله به شمار میرود. همچنین، روش کاربست این شاخص نیز در این مقاله تاریخ ایدههای «لاوجوی» خواهد بود. بر اساس این چهارچوب نظری و روش، چهار واحد ـ انگاره، به عنوان مؤلفههای تجزیهناپذیر بافت اندیشۀ این سه، برگزیده شده است. یافتههای پژوهش نشان از برجستگی واحد ـ انگارههای «ابزارگرایی» در وبر، «تمایزیابی ارزشی» و «همسانی فرهنگی» در لیوتار و «خودآیینی» در فوکو دارد؛ البته این برجستگی به معنی نبودن سایر واحد ـ انگارهها در بافت اندیشۀ این سه تن نیست. همچنین لیوتار و فوکو، برعکس وبر، بر امکان فراروی از آن پای میفشارند.
محمد ابوالفتحی؛ مختار نوری
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 1-13
چکیده
جامعهگرایی از مهمترین جریانهای فکری منتقد لیبرالیسم سیاسی حاکم بر دورۀ مدرن در غرب است که تقریباً در اواخر قرن بیستم پا به عرصۀ تفکر سیاسی گذاشته است. جامعهگرایان در نقد لیبرالیسم سیاسی غرب گزارههای متعددی را مطرح کردهاند، که در این میان دو گزارۀ «فردگرایی» و ادعای «بیطرفی دولت در مسائل سیاسی و اجتماعی» ...
بیشتر
جامعهگرایی از مهمترین جریانهای فکری منتقد لیبرالیسم سیاسی حاکم بر دورۀ مدرن در غرب است که تقریباً در اواخر قرن بیستم پا به عرصۀ تفکر سیاسی گذاشته است. جامعهگرایان در نقد لیبرالیسم سیاسی غرب گزارههای متعددی را مطرح کردهاند، که در این میان دو گزارۀ «فردگرایی» و ادعای «بیطرفی دولت در مسائل سیاسی و اجتماعی» مطمح نظر نویسندگان پژوهش حاضر است. از اینرو در این مقاله تلاش میشود تا به گونهای مختصر دیدگاههای انتقادی متفکران جامعهگرا به لیبرالیسم و گزارههای اصلی آن، همچون فردگرایی و ادعای بیطرفی دولت در مسائل سیاسی و اجتماعی، بررسی شود. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که جامعهگرایان، بر خلاف فردگرایی لیبرال، فرد را محصور در نوعی ادراک اجتماعی میدانند و همچنین خواستار حدودی از مداخلۀ دولت در امور سیاسی و اجتماعیاند. به هر صورت جامعهگرایی را باید به صورت طیف بررسی کرد که کمترین رسالتی که بر دوش دارد نقد لیبرالیسم است.
موسی نجفی
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 129-149
چکیده
تمدن اسلامی از موضوعات مهمی است که نهفقط به هویت جهان اسلام بازمیگردد، بلکه در زمانهای که تمدن غرب خود را بیرقیب دیده است، میتواند در هویتیابی دنیای اسلام بسیار مؤثر باشد؛ اما اینکه این تمدن چه فراز و فرودهایی را طی کرده است و این فراز و فرودها با تمدن غربی چه نسبتی برقرار مینماید ازجمله مواردی است که میتواند ...
بیشتر
تمدن اسلامی از موضوعات مهمی است که نهفقط به هویت جهان اسلام بازمیگردد، بلکه در زمانهای که تمدن غرب خود را بیرقیب دیده است، میتواند در هویتیابی دنیای اسلام بسیار مؤثر باشد؛ اما اینکه این تمدن چه فراز و فرودهایی را طی کرده است و این فراز و فرودها با تمدن غربی چه نسبتی برقرار مینماید ازجمله مواردی است که میتواند موضوع تحقیق باشد. همچنین در بحث از تحولات علمی و اجتماعی در تاریخ بشر معمولاً سه دورة یونان، قرون وسطی، و عصر جدید بهمنزلة شاخص و مبنا قرار میگیرد؛ در حالی که این تقسیمبندی تاریخی بیشتر تاریخ علمی و اجتماعی اروپا و مغربزمین را شامل میشود.
در این مقاله به بحث از دورهبندی علمی و اعتلا و انحطاط تمدن اسلامی در ابعاد مختلف طی پنج تحول بزرگ تاریخی میپردازیم. از این پنج دوره، دو دوره انحطاط و سه دوره اعتلا را میتوان پژوهش کرد. امروز ما در سومین دورة اعتلا و پنجمین فراز از تحول تمدن اسلامی قرار داریم. این مهم میتواند در نسبت با تاریخ تمدن غرب و تحولات آن در نگاهی تطبیقی و نقدگونه، نگاهی جامع در هر دو حوزة تمدنی به ما ارزانی دارد.
رضا دهقانی
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 43-60
چکیده
یکی از مهمترین موضوعات اندیشة دکتر داوری غرب و غربزدگی و شرایط مواجهه و اخذ و اقتباس از غرب است. وی در نگاه کلیگرایانة خود غرب را دارای هویت میداند.[i] بهنظر ایشان در مواجهه با آن نمیتوان گزینشی عمل کرد و مثلاً چیزهایی را از آن اخذ کرد و چیزهای دیگری را طرد کرد.[ii] بهنظر داوری غرب یا غربیشدن تقدیر جمعی ماست،[iii] ...
بیشتر
یکی از مهمترین موضوعات اندیشة دکتر داوری غرب و غربزدگی و شرایط مواجهه و اخذ و اقتباس از غرب است. وی در نگاه کلیگرایانة خود غرب را دارای هویت میداند.[i] بهنظر ایشان در مواجهه با آن نمیتوان گزینشی عمل کرد و مثلاً چیزهایی را از آن اخذ کرد و چیزهای دیگری را طرد کرد.[ii] بهنظر داوری غرب یا غربیشدن تقدیر جمعی ماست،[iii] اما آنچه اهمیت دارد توجه به مبانی و اصول غرب در مواجهه با آن است. در مواجهه با این امر کلی بحث در دموکراسی، آزادی، و توسعه از اهمیت محوری برخوردار است. وی دموکراسی جدید غرب را نوعی دموکراسی مجازی[iv] و البته ناگزیر میداند که مبتنیبر حق طبیعی است و اساساً داوری ما را به توجه به مبادی این دموکراسی تذکر میدهد. داوری خود را منتقد دموکراسی غربی دانسته است، اما نقد خود را نه مبتنیبر مبانی ایدئولوژیک خاص بلکه ناظر به امید و امیدواری به ظهور تفکر معنوی تلقی میکند. اما آزادی نیز بهنظر وی نه بیقید و شرط، بلکه حقیقت و بهتعبیری عبودیت است.[v] داوری تعبیر و قرائت فاشیستی از نظریهاش در باب آزادی را ناشی از خلط مراتب سیاست و فلسفه میداند. در باب توسعه، وی توسعه را رشد و پیشرفت علم و برقراری نظام روابط و مناسبات خاصی میداند[vi] و این نظم، نظم جهانی و واحد است و لذا همگی درنهایت به یک مقصد میرسیم که همان جهان وهمی تکنیکی است. این مقاله را داوری بررسی کرده است و نظرات ایشان عیناً و بهترتیب ذکرشده توسط ایشان در پینوشت آورده شده است، لذا همة پینوشتها از ایشان است.
ذکریا قادری
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 127-179
چکیده
بنیاد دوئالیسم فلسفة غرب، که در مدرنیته به تجلی نهایی خویش رسید مبتنیبر تضاد عقل/ غریزه، آسمان/ زمین، روح/ تن، و لذت/ اخلاق بود. فوکو نقد این دوئالیسم را که با نیچه، هایدگر، مارکس، و فروید آغاز شده بود به سرمنزل نهایی خویش، به نفع غریزه/ زمین، رساند. این مقاله به بررسی اندیشههای میشل فوکو، گسست وی از گفتمان فلسفی/ سیاسی مدرنیته، ...
بیشتر
بنیاد دوئالیسم فلسفة غرب، که در مدرنیته به تجلی نهایی خویش رسید مبتنیبر تضاد عقل/ غریزه، آسمان/ زمین، روح/ تن، و لذت/ اخلاق بود. فوکو نقد این دوئالیسم را که با نیچه، هایدگر، مارکس، و فروید آغاز شده بود به سرمنزل نهایی خویش، به نفع غریزه/ زمین، رساند. این مقاله به بررسی اندیشههای میشل فوکو، گسست وی از گفتمان فلسفی/ سیاسی مدرنیته، و تداومهای وی بر آنها میپردازد. مدرنیته با اومانیسم، ادعای نفی هرگونه سلطه (چه متافیزیکی و چه سیاسی)، زایش یافته است و با فلسفة اصحاب روشنگری فرانسه، فلسفة تجربیاندیشی انگلیسی، و فلسفة ایدئالیسم آلمان، ادعای حاکمیت عقل، خود را بهطور کامل نمایان ساخت. مدرنیته با نقد و نفی سلطة اصول کلی متافیزیکی/ دینی و سیاسی/ نظامی بر زیست غریزی فرد، مدعی دورة جدیدی در تاریخ آزادی بشر با حاکمیت عقل/ سوژه بود، اما مدرنیته خود اصول کلی دیگری مانند ناسیونالیسم، حق حاکمیت، کمونیسم، ماتریالیسم تاریخی، اصول اخلاقی، انسانگرایی، ابرمرد، علم، و دانش انسانی را بر ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد حاکم کرد. فوکو در دفاع از رهایی ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد، در تداوم مدرنیته و آرمانهای آن باقی میماند، اما با نقد اصول کلی مدرنیته مانند حاکمیت سوژه/ عقل، اخلاق کلی، و علم گسسته از مدرنیته تعریف میشود. فوکو گذار به مدرنیته را نه گذار از ظلمت و سلطه به آزادی و رهایی بلکه گذار از یک دورة سلطة مرئی، به سلطة نامرئیتر میداند و هرگونه حقیقت و اصول کلی (عقل، علم، ماتریالیسم تاریخی، انسانگرایی، و ...) را صورتبندی خاصی از روابط سلطه و تکنولوژی قدرت میدانست.
بیژن عبدالکریمی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، ، صفحه 119-146
چکیده
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین ...
بیشتر
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین متفکر معاصر، سید احمد فردید، مورد نقد و بررسی قرار دهد. پارادایمی که پس از گذشت حدود نیمقرن از زمان ظهور آن بر ذهن و اندیشه و فضای اجتماعی جامعة ایرانیان غلبه دارد.
مریم صانعپور
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1389، ، صفحه 87-116
چکیده
جنبش اومانیستی یا انسانگرایانه در رنسانس اروپا بهمنظور احیای ارزش ازدسترفتة انسان قرون وسطایی که تحت حاکمیت استبدادی نظام سلسلهمراتبی کلیسا قرار داشت عصر طلایی یونان باستان را نمونة اعلای ارزشگذاری به انسان یافت و جهت طراحی مدرنیتة غربی از ادبیات اسطورهای بهرة فراوان برد و شالودههای انسانگرایانة غرب مدرن را تحت تأثیر ...
بیشتر
جنبش اومانیستی یا انسانگرایانه در رنسانس اروپا بهمنظور احیای ارزش ازدسترفتة انسان قرون وسطایی که تحت حاکمیت استبدادی نظام سلسلهمراتبی کلیسا قرار داشت عصر طلایی یونان باستان را نمونة اعلای ارزشگذاری به انسان یافت و جهت طراحی مدرنیتة غربی از ادبیات اسطورهای بهرة فراوان برد و شالودههای انسانگرایانة غرب مدرن را تحت تأثیر اسطورههای یونانی شکل داد مقالة حاضر برخی وجوه انسانگرایانة مدرنیته غربی را در اسطورهها ردیابی مینماید که عبارتند از: معرفتشناسی، روانشناسی و خداشناسی.