پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
06
20
بررسیِ «تنهایی اگزیستانسیال» در دنیای مدرن و روشهای مواجهه با آن با تکیه بر آراء «اروین یالوم»
1
22
FA
مهسا
امیری
دانشجوی دکتری فلسفهی دین، دانشگاه علوم و تحقیقات
l.mahsa.amiri.l@gmail.com
امیرعباس
علیزمانی
دانشیار فلسفه ی دین، دانشگاه تهران
amir_alizamani@ut.ac.ir
در اگزیستانسیالیسم معاصر از چهار دغدغه یا دلواپسی غایی سخن به میان می­آید که سبب دلهره و اضطراب آدمی می­شود. این دلواپسیها عبارتند از آزادی، پوچی، مرگ و تنهایی. آدمی به دنبال امنیت در بیغوله­ی این دلواپسی­هاست. در این مکتب فلسفی و ادبی، فرد انسانی به عنوان فاعلی آگاه شناخته می­شود که در تجربه­ی هستی و لمس معنای وجود، به طور بی­واسطه با حقیقت زندگی رویارو شده و پوچی و بی­معنایی زندگی خود را در مییابد، آنگاه با تکیه بر پاسداشت گوهرِ "آزادی" و با استفاده از امکان گزینش و انتخاب، هدفی برای خود برگزیده و بدین شکل به سلسله رویدادها و حوادثی که "زندگی" نامیده می­شود، معنا و مفهوم می­بخشد. اروین یالوم در راستای این تفکرات سعی نموده دغدغههای وجودی از جمله تنهایی را که منجر به مشکلات و اختلال در زندگی میشود را بررسی کرده و برای آنها راه حلهایی بیابد. در این نوشتار برآنیم با بررسی چیستی و انواع تنهایی، روشهای مقابله با این معضل را با تکیه بر رویکرد اگزیستانسیالیستی ارائه کنیم.
اگزیستانسیالیسم,تنهایی,یالوم,ارتباط,مرگ,تنهاییِ اگزیستانسیال
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3416.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3416_d2d0f26627c78daed4e6cb29d5b8d1b7.pdf
پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
04
21
نظر به جهان متجدد در پرتو پرسش از حقیقت تکنولوژی
23
41
FA
مهدی
بنایی جهرمی
استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
tj_sm81@yahoo.com
10.30465/os.2018.7739
آیا حاکمیت و اعتبار دوره متجدد مطلق است و برای آینده آدمی، نمی­توان هیچ چیزی را جز تحکیم و تثبیت بنیان­های سلطه این عالم انتظار کشید؟ پاسخ به این پرسش اساسی، هرچه که باشد نمی­تواند فارغ وغافل از <em>بنیان قدرت و اعتبار</em> عالم متجدد، یعنی <em>تکنولوژی</em> مطرح شود. تلاش نوشته حاضر بر آن است که با تأمل در پرسش از حقیقت تکنولوژی در اندیشه مارتین هیدگر، نشان دهد که اعتبار تاریخی دوره متجدد، چگونه با ریشه گرفتن از اندیشه در یونان باستان، اکنون در خواستِ قدرت تکنولوژیک ظهور کرده و در قلمرو علوم بسط یافته و در مرحله نهایی خود، به ظهور تمدن فراگیر و جهانی تکنیکی- علمی انجامیده است، تمدنی که اکنون به آن مرحله­ از بسط سلطه خود دست یافته­است که نه تنها می­تواند تهدیدی آشکار برای زمین باشد، بلکه حتی قادر است که گوهرآدمی را به مخاطره اندازد و آن­­را صرفا در حد منبع ذخیره و مواد خام تکنولوژی کاهش دهد.
هستی,متافیزیک,تکنولوژی,حقیقت,تخنه,گشتل
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_7739.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_7739_fc47e7212c3d6c69a1ead9d22fc787a7.pdf
پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
06
10
مشخصههای اساسی طبیعتگرایی در فلسفه معاصر غرب
43
66
FA
سید مهدی
بیابانکی
استادیار دانشکده اهل البیت علیهم السلام دانشگاه اصفهان
mehdibiabanaki@gmail.com
طبیعتگرایی، یک رویکرد فلسفی درون سنت فلسفه تحلیلی است، که در طول سه دهۀ آخر قرن بیستم یکی از جهتگیریهای غالب در فلسفه تحلیلی به شمار میآید. از نگاه بسیاری از طبیعتگرایان، طبیعتگرایی نه تنها رویکردی فلسفی، بلکه در عین حال، به عنوان یک «ایدئولوژی» و عامل جهت دهنده به کل سنت فلسفۀ تحلیلی نیز به شمار میآید. اما با این وجود، پاسخ به این سؤال که «طبیعتگرایی چیست؟» با چالشهای بسیاری همراه بوده است. برخی از فلاسفه، تلاش برای صورتبندی طبیعتگرایی و تعریف آن را بیفایده میدانند و میکوشند تا طبیعتگرایی را در بستر دیالوگهای صورت گرفته میان فلاسفه طبیعتگرا و ضد طبیعتگرا در زمینههای مختلف صورتبندی کند. در مقابل، برخی دیگر، طبیعتگرایی را یک آموزه فلسفی منسجم نمیدانند، بلکه آن را برنامهای پژوهشی میدانند که مرکب از مجموعهای از رویکردهای روششناختی یا شیوه هدایت پژوهش است. هر دو رویکرد فوق با کاستیهای مواجه بوده است. هدف ما در این مقاله این است که طبیعتگرایی را بر اساس مشخصههای اساسی آن صورتبندی کنیم. بر اساس این صورتبندی، طبیعتگرایی آموزهای مرکب از دو مشخصه کلان است که عبارتند از علمگرایی و اجتناب از فراطبیعت. علمگرایی، روح معرفتشناختی طبیعتگرایی، و اجتناب از فراطبیعت، مشخصه هستیشناختی آن به شمار میرود.
طبیعتگرایی,علمگرایی,ماوراءالطبیعه,طبیعتگرایی روششناختی,طبیعتگرایی هستیشناختی
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3417.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3417_23473e63b5bdd5c43161762374b49d64.pdf
پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
06
10
شعر، رضا داوری و مارتین هیدگر
67
83
FA
احمدعلی
حیدری
دانشیار، گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
aah1342@yahoo.de
این مقاله مترصد است وجوه توجه استاد برجستهی فلسفه در ایران، رضا داوری را نسبت به شعر به عنوان عاملی برای رهایی از تنگنای مهلک اصالت سوژهی دورهی مدرن شرح دهد. توجه ویژهی شاعر به زبان که آن را ورای ابزار تلقی و-بر وفق نظر هیدگر- «بنیانگذار متعهد به کلمات» میداند، شرایطی به دست میدهد که با استمداد از آن میتوان به تحول روزگار عسرتزده و گرفتارآمده در قهر فناوری مدرن امید داشت. رضا داوری زبان شعر را وجه ظهور وجود میداند که نقش عمدهی آن به سبب حال و احوال شاعرانه، احاطه بر دیگر شئون انسان و شرط اساسی هرگونه نسبت تأثیرگذار در این جهان است.
رضا داوری,شعر,فناوری,هیدگر,نجات,امید
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3418.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3418_df1a945d4d0f313bd2df4c8649635747.pdf
پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
06
10
پاد-الهیات دلوزی و سیاستِ تخیل
85
101
FA
محمد زمان
زمانی جمشیدی
دانشجوی دکترای فلسفه (جدید و معاصر غرب) دانشگاه شهید بهشتی
zamanjamshid@yahoo.com
اصغر
واعظی
دانشیار فلسفه گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی
a_vaezi@sbu.ac.ir
ژیل دلوز (1995-1925) فیلسوف فرانسوی هرگز اثر مستقلی به موضوع دین اختصاص نداد. با اینهمه مسئله دین در آثار او قابل ردیابی است. این موضوع به ویژه از منظر ارتباطش با فلسفه، سیاست و اخلاق مهم است. تلقی دلوز از دورنماندگاری را میتوان با تقابلی که او میان فلسفه و دین مینهد توضیح داد. مبحث خدا و درونماندگاری تقابل ریشه ای و دراماتیک دلوز میان فلسفه و دین را نشان میدهد: عشق فلسفه به درونماندگاری یا هستی افقی، تعلق خاطردین به تعالی یا هستی عمودی. دیدگاه کلی او از این حیث نیچه­ای و اسپینوزایی است و در راستای نقد افلاطون هم است. به یک معنا او به شدت تحت تأثیر پیامدهای اخلاقی – سیاسی "مرگ خدا"ی نیچه است و از این منظر می­توان دین را از دیدگاه دلوزی مطالعه کرد. پژوهش پیش رو این مسئله را مفصل­تر بررسی می­کند و می­کوشد از زاویه مسئله خدا و دین پرتوی بر اخلاق و سیاست دلوزی بیفکند.
پاد-الهیات,ضدّمسیح,قیاس انفصالی,لایب نیتزگرایی,اسلوبگرایی
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3419.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3419_321f925c4b2652af9be68a4426e1d597.pdf
پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
06
10
غایت مندی به مثابه ی اصل بنیادی پیوند عقل و فاهمه
103
127
FA
هادی
سالاری
کارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه تبریز
salarihadisarvj@gmail.com
یوسف
نوظهور
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی
nozohour1212@gmail.com
کانت برای فهم جهان شئونی قائل است و هر شأنی را ناظر به قوه­ای منحصر در نفس انسان می­داند که عبارتند از قوه شناخت، قوه میل و قوه لذت و الم . هر یک از این قوا متعلق به منبع شناختی است که قانون­گذار قوه تحت خود است؛ یعنی فهم، عقل و حکم. همچنین هر یک از این قوا، هرچند از حیث کارکرد متفاوت و متمایز از دیگری است ولی اصلی وحدت­بخش همه آنها را به یکدیگر پیوند زده است. کانت درصدد است رابطه­ی فهم و عقل را به واسطه­ی قوه حکم و اصل بنیادین آن؛ یعنی اصل غایت­مندی توجیه کند. در این مقاله نشان می­دهیم که با توجه به نقشی که این اصل در اندیشه کانت ایفا می­کند، قوای شناختی آدمی را نمی­توان همچون جزیره­هایی مستقل از هم در نظر گرفت، بلکه به نوعی می­بایست یکپارچگی آنها را تأیید کرد.
غایت مندی,قوه حکم تأملی,قوه حکم تعینی,حکم زیباشناختی,حکم ذوقی,حکم غایت شناختی
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3420.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3420_c5d70d8ddad71a77405cdf5700309ba0.pdf
پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
06
10
کارل اشمیت و تئوریزه کردن خشونت
129
152
FA
محمد
عابدی اردکانی
دانشیار گروه حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه یزد
maa1374@gmail.com
نفیسه
اله دادی
دانشگاه یزد، پردیس علوم انسانی و اجتماعی، گروه حقوق و علوم سیاسی.
www.allahdadi@stu.yazd.ac.ir
در همه ادوار و جوامع، وجود خشونت واقعیتی انکارناپذیر بوده است و انتظار هم نمیرود از میان برود. ولی بشر همواره کوشیده است که با اتخاذ شیوههایی آن را محدود سازد، البته بهرغم تلاش بشر در این زمینه، هیچ کاهش چشمگیری دیده ­نشده است. گروهی از نظریهپردازان خشونت را ذاتی امر سیاسی میدانند. گوهر سیاست از این منظر، مقوله قدرت است و امر مبتنی بر قدرت، نمیتواند فارغ از پدیدار خشونت جاری ­شود. قدرت بنابر تعریفی عمومی، تحت نفوذ قراردادن عدهای توسط فرد یا گروهی دیگر، برای اقناع آمرانه آنها به منظور حرکت در مسیر خواستههای گروه قدرتمند محسوب ­میشود. کنشهای گروه تحتنفوذ، لزوماً منطبق بر خواستهها و منافعشان نیست، بلکه آنها آگاهانه یا ناآگاهانه، کنشهایی را درعرصه عمومی از خود صادرمیکنند که منافع هیئت حاکمه یا طبقه ذینفوذ را برآورده­ میکند. گروه دیگر نظریات، خشونت را مستقل از امر سیاسی میداند. پژوهش حاضر میکوشد تا با بهرهگیری از روش توصیفی– تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، نشان ­دهد که چگونه کارل اشمیت، به شیوه­ی متفکرانی چون هابز و ماکیاولی، و با بهره­گیری از مفاهیمی چون "امر سیاسی"، "حاکمیت و وضعیت اضطرای" و "دوست/ دشمن" خشونت را امری ذاتی در سیاست می­داند و درنتیجه راه را برای توجیه فاشیسم فراهم مینماید.
خشونت,امر سیاسی,دوست/ دشمن,حاکمیت,سیاست
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3421.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3421_21d6be3e8d4a3d017cf4ad6d022f63f8.pdf
پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی
غرب شناسی بنیادی
2383-0581
059X -2383
9
1
2018
06
10
طریقت افلاطونی از کالیپولیس تا ماگنسیا
153
172
FA
سید نعمتالله
عبدالرحیمزاده
دکترای فلسفه غرب، عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران (IPS)
seyednemat@gmail.com
دو محاوره جمهور و نوامیس در میان محاورات افلاطون نه تنها طولانیترین بلکه مهمترین نیز هستند. افلاطون در این دو محاوره بنای دو شهر به نامهای کالیپولیس و ماگنسیا را طراحی میکند و موضوع مطرح در مقاله حاضر این است که او چه راه و مسیری را برای پیریختن این دو شهر میپیماید. واژه راه اصطلاح اساسی در این موضوع است با توجه به کاربرد استعارهای آن در ادبیات و تفکر یونانی به خصوص در نزد پارمنیدس و هراکلیتوس که تاثیر اساسی در شکلگیری اندیشه و فلسفه افلاطون داشتند. راههای حقیقت و گمان در شعر پارمنیدس و راههای بالا و پایین در قطعات هراکلیتوسی به خوبی بر این کاربرد دلالت دارند که در تمثیل غار افلاطون به صورت راههای بالا و صعودی به سمت حقیقت و پایین و نزولی به سمت غار گمان و توهم بیان میشوند. راه بالا و صعودی در ابتدای محاوره همنوشی پیش پای آپولودوروس گذاشته میشود تا از محلهاش در فالروم به آتن بالا بیاید و بعد دیوتیما در اوج تعلیمات خود راه صعودی را برای دیدار زیبایی به سقراط نشان میدهد. با توجه به این دو مسیر، سقراط افلاطونی در جمهور مسیر نزولی را برای ساختن کالیپولیس طی میکند تا با آمدن به پایین و در خانهای از رهبران دموکراسی آتن، آنها را از توهمات سایهای نجات داده و به سمت کالیپولیس هدایت کند. مسیر افلاطون در نوامیس برعکس جمهور است و به جای سقراط، این بیگانه آتنی است که با دو همراه خود مسیر صعودی از شهر کنوسوس به سمت غار و معبد زئوس در بالای کوه آیدا را میپیماید و در هر قسمت از این مسیر زیارتی برای دیدار حقیقت است که بخشی از ماگنسیا ساخته میشود. مسیر بیگانه آتنی در نوامیس به این صورت بر خلاف سقراط در جمهور است و برخلاف کالیپولیس، فیلسوف-پادشاه و حکومت مطلقش جایی در ماگنسیا ندارد.
افلاطون,جمهور,نوامیس,کالیپولیس,ماگنسیا,راه,صعود,نزول
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3422.html
https://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_3422_f6517865c620b25e9fdef8fd0a2b972c.pdf