طبیعتگرایی، یک رویکرد فلسفی درون سنت فلسفه تحلیلی است، که در طول سه دهۀ آخر قرن بیستم یکی از جهتگیریهای غالب در فلسفه تحلیلی به شمار میآید. از نگاه بسیاری از طبیعتگرایان، طبیعتگرایی نه تنها رویکردی فلسفی، بلکه در عین حال، به عنوان یک «ایدئولوژی» و عامل جهت دهنده به کل سنت فلسفۀ تحلیلی نیز به شمار میآید. اما با این وجود، ...
بیشتر
طبیعتگرایی، یک رویکرد فلسفی درون سنت فلسفه تحلیلی است، که در طول سه دهۀ آخر قرن بیستم یکی از جهتگیریهای غالب در فلسفه تحلیلی به شمار میآید. از نگاه بسیاری از طبیعتگرایان، طبیعتگرایی نه تنها رویکردی فلسفی، بلکه در عین حال، به عنوان یک «ایدئولوژی» و عامل جهت دهنده به کل سنت فلسفۀ تحلیلی نیز به شمار میآید. اما با این وجود، پاسخ به این سؤال که «طبیعتگرایی چیست؟» با چالشهای بسیاری همراه بوده است. برخی از فلاسفه، تلاش برای صورتبندی طبیعتگرایی و تعریف آن را بیفایده میدانند و میکوشند تا طبیعتگرایی را در بستر دیالوگهای صورت گرفته میان فلاسفه طبیعتگرا و ضد طبیعتگرا در زمینههای مختلف صورتبندی کند. در مقابل، برخی دیگر، طبیعتگرایی را یک آموزه فلسفی منسجم نمیدانند، بلکه آن را برنامهای پژوهشی میدانند که مرکب از مجموعهای از رویکردهای روششناختی یا شیوه هدایت پژوهش است. هر دو رویکرد فوق با کاستیهای مواجه بوده است. هدف ما در این مقاله این است که طبیعتگرایی را بر اساس مشخصههای اساسی آن صورتبندی کنیم. بر اساس این صورتبندی، طبیعتگرایی آموزهای مرکب از دو مشخصه کلان است که عبارتند از علمگرایی و اجتناب از فراطبیعت. علمگرایی، روح معرفتشناختی طبیعتگرایی، و اجتناب از فراطبیعت، مشخصه هستیشناختی آن به شمار میرود.