نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسنده
دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه تهران
چکیده
این مقاله برای ارائة روایتی تاریخی از تحولاتِ هوش مصنوعی در قرن 20 و 21 از نظرگاهی فلسفی، سه دوره را از هم جدا کرده است: 1. تسلطِ پارادایم نمادی؛ 2. بازگشت به پیوندگرایی؛ 3. ظهور حیات مصنوعی. مدعای اصلی مقاله آن است که هم بازگشت به پیوندگرایی و هم ظهور حیات مصنوعی، نقدهای دریفوس بر رویکردهای پیشین در هوش مصنوعی را تأیید میکند. به باور دریفوس یک نگرشِ اتمیستی ـ فورمالیستی به ذهن، دانش، و هستی، پشتوانۀ اصلیِ پارادایم نمادی است. شکستِ هوش مصنوعی نمادی در صوریسازیِ فهمِ هرروزه و چرخش به سوی نگرشی کلگرایانه در پیوندگرایی مؤیدِ نقدهای دریفوس است. همچنین حیات مصنوعی با بدنمندانه و موقعیتمند دانستنِ شناخت موضع وی را تأیید میکند. با این وجود، حمایت واپسین دریفوس از هوش مصنوعی هیدگری و این ادعا که این جریان، هستیشناسیِ هیدگری را در آزمونی تجربی قرار میدهد قابل نقد است. همچنین همراه با ارزیابی نقد دریفوس نشان داده میشود که وی از نقد فلسفی هوش مصنوعی به نقدِ کلِ فرهنگ و اندیشۀ غربی پل میزند و نشان میدهد که برای اصالتدادن به فهمِ تئوریک و فراموشیِ جهان انسانی، خطرِ پیشِ روی این فرهنگ ظهور انسانهایی با فهمِ ماشینی و نه ماشینهایی با تواناییهای ورای انسانی است
کلیدواژهها