نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 دکتری، رشته فلسفه، دانشگاه اصفهان
2 دانشیار گروه فلسفه غرب دانشگاه اصفهان
چکیده
فهم خویشتن در حوزههای مختلف تفکر همواره بسیار مهم و از جهات گوناگون مورد بحث بوده است. برخی از اندیشمندان، فهم ما از خود را شهودی و یا بیواسطه میدانند و برخی نحوهی فهم ما از خود را امری تأملی و تفسیری تلقی میکنند. در تاریخ تفکر فلسفهی غرب، بهویژه در حوزهی هرمنوتیک و پدیدارشناسی، میتوان هیدگر و ریکور را به تعبیری نمایندهی ایندو رویکرد متفاوت دانست. از این منظر، دیدگاه هیدگر را هستیشناسانه و رویکرد ریکور را معناشناسانه نامیدیم. در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن تبیین دیدگاه هستیشناسانهی هیدگر و رویکرد معناشناسانهی ریکور در مسألهی خودفهمی، امکان برقراری پیوند میان این دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. برای آشکار کردن امکان این پیوند، بر دو وجه متمرکز خواهیم شد؛ نشان خواهیم داد که: 1- خودفهمی در اندیشهی هیدگر و ریکور در افقهای مشترک "زمان"، "زبان" و "دیگری"، گرچه از دو منظر متفاوتِ هستیشناختی و معرفتشناختی، محقق میشود و 2-میتوان برای این سه افق، در مفهومی که ریکور از آنها ارائه میدهد، بنیانی هستیشناختی در ساختار دازاین قائل شد. به نظر میرسد میتوان این مبنای هستیشناختی را به عنوان "سرآغاز" راهِ طولانی معرفتشناسی ریکور مورد ملاحظه قرار داد. بهاینترتیب میتوان بهنحوی مبنایی میان ایندو رویکرد، پیوند برقرار کرد.
کلیدواژهها