همایون دهاقین؛ بیژن عبدالکریمی
چکیده
ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است. وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آنرا یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایهایی خللناپذیر میدانست. پدیدارشناسی ...
بیشتر
ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است. وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آنرا یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایهایی خللناپذیر میدانست. پدیدارشناسی هوسرل به توصیف آگاهی محض و افعال آگاهی و نحوه رویآوری آن میپردازد، جهان او، جهان آگاهی است که بهواسطه قصدیت و تقلیلهای استعلایی قوام میگیرد. هایدگر کل تاریخ فلسفه غرب را تاریخ غفلت از وجود و فلسفه خود را حول محور "پرسش از مفهوم وجود" پدید آورد. از نظر هایدگر مبدئیت آگاهی در نظام فکری هوسرل منجر بهبسط سوبژکتیویسم و انفکاک از وجود گردیده، آنرا درادامه سنت ایدآلیسم غربی قرار داده است. پدیدارشناسی هرمنوتیکی و فلسفی هایدگر بهاعتباری در جهت تصحیح پارهایی نارسائیهای سیستم فکری هوسرل است. از نظر هایدگر انسان بهعنوان موجودی متمایز از سایر موجودات، که وی آنرا به "دازاین" تعبیر میکند، به وجود گشودگی و استعلاء دارد. لذا آگاهی نیز شأنی از نحوة هستی دازاین و به تَبَع آن است. این دو فیلسوف علیرغم مقاصد فکری مشترک پارهایی تمایزات نیز در سلوک فکری و نحوة مواجههشان با مسألة وجود دارند. این مقاله در صدد بررسی این تمایزات است.
سید علیرضا رضوی زاده؛ بیژن عبدالکریمی؛ علی مرادخانی
چکیده
نیچه در تأملات انتقادی خود درباره فلسفه عقلگرایان و تجربهباوران که درونمایه آن را نتیجه تفکر متافیزیکی و تئولوژیک میداند به ماحصل شیوههای جهانبینی آنها، همچون یأس، ناامیدی و سرخوردگیای اشاره دارد که به نیهیلیسم میانجامد. تفکر تاکنونی غربی از نظرگاه نیچه، مَحمل دشمنی و کینهتوزی با زندگی بوده است. گویی که زندگی خصمِ ...
بیشتر
نیچه در تأملات انتقادی خود درباره فلسفه عقلگرایان و تجربهباوران که درونمایه آن را نتیجه تفکر متافیزیکی و تئولوژیک میداند به ماحصل شیوههای جهانبینی آنها، همچون یأس، ناامیدی و سرخوردگیای اشاره دارد که به نیهیلیسم میانجامد. تفکر تاکنونی غربی از نظرگاه نیچه، مَحمل دشمنی و کینهتوزی با زندگی بوده است. گویی که زندگی خصمِ تفکر است و رستگاری انسان بریدن از زندگی و حیات است. فلسفه آریگوی نیچه به عنوان بدیل تفکر تاکنونی غرب، چهرهای متبسم و خندان دارد که مؤلفهای کلیدی در تفکر اوست. این فلسفه ریشه در تأیید زندگی، علاقه به حیات و زیستجهانی شادان دارد. این شادی از برای چیرگی بر خود و لذت حاصل از اراده معطوف به قدرت و برخورداری از بیشینه انرژی و نیروست که در ابرانسان نیچه ظهور و نمود مییابد. ابرانسان است که با گذشته آشتی میکند، حال را تأیید کرده، آینده را با پل آریگویی میسازد و با عشق به بازگشت جاودانه همه امور، خود، سرنوشت و تقدیر خویش را متحقق میسازد. سلامتی از نظر نیچه در تقابل با بیماری متافیزیکاندیشی، زیستی شادمان است که چهره نهاییاش در انفجار نیروها و فیگور لبخند ظهور مییابد: لبخند به زندگی، زمین و زمان؛ لبخندی دیونوسوسی.
سید علیرضا رضویزاده؛ بیژن عبدالکریمی؛ علی مرادخانی
چکیده
ایده اصلی تفکر نیچه مفهوم ”اراده معطوف به قدرت“ است که به عنوان بدیلی در مقابل تفکر متافیزیکی مطرح میگردد. تفکر نیچه پیامآور تفسیر نوینی از ساحت حیات فردی و اجتماعی انسان در جهان کنونی است. نقد رادیکال نیچه به سنت تفکر متافیزیکیِ تاکنونی این است که این سنت به نیهیلیسم منجر گردیده است. همین نقد در تحلیل آخر زمینههای ظهور معنای ...
بیشتر
ایده اصلی تفکر نیچه مفهوم ”اراده معطوف به قدرت“ است که به عنوان بدیلی در مقابل تفکر متافیزیکی مطرح میگردد. تفکر نیچه پیامآور تفسیر نوینی از ساحت حیات فردی و اجتماعی انسان در جهان کنونی است. نقد رادیکال نیچه به سنت تفکر متافیزیکیِ تاکنونی این است که این سنت به نیهیلیسم منجر گردیده است. همین نقد در تحلیل آخر زمینههای ظهور معنای تازهای از مفاهیم شناخت و حقیقت را فراهم ساخته است. نیچه با بازگشت به سپهر اندیشه یونان باستان و با عنایت به مفهوم صیرورت و شدن، شناخت را کوبیدن مُهر اراده معطوف به قدرت بر واقعیت میداند و به تبع آن حقیقت نه دیگر چون امری ثابت و مطلق که چونان وجهی تولیدی، متکثر و به مثابه افسانهای سودمند از جهت رفع امورات انسانی و با عملکردی تنظیمی تلقی میگردد. اراده معطوف به قدرت در مقام هنرمند با بازگشت به طبیعت، چیرگی بر خود و با قدرت آفرینشگری خویش بر نیهیلیسم فائق آمده، عناصر سازنده حیات و زندگی را قوام میبخشد و به زندگی آری میگوید. حقیقت در چنین معنایی چیزی جز اراده معطوف به قدرت نیست.
بیژن عبدالکریمی؛ افضل السادات حسینی؛ سید مهدی سجادی؛ تحسیم الیاسی
چکیده
زبان به واسطۀ ماهیت دو رگهاش از وجوه وجودی و مفهومی فارغ نیست. با اندیشههای سقراط رگۀ مفهومی زبان کانون توجه قرارگرفت و رگۀ وجودی آن مغفول ماند. از نظر هایدگر و نیچه با غفلت از رابطۀ فوزیس و لوگوس، و فراموشکردن نقش زبان در به ظهورآوردن وجود و ناتوانی آن در همراه شدن با صیرورت هستی، ذاتِ خودپوشانندۀ رگۀ وجودی به محاق رفت؛ و ...
بیشتر
زبان به واسطۀ ماهیت دو رگهاش از وجوه وجودی و مفهومی فارغ نیست. با اندیشههای سقراط رگۀ مفهومی زبان کانون توجه قرارگرفت و رگۀ وجودی آن مغفول ماند. از نظر هایدگر و نیچه با غفلت از رابطۀ فوزیس و لوگوس، و فراموشکردن نقش زبان در به ظهورآوردن وجود و ناتوانی آن در همراه شدن با صیرورت هستی، ذاتِ خودپوشانندۀ رگۀ وجودی به محاق رفت؛ و با فروکاستِ هستیشناسی به معرفتشناسی توسط کانت بستر لازم برای سیطرۀ زبان مفهومی فراهم آمد. این روند با تحویل ریاضیات به حساب و کارهای افرادی چون فرگه و برنتانو سرعت گرفت و با کارهای راسل، وایتهد و ویتگنشتاینِ ِنخست در شکلدادن به زبان صوری که برای هر نام تنها و تنها یک نامیده داشته باشد وارد مرحلۀ تازهای شد تا بشر را دچار چنان فقری کند که گشتل را چون تقدیری محتوم بپذیرد. در این عصر عسرت، نیچه و هایدگر راهی میگشایند. آنها با اهتمام به زبان وجودی و احیای تفکر انتولوژیک در مقابل تقدیری که زبان مفهومی و تفکر انتیک برای انسان و جهان مقدر کرده است امکانی فراهم میسازند تا گونهای دیگر از انسان و شکلی دیگر از عالم، به روشنگاه ظهور بیایند.