عبدالله نصری
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1392، ، صفحه 113-133
چکیده
بررسی نحوة رخداد و تحقق فهم، موضوع هرمنوتیک فلسفی است. در جهان غرب، هیدگر و گادامر از جمله اندیشمندانی هستند که در این زمینه، آرای ویژهای دارند. درمقابل، برخی فیلسوفان به مطالعة روش و فهم متون پرداختهاند و از شلایر ماخر گرفته تا هرش و ریکور، راهکارهایی برای فهم متن ارائه کردهاند.
مباحث مربوط به روش فهم، هم در مباحث علم اصول ...
بیشتر
بررسی نحوة رخداد و تحقق فهم، موضوع هرمنوتیک فلسفی است. در جهان غرب، هیدگر و گادامر از جمله اندیشمندانی هستند که در این زمینه، آرای ویژهای دارند. درمقابل، برخی فیلسوفان به مطالعة روش و فهم متون پرداختهاند و از شلایر ماخر گرفته تا هرش و ریکور، راهکارهایی برای فهم متن ارائه کردهاند.
مباحث مربوط به روش فهم، هم در مباحث علم اصول و هم در بحثهای تفسیری مورد توجه اندیشمندان اسلامی قرار گرفته است، اما بحث از نحوة تحقق فهم کمتر مورد توجه آنها قرار گرفته و تا حدودی در لابهلای مباحث معرفتشناسی فیلسوفان و عارفانی چون مولوی مطرح شده است.
محمدتقی جعفری از جمله متفکران اسلامی است که در بحثهای گوناگون، بهویژه مباحث معرفتشناسی، آرای خاصی را مطرح کرده است. در این مقاله، ابتدا آرای وی در این زمینه، به لحاظ هرمنوتیک فلسفی بازخوانی شده و سپس با آرای گادامر، فیلسوف معاصر، مقایسه خواهد شد. از آنجا که گادامر، بحثهای مهمی در باب هرمنوتیک فلسفی مطرح کرده، برآنیم پس از بازخوانی دیدگاه علامه جعفری، با اشاره به آرای گادامر در زمینة عوامل مؤثر در تحقق فهم، مانند پیشداوریها، زبان، تاریخمندی، و امتزاج افقها، مشترکات و وجوه اختلاف نظر این دو متفکر را در بحثی تطبیقی، مورد بررسی قرار دهیم.
سید مجید کمالی؛ محمد مشکات؛ یوسف شاقول؛ سعید بینای مطلق
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 115-132
چکیده
در این مقاله، قرائت هگل از اخلاق ارسطویی ذیل دو مفهوم بنیادی «سعادت» و «فضیلت» و پیامدهایی که بر این قرائت مترتب است، بیان میشود. در تفسیر هگلی، این دو مفهوم نسبت به تلقی کلاسیک ارسطویی کارکردی اجتماعی تر و در عین حال تعینی سابجکتیو به خود میگیرند، تا از این طریق فرد و اجتماع در روندی دیالکتیکی در چهارچوبی فضیلت مند ...
بیشتر
در این مقاله، قرائت هگل از اخلاق ارسطویی ذیل دو مفهوم بنیادی «سعادت» و «فضیلت» و پیامدهایی که بر این قرائت مترتب است، بیان میشود. در تفسیر هگلی، این دو مفهوم نسبت به تلقی کلاسیک ارسطویی کارکردی اجتماعی تر و در عین حال تعینی سابجکتیو به خود میگیرند، تا از این طریق فرد و اجتماع در روندی دیالکتیکی در چهارچوبی فضیلت مند به خیری یگانه که همان آزادی است، دست یابند. اصالت و به یک معنا تقدم اندیشه سیاسی در نظام فلسفی هگل، نیازمند دستگاهی اخلاقی است که بتواند فراتر از طبیعت گرایی اخلاقی ارسطو عمل کرده، مناسبات و اقتضائات حیات بیرونی اجتماعی و سیاسی را تبیین کند. چنین است که در اندیشه هگل، سعادت و فضیلت اگرچه همچون نظام اخلاقی ارسطو واجد اهمیت بی بدیلی هستند، وظیفه ای فراتر از تعلیم و تربیت افراد مییابند. در این پژوهش نشان داده میشود که هگل با استخدام دو مفهوم بنیادی اخلاق ارسطویی، یعنی سعادت و فضیلت در چهارچوب کلی نظام فکری خود، زمینه را برای دگردیسی معنایی این مفاهیم فراهم میآورد.
مریم صانع پور
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 115-134
چکیده
عقل انسانبه عنوان وجه تمایز وی از حیوانات، اصلی ترین عامل شکل دهندة تمدن بشری بوده است و محرومیت از عقل به منزله محرومیت از حضور در فرآیند تمدن بشری تلقی می شود. در اسطوره های یونان باستانیعنی اولین زمینه های فرهنگی غرب زنان موجوداتی غیرعقلانی و احساسی توصیف می شدند.این طرز تلقی با فیثاغوریانکه بنیانگذاران فلسفهیونان بودند ...
بیشتر
عقل انسانبه عنوان وجه تمایز وی از حیوانات، اصلی ترین عامل شکل دهندة تمدن بشری بوده است و محرومیت از عقل به منزله محرومیت از حضور در فرآیند تمدن بشری تلقی می شود. در اسطوره های یونان باستانیعنی اولین زمینه های فرهنگی غرب زنان موجوداتی غیرعقلانی و احساسی توصیف می شدند.این طرز تلقی با فیثاغوریانکه بنیانگذاران فلسفهیونان بودند ادامه یافت و سپس در تاریخ فلسفة غرب تا دوره روشنگریپیش رفت. به این ترتیب حوزة اجتماعی دوره روشنگری به مردان، و حوزة خانوادگی به زنان اختصاص یافتو عقل مردانه یکه تاز عرصه تمدن شد.با تولد و گسترش جنبش های فمینیستی فیلسوفان زنانه نگر پا به عرصة تفکر گذاشته اند و عقل مردمحور مدرن را مورد نقادی قرار داده اند.. ایشان به بازخوانی تفکر فلسفی پرداخته اند تا زنان را از حاشیه به متن حیات انسانی وارد کنند وبا ورود عقل مادرانه به نظریه پردازی ها و سیاستگذاری های اجتماعی، مهربانی و صلح را به جامعه بشری بازگردانند. در این مقاله پس از تحلیل عقل مذکر و نقادی آن توسط فیلسوفان زنانه نگر راهکارهای نظریه پردازان فمینیست تحلیل و ارزیابی می شود، و در نهایت معیارهایی برای عقلانیتارائه می شود که از آسیب دوگانه انگاری انسا ن ها به عنوان سوژه / ابژه ، من / دیگری، اصلی / فرعی، در امان باشد و طرحی همدلانه برای حیات انسان دراندازد.
امیر صادقی
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1389، ، صفحه 117-134
چکیده
مسئلة تعارض ادیان همزمان با عصر جدید بهعنوان مسألهای فلسفی در سپهر اندیشة معاصر مطرح شده که فراخور دیدگاه اندیشمندان مختلف پاسخهای متفاوتی دریافت کرده است. این نوشتار نگاهی انتقادی به یکی از این پاسخها که توسط جان هیک، فیلسوف معاصر انگلیسی، مطرح شده است، دارد. تلاش این مقاله بر آن است ضمن پرهیز از دوبارهگویی دلایل اصلی ...
بیشتر
مسئلة تعارض ادیان همزمان با عصر جدید بهعنوان مسألهای فلسفی در سپهر اندیشة معاصر مطرح شده که فراخور دیدگاه اندیشمندان مختلف پاسخهای متفاوتی دریافت کرده است. این نوشتار نگاهی انتقادی به یکی از این پاسخها که توسط جان هیک، فیلسوف معاصر انگلیسی، مطرح شده است، دارد. تلاش این مقاله بر آن است ضمن پرهیز از دوبارهگویی دلایل اصلی ناکارآمدی این پاسخ را بیان و از مناظر معرفتشناسانه، تجربی، فلسفی و الهیاتی انتقادات بنیادی وارد بر آن را بیان کند و نشان دهد که برای مواجهه با فرهنگهای مختلف نمیتوان اصول اساسی آنها را نادیده انگاشت و در صورت چنین رویکردی با چه چالشهایی مواجه خواهیم شد.
بیژن عبدالکریمی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، ، صفحه 119-146
چکیده
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین ...
بیشتر
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین متفکر معاصر، سید احمد فردید، مورد نقد و بررسی قرار دهد. پارادایمی که پس از گذشت حدود نیمقرن از زمان ظهور آن بر ذهن و اندیشه و فضای اجتماعی جامعة ایرانیان غلبه دارد.
محمد عابدی اردکانی؛ محمد آخوندپور امیری
چکیده
«جهانی شدن»، بسیاری از مفاهیم کلیدی سنتی سیاست را دگرگون کرده است. یکی از این مفاهیم، «دموکراسی» است. هلد و هابرماس نسبت به دموکراسی در عصر جهانی شدن، توجه ویژهای مبذول داشتهاند. با توجه به تحولاتی که در عصر جهانی شدن رخ داده است، هلد و هارماس کوشیده اند که به ترتیب الگوهای «دموکراسی جهانوطنی» و «دموکراسی ...
بیشتر
«جهانی شدن»، بسیاری از مفاهیم کلیدی سنتی سیاست را دگرگون کرده است. یکی از این مفاهیم، «دموکراسی» است. هلد و هابرماس نسبت به دموکراسی در عصر جهانی شدن، توجه ویژهای مبذول داشتهاند. با توجه به تحولاتی که در عصر جهانی شدن رخ داده است، هلد و هارماس کوشیده اند که به ترتیب الگوهای «دموکراسی جهانوطنی» و «دموکراسی مشورتی» را جایگزین دموکراسی لیبرال کنند. هدف این مقاله آن است که نشان داده شود چگونه هابرماس و هلد کوشیده اند تا مدل دموکراسی پیشنهادی خود را جایگزین الگوی لیبرال دموکراسی نمایند. هابرماس با تکیه بر سه نظام «دولت»، «اقتصاد» و «جهانزیست» و مفاهیم «حوزه عمومی» عقلانیت و کنش ارتباطی و هلد از طریق بازسازی نظم جهانی کنونی این کار را انجام می دهند. یافتههای این مقاله بیانگر آن است که تلاش هر دو متفکر برای دستیابی به هدف موردنظر، به دلایلی از جمله محافظه کارانه بودن ساختار فکری هلد و در نتیجه تمایل وی به حفظ وضع موجود از یک سو و توجه بیش از حد خوش بینانه هابرماس به اجماع و عقل گرایی از سوی دیگر، به نتیجه نرسیده است. این مقاله به لحاظ روش و محتوا، توصیفی- تحلیلی است و دادههای مورد نیاز به شیوه کتابخانهای بهدست آمده است.
غلامعلی سلیمانی
چکیده
آمارها در غرب حکایت از رشد روز افزون جریان راست جدید و اقبال به این احزاب دارد. راست جدید همچون اسلاف خویش در سالهای بین دو جنگ جهانی به اقداماتی خشونت آمیزی چون؛ آتش زدن اماکن و پناهگاهای مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگین پوستان، ضرب و شتم مهاجران، ارسال پیامها تهدیدآمیز، شعارنویسی و هتک حرمت به اماکن مذهبی دست میزنند. با این ...
بیشتر
آمارها در غرب حکایت از رشد روز افزون جریان راست جدید و اقبال به این احزاب دارد. راست جدید همچون اسلاف خویش در سالهای بین دو جنگ جهانی به اقداماتی خشونت آمیزی چون؛ آتش زدن اماکن و پناهگاهای مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگین پوستان، ضرب و شتم مهاجران، ارسال پیامها تهدیدآمیز، شعارنویسی و هتک حرمت به اماکن مذهبی دست میزنند. با این وجود در سایه فراروایت «مقابله با تروریسم» بسیاری از اقدامات خشونتبار به مهاجران نسبت داده میشود. این پژوهش در پی پاسخ به این سوال است که بنیانهای فکری و ایدئولوژیکی جریان روبه رشد راست جدید را از چه منظری میتوان تحلیل کرد و در بین جریان های مختلف راست افراطی، «دیگری» به عنوان مصداق و آماج خشونتهای راست افراطی از چه تفاوتها و تمایزهایی برخوردار است؟ در راستای پاسخ به سوال فوق، این پژوهش با روش اسنادی در گردآوری دادهها از طریق روش تجزیه و تحلیل گفتمان، بنیانهای فکری راست جدید را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. به نظر میرسد گفتمان راست افراطی در غرب بر تقسیمبندی آشتیناپذیر میان «ما» و «آنها» و یا «خود» و «دیگری» استوار است و بر نوعی ارزشگذاری فراتر از تفاوت تاکید دارد که نشانگر برتری «ما» بر «آنها» است.
علی صالحی فارسانی
چکیده
مسئلۀ این نوشتار این است که کلیت فرآوردۀ پژوهشی طباطبائی (در دو حوزۀ ایران و غرب) چه دلالتِ سیاسی برای اکنون ایران زمین دارد و پاسخ دهی بدان نیز بر پایۀ این پیشفرض است: تاریخنگاری طباطبائی در پرتوی یک منظومۀ فکری قرار میگیرد که با شناسایی آن می توان به دریافت ژرف تری از قصد وی در تاریخنگاری دست یافت که دارای دلالت ...
بیشتر
مسئلۀ این نوشتار این است که کلیت فرآوردۀ پژوهشی طباطبائی (در دو حوزۀ ایران و غرب) چه دلالتِ سیاسی برای اکنون ایران زمین دارد و پاسخ دهی بدان نیز بر پایۀ این پیشفرض است: تاریخنگاری طباطبائی در پرتوی یک منظومۀ فکری قرار میگیرد که با شناسایی آن می توان به دریافت ژرف تری از قصد وی در تاریخنگاری دست یافت که دارای دلالت هایی برای اکنون ایران زمین باشد.
این کار از رهگذر خوانش میان سطریِ اشتراوسی انجام و چارچوب نظری نیز پرابلماتیک در معنای آلتوسری آن است. به طور دقیق طباطبائی در پیِ ارتقاء حوزۀ شناخت ایران، به یک برنامۀ پژوهشیِ زاینده یا پرابلماتیک است؛ به گونه ای که فراتر از برداشتِ ایدئولوژیهای خاص باشد و بتوان آن را در حوزه های مختلف به کاربست.
پرسش اصلی این است که این پرابلماتیک چه دلالت سیاسی دارد؟ وی از مشروطه با عنوان یک نوزائی دوم ناکام یاد می کند و می کوشد از رهگذر تاریخنگاری در دو حوزۀ ایران و غرب، از این ناکامی مانع زدائی کند. نظم آرمانی هم ارز با آن نیز ناگزیر نمی تواند با مؤلفه های دولت مدرن ناهمخوان باشد، با این وجود وی هم زمان هم بر تبار ویژۀ اروپائی این مؤلفه ها و هم بر ضرورت سازگاری «نهادسازی و تدوین اصل های حقوقی در ساحت حکمرانی» با «هویت تاریخی-فرهنگی» تأکید می کند.
سید محمدرضا امیری طهرانی
چکیده
نوظهوری اجتماعی از مهمترین مسائل علوم اجتماعی است. این مقاله برآن است که شرایط نوظهوری اجتماعی قوی را به کمک مفاهیم فلسفۀ ذهن هم چون ابتنا، تحقق چندگانه و انقصال فاحش تعریف کند. رویکردهای روششناختی در برآوردن ساختن شرایط نوظهوری قوی با چالشهای متفاوتی روبرو هستند. این چالشها را میتوان در سه مسئلۀ واقعگرایی، علیت روبهپایین ...
بیشتر
نوظهوری اجتماعی از مهمترین مسائل علوم اجتماعی است. این مقاله برآن است که شرایط نوظهوری اجتماعی قوی را به کمک مفاهیم فلسفۀ ذهن هم چون ابتنا، تحقق چندگانه و انقصال فاحش تعریف کند. رویکردهای روششناختی در برآوردن ساختن شرایط نوظهوری قوی با چالشهای متفاوتی روبرو هستند. این چالشها را میتوان در سه مسئلۀ واقعگرایی، علیت روبهپایین و سازوکار صورتبندی کرد. در این پژوهش به روش تحلیلی، رهیافت رئالیسم انتقادی به مسئلۀ نوظهوری اجتماعی قوی و نحوۀ پاسخگویی آن به سه مسئلۀ یاد شده نقد میشود. منتقدان رئالیسم انتقادی را با دو گونه چالش روبرو میبینند. نخست، باور به مستقل بودن ساختار از کنشهای عوامل، به شیءانگاری میانجامد، و دوم این که نوظهوری هستیشناختی با ابتنا تعارض دارد. به نظر میرسد که در توجیه امکانپذیری استقلال ساختار از اجزای خود، میتوان از مفهومِ ترکیب نامحدود اجزا بهره جست. و با توجه به این که ابتنا مستلزم وابستگی هستیشناختی پدیده نوظهور اجتماعی نیست، علیت اجتماعی با ابتنا تعارض ندارد.
مرتضی نوری
دوره 7، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 123-143
چکیده
مکتب فرانکفورت یا نظریهی انتقادی یکی از جبهههای اصلی جنبش ضدروشنگری معاصر را تشکیل میدهد. هورکهایمر و آدورنو، دو نظریهپرداز مهم این مکتب، نشان میدهند که روشنگری در فرآیندی دیالکتیکی تیشه به ریشهی خود میزند و بنیان ارزشهای خود را سست میکند. از نظر ایشان، غلبهی عقل ابزاری، که محصول گسترش دیالکتیکی روشنگری بوده است، ...
بیشتر
مکتب فرانکفورت یا نظریهی انتقادی یکی از جبهههای اصلی جنبش ضدروشنگری معاصر را تشکیل میدهد. هورکهایمر و آدورنو، دو نظریهپرداز مهم این مکتب، نشان میدهند که روشنگری در فرآیندی دیالکتیکی تیشه به ریشهی خود میزند و بنیان ارزشهای خود را سست میکند. از نظر ایشان، غلبهی عقل ابزاری، که محصول گسترش دیالکتیکی روشنگری بوده است، هرگونه مبنای عینی برای تعهد به آرمانهایی چون آزادی، برابری، و حقوق بشر را زائل کرده است. ایشان روی آوردن روشنگری و فرزند خلف آن، یعنی لیبرالیسم، به فلسفهی پراگماتیستی را نشان از ورشکستگی فکری روشنگری میدانند. در این مقاله میکوشم پس از شرح انتقادهای ایشان، از منظر یکی از مدافعان معاصر روشنگری، ریچارد رورتی، آن انتقادها را پاسخ دهم. رورتی روی گردادن لیبرالیسم از عقلباوری و روی آوردن آن به تاریخگرایی و پراگماتیسم را نشان از به بلوغ رسیدن روشنگری در یک فرآیند خودشکنی و خودسازی میداند. در ادامه میکوشم بر مبنای دیدگاه پراگماتیستی او نشان دهم که لیبرالیسم پراگماتیک معاصر از اتهام وادادگی در برابر وضع موجود مبرا است و توانسته است با نقد وضع موجود بر اساس اهداف و آرمانهایی که بیش از همه با هویتها و سنتهای ریشهدار ما گره خوردهاند، موضعی انتقادی در برابر کاستیهای آن بگیرد و راهنمایی برای تحقق وضع آرمانی در وضع موجود فراهم کند. اما تفسیر پراگماتیستی خود رورتی از لیبرالیسم نیز با نقطهضعفهایی روبهروست که میکوشم در پایان مقاله به طور گذرا به آنها اشاره کنم.
محسن فاضلی؛ علی اکبر احمدی افرمجانی
چکیده
پلورالیسم برلین وامدار تاثیرات عمیقی است که وی اولا از جریان کلاسیک یا روشنگری در راستای عینیت باوری و واقع گرایی تجربه محور و ثانیا از جریان رمانتیسم به عنوان قوی ترین جریان ضد تفکر روشنگری پذیرفته است. برلین برای جرح و تعدیل افراط گری های متدولوژیک تفکر روشنگری به سراغ آنتی تز این جریان یعنی جریان رمانتیسم رفته ودر برابر اصحاب روشنگری ...
بیشتر
پلورالیسم برلین وامدار تاثیرات عمیقی است که وی اولا از جریان کلاسیک یا روشنگری در راستای عینیت باوری و واقع گرایی تجربه محور و ثانیا از جریان رمانتیسم به عنوان قوی ترین جریان ضد تفکر روشنگری پذیرفته است. برلین برای جرح و تعدیل افراط گری های متدولوژیک تفکر روشنگری به سراغ آنتی تز این جریان یعنی جریان رمانتیسم رفته ودر برابر اصحاب روشنگری که تاریخ را به عنوان یک مجموعۀ دارای روابط علی و معلولی و به نوعی یک علم می نگریستند، جبهه گرفته سعی دارد بر این نظر پافشاری نماید که تاریخ برساخته اراده های آزاد انسانهاست نه الگویی از پیش داده و دارای چهارچوب از پیش تعیین شده. از سوی دیگر واقع گرایی و تجربه باوری کلاسیک مغز و هسته اصلی پلورالیسم تاریخی برلین است. او می خواهد در عین حال به واقع گرایی تاریخی نیز پایبند بماند لذا هرگونه تفسیر فراواقع گرایانه و متافیزیکی از پدیده های تاریخی را طرد کرده، سعی نمود تاثیرات مخرب نگرش روشنگری که به جبر باوری در همه اقسامش از جمله جبرباوری تاریخی می انجامید را با تلفیق انگاره های رمانتیکی تعدیل نموده با سنتز عناصر به زعم خود مثبت این دو جریان تاریخ باوری را به نفع آزادی و بر مهمل پلورالیسم بنشاند. با عطف توجه به این نکات، این نوشتار سعی بر آن دارد اولا سهم ایده های رمانتیک و روشنگری را در برداشت مفهوم تاریخ از منظر برلین روشن ساخته و تفسیری نوین از تاریخیت مد نظر او ارائه دهد. ثانیا قصد بر آن است تا مدلل سازیم تلفیق عناصراین دو جریان تعارضی در تاریخ باوری و اندیشه تاریخ نگری پلورالیستی وی ایجاد کرده است. یعنی باور به ایده های رمانتیکی او را در دام نسبیت گرایی تاریخی که در نقطه مقابل تجربه گرایی واقع گرایانه روشنگری است قرار می دهد. بنابراین این مقاله سعی دارد با روشی توصیفی - تحلیلی اثبات نماید اولا کدام یک از انگاره های دو سنت روشنگری و رمانتیسم در اندیشه برلین با یکدیگر تلفیق یافته اند و در وهله بعد تعارض پایدار تلفیق انگاره های رمانتیک و روشنگری یا کلاسیک در تاریخ باوری پلورالیستی برلین را بوضوح مدلل نموده و نقاط ناسازگار و متعارض این سنتز را شرح و بسط دهد.
زهرا واشقانی فراهانی
دوره 2، شماره 1 ، اردیبهشت 1390، ، صفحه 101-123
چکیده
این مقاله گزارش کوتاهی است درمورد مهمترین موضوعات فلسفی افلاطون درباب نظر و سیاست. بحث اصلی تحقق دولتشهر آرمانی است که در بخش فلسفة سیاسی مطرح است. نخست به نظریات افلاطون دربارة شناسایی، بقای نفس، نظریة مُثل، که از زیربناییترین اصول فلسفة افلاطون است، و سپس به طرح مسائلی از قبیل عدالت، تربیت، فضلیت اخلاقی، و آیین ...
بیشتر
این مقاله گزارش کوتاهی است درمورد مهمترین موضوعات فلسفی افلاطون درباب نظر و سیاست. بحث اصلی تحقق دولتشهر آرمانی است که در بخش فلسفة سیاسی مطرح است. نخست به نظریات افلاطون دربارة شناسایی، بقای نفس، نظریة مُثل، که از زیربناییترین اصول فلسفة افلاطون است، و سپس به طرح مسائلی از قبیل عدالت، تربیت، فضلیت اخلاقی، و آیین کشورداری پرداخته شده است. افلاطون دربارة دولت مثالی خود میگوید که دانایان باید ادارۀ امور شهر را بهدست بگیرند زیرا آنها دارای فضلیتاند و به دریافت حقیقت نایل شدهاند. وی همچنین به کمک روش دیالکتیک سعی دارد شناخت را از سطح محسوسات به درجة عالیتر یعنی درک معقولات بالا ببرد. بدینمنظور تمثیلی میآورد که به "زندان غار" معروف است. در این تمثیل، انسان با تزکیه و تربیت حدود شناخت خود را عقلانی میکند و به حقیقت مطلق، که همان عالم مثال است، میرسد. افلاطون قدم به قدم با مثل پیش میرود و میگوید فلاسفهاند که از اسارت جهل و نادانی رها شده و جهان نادیدنی را دیدهاند و چون به معرفت واقعی رسیدهاند پس برای حکمرانی سزاوارترند.
روح الله نوری؛ محمدرضا ریخته گرایان
دوره 3، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 109-126
چکیده
ویلهلم دیلتای یکی از فیلسوفان هرمنوتیک دورة کلاسیک است که نقش بسیار مهمی در بسط علم هرمنوتیک داشته است. بیشترین سهم دیلتای در فلسفه تحلیل معرفتشناسانة وی از علوم انسانی و دفاع از ارزش و جایگاه آن است. بررسی علل توجة دیلتای به علوم انسانی نشان میدهد که دوران دیلتای با طرد کامل علوم انسانی و رشد و بسط بیسابقة دانش تجربی یا ...
بیشتر
ویلهلم دیلتای یکی از فیلسوفان هرمنوتیک دورة کلاسیک است که نقش بسیار مهمی در بسط علم هرمنوتیک داشته است. بیشترین سهم دیلتای در فلسفه تحلیل معرفتشناسانة وی از علوم انسانی و دفاع از ارزش و جایگاه آن است. بررسی علل توجة دیلتای به علوم انسانی نشان میدهد که دوران دیلتای با طرد کامل علوم انسانی و رشد و بسط بیسابقة دانش تجربی یا علوم طبیعی مقارن بود. دیلتای در واکنش به سیطرة علوم طبیعی کوشید تا مقدمات عینیّتبخشی به علوم انسانی را فراهم کند و ارج و اعتباری همانند علوم طبیعی برای آن پیدا کند. این مسئله سبب طرح پرسش بنیادین در اندیشة دیلتای شد و آن اینکه فهم و شناخت قطعی، عینی، و معتبر چگونه در علوم انسانی، آنچنان که در علوم طبیعی میسر است، امکانپذیر است. دیلتای پس از تأمل بسیار به این نتیجه رسید که علت کامیابی علوم طبیعی این است که دانشمندان، برای این علوم، پایه و اساس محکم و روش درستی اتخاذ کردهاند. در حالی که علوم انسانی نه پایه و اساس محکمی دارد و نه روش درستی اتخاذ کرده است، لذا دیلتای رسالت خود را از یک سو پایهگذاری علوم انسانی و از سوی دیگر تهیه و تدوین روش مناسب برای آن میدانست. به همین علت و برای رسیدن به این مقصود، دیلتای کار خود را از 1883 آغاز و تا پایان عمر در پی انجام آن بود. حاصل این تلاش بیوقفه نگارش و چاپ چندین کتاب ارزشمند است که مقدمهای بر علوم انسانی اولین و تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی آخرین آنهاست. دیلتای در مقدمهای بر علوم انسانی در اصل پدیداربودن یا امور واقع متعلق به آگاهی، منشأ هر چیزی که وجود دارد (اشیا و احساسات)، را به یک حالت روانی یا درونی فروکاست و بنیاد علوم بهویژه علوم انسانی را بر آن استوار کرد و طریق خوداندیشی یا دروننگری را برای دریافت و یا شناخت آن برگزید، اما بعدها متوجه شد که با این تحلیل نمیتواند مشکل عینیّت علوم انسانی را برطرف کند. بنابراین با تغییر نگرش خود، بحث عینیّتیافتگی روح را جانشین امور واقع متعلق به آگاهی کرد تا شاید به این طریق هم مشکل فهم را حل کند و هم از اعتبار و عینیّت علوم انسانی دفاع کند. هدف این مقاله بررسی فراز و فرود دیلتای در این راه ناهموار است.
اکرم نوریزاده؛ یوسف شاقول
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 121-139
چکیده
در این مقاله بر آنم تا نقد ساندل بر مقدمۀ اصل تفاوت راولز در توزیع داراییها را بررسی کنم. بر اساس این مقدمه، هیچ کسی مستحق و مالک حقیقی داشتههایش نیست و بنابراین داراییهای هر فرد باید داراییهای عمومی تلقی شود و همه در سودهای آن سهیم باشند و این مستلزم برداشتی جماعتگرایانه از «خود» به مثابۀ مالکی است که گستردهتر از مالک ...
بیشتر
در این مقاله بر آنم تا نقد ساندل بر مقدمۀ اصل تفاوت راولز در توزیع داراییها را بررسی کنم. بر اساس این مقدمه، هیچ کسی مستحق و مالک حقیقی داشتههایش نیست و بنابراین داراییهای هر فرد باید داراییهای عمومی تلقی شود و همه در سودهای آن سهیم باشند و این مستلزم برداشتی جماعتگرایانه از «خود» به مثابۀ مالکی است که گستردهتر از مالک فردی است و میتوان آن را «خود» جماعتی خواند. این تلقی از خود و مالکیت با فردگرایی و لیبرالیسم وظیفهگرایانۀ راولز در تعارض است. رابرت نوزیک اصل تفاوت راولز را بدین صورت نقد میکند که اصل تفاوت و بازتوزیع داراییها مستلزم گرفتن مالیات از ثروتمندان برای کمک به فقراست و این موجب بهرهبرداری از حاصل زحمت ثروتمندان و به بردگی گرفتن آنها میشود و با آزادی فردی لیبرالیسم در تعارض است. مؤلف این مقاله بر آن است که با تحلیل و ارزیابی این دو نقد ویژگیها و قابلیتهای اصل تفاوت در نظریۀ عدالت راولز را روشنتر کند.
حسین شقاقی
چکیده
هانس گلاک در نقد تز عدم تعین ترجمه کواین، مدعی است این تز در مواجهه با دور هرمنوتیکی نسبتی دو گانه دارد: از یک سو کواین با مخالفت با فرضهای انتخابی، راه پذیرش دور هرمنوتیکی را سد میکند، از سوی دیگر سناریوی ترجمه ریشهای کواین، عملا فرضهای انتخابی و دور هرمنوتیکی را به کار میگیرد. در اینجا پس از تبیین دعاوی گلاک، در باب ماهیت ...
بیشتر
هانس گلاک در نقد تز عدم تعین ترجمه کواین، مدعی است این تز در مواجهه با دور هرمنوتیکی نسبتی دو گانه دارد: از یک سو کواین با مخالفت با فرضهای انتخابی، راه پذیرش دور هرمنوتیکی را سد میکند، از سوی دیگر سناریوی ترجمه ریشهای کواین، عملا فرضهای انتخابی و دور هرمنوتیکی را به کار میگیرد. در اینجا پس از تبیین دعاوی گلاک، در باب ماهیت دور هرمنوتیکی و روایتهای مختلف از آن تامل میکنیم و بر این مبنا در مقام نقد دعاوی گلاک، از همگرایی بین دور هرمنوتیکی به روایت گادامر و تز عدم تعین ترجمه دفاع میکنیم.
ذکریا قادری
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 127-179
چکیده
بنیاد دوئالیسم فلسفة غرب، که در مدرنیته به تجلی نهایی خویش رسید مبتنیبر تضاد عقل/ غریزه، آسمان/ زمین، روح/ تن، و لذت/ اخلاق بود. فوکو نقد این دوئالیسم را که با نیچه، هایدگر، مارکس، و فروید آغاز شده بود به سرمنزل نهایی خویش، به نفع غریزه/ زمین، رساند. این مقاله به بررسی اندیشههای میشل فوکو، گسست وی از گفتمان فلسفی/ سیاسی مدرنیته، ...
بیشتر
بنیاد دوئالیسم فلسفة غرب، که در مدرنیته به تجلی نهایی خویش رسید مبتنیبر تضاد عقل/ غریزه، آسمان/ زمین، روح/ تن، و لذت/ اخلاق بود. فوکو نقد این دوئالیسم را که با نیچه، هایدگر، مارکس، و فروید آغاز شده بود به سرمنزل نهایی خویش، به نفع غریزه/ زمین، رساند. این مقاله به بررسی اندیشههای میشل فوکو، گسست وی از گفتمان فلسفی/ سیاسی مدرنیته، و تداومهای وی بر آنها میپردازد. مدرنیته با اومانیسم، ادعای نفی هرگونه سلطه (چه متافیزیکی و چه سیاسی)، زایش یافته است و با فلسفة اصحاب روشنگری فرانسه، فلسفة تجربیاندیشی انگلیسی، و فلسفة ایدئالیسم آلمان، ادعای حاکمیت عقل، خود را بهطور کامل نمایان ساخت. مدرنیته با نقد و نفی سلطة اصول کلی متافیزیکی/ دینی و سیاسی/ نظامی بر زیست غریزی فرد، مدعی دورة جدیدی در تاریخ آزادی بشر با حاکمیت عقل/ سوژه بود، اما مدرنیته خود اصول کلی دیگری مانند ناسیونالیسم، حق حاکمیت، کمونیسم، ماتریالیسم تاریخی، اصول اخلاقی، انسانگرایی، ابرمرد، علم، و دانش انسانی را بر ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد حاکم کرد. فوکو در دفاع از رهایی ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد، در تداوم مدرنیته و آرمانهای آن باقی میماند، اما با نقد اصول کلی مدرنیته مانند حاکمیت سوژه/ عقل، اخلاق کلی، و علم گسسته از مدرنیته تعریف میشود. فوکو گذار به مدرنیته را نه گذار از ظلمت و سلطه به آزادی و رهایی بلکه گذار از یک دورة سلطة مرئی، به سلطة نامرئیتر میداند و هرگونه حقیقت و اصول کلی (عقل، علم، ماتریالیسم تاریخی، انسانگرایی، و ...) را صورتبندی خاصی از روابط سلطه و تکنولوژی قدرت میدانست.
رضوان یوسفی؛ سید حمید طالب زاده
دوره 8، شماره 1 ، تیر 1396، ، صفحه 127-146
چکیده
به نظر کانت،انسان برای رسیدن به علمنیازمند سیستمی از دانش عقلانی خود می باشد که تحت یک ایده به وحدت برسد. در این سیستم علمی تمام اجزاء و موقعیتی که هر جزء در نسبت با دیگر اجزاء پیدا می کند به نحو پیشینی تعین مییابد. چنین وحدتی سازمان یافتهاست به نحوی که سیستم علمی در بسط تدریجی خود از درون فربه و کامل می گردد و هیچ مؤلفه بیرونی نمیپذیرد. ...
بیشتر
به نظر کانت،انسان برای رسیدن به علمنیازمند سیستمی از دانش عقلانی خود می باشد که تحت یک ایده به وحدت برسد. در این سیستم علمی تمام اجزاء و موقعیتی که هر جزء در نسبت با دیگر اجزاء پیدا می کند به نحو پیشینی تعین مییابد. چنین وحدتی سازمان یافتهاست به نحوی که سیستم علمی در بسط تدریجی خود از درون فربه و کامل می گردد و هیچ مؤلفه بیرونی نمیپذیرد. تنوع مفهومی در این سیستم که منجر به تعین قلمروهای دوگانۀ قانونگذاری در آن می شود به مفاهیم طبیعی و مفهوم آزادی محدود میگردد. حال اگر دوگانگی برآمده از این تنوع مفهومی، وحدت سازمان یافته سیستم دانش عقلانی بشر را تهدید کند خودِ سیستم برای حفظ خود بایستی بتواند بر آن فائق آید.ایده های استعلایی و نقشی که آنها در ترمیم این دوگانگی ایفا می کنند از جمله خوددرمانی های سیستم علمی است.در این نوشتار سعی برآن است تا بیان کانت از نقش ایده های استعلایی در پیوند مفاهیم را نشان دهیم.
موسی نجفی
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 129-149
چکیده
تمدن اسلامی از موضوعات مهمی است که نهفقط به هویت جهان اسلام بازمیگردد، بلکه در زمانهای که تمدن غرب خود را بیرقیب دیده است، میتواند در هویتیابی دنیای اسلام بسیار مؤثر باشد؛ اما اینکه این تمدن چه فراز و فرودهایی را طی کرده است و این فراز و فرودها با تمدن غربی چه نسبتی برقرار مینماید ازجمله مواردی است که میتواند ...
بیشتر
تمدن اسلامی از موضوعات مهمی است که نهفقط به هویت جهان اسلام بازمیگردد، بلکه در زمانهای که تمدن غرب خود را بیرقیب دیده است، میتواند در هویتیابی دنیای اسلام بسیار مؤثر باشد؛ اما اینکه این تمدن چه فراز و فرودهایی را طی کرده است و این فراز و فرودها با تمدن غربی چه نسبتی برقرار مینماید ازجمله مواردی است که میتواند موضوع تحقیق باشد. همچنین در بحث از تحولات علمی و اجتماعی در تاریخ بشر معمولاً سه دورة یونان، قرون وسطی، و عصر جدید بهمنزلة شاخص و مبنا قرار میگیرد؛ در حالی که این تقسیمبندی تاریخی بیشتر تاریخ علمی و اجتماعی اروپا و مغربزمین را شامل میشود.
در این مقاله به بحث از دورهبندی علمی و اعتلا و انحطاط تمدن اسلامی در ابعاد مختلف طی پنج تحول بزرگ تاریخی میپردازیم. از این پنج دوره، دو دوره انحطاط و سه دوره اعتلا را میتوان پژوهش کرد. امروز ما در سومین دورة اعتلا و پنجمین فراز از تحول تمدن اسلامی قرار داریم. این مهم میتواند در نسبت با تاریخ تمدن غرب و تحولات آن در نگاهی تطبیقی و نقدگونه، نگاهی جامع در هر دو حوزة تمدنی به ما ارزانی دارد.
محمد عابدی اردکانی؛ نفیسه اله دادی
دوره 9، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 129-152
چکیده
در همه ادوار و جوامع، وجود خشونت واقعیتی انکارناپذیر بوده است و انتظار هم نمیرود از میان برود. ولی بشر همواره کوشیده است که با اتخاذ شیوههایی آن را محدود سازد، البته بهرغم تلاش بشر در این زمینه، هیچ کاهش چشمگیری دیده نشده است. گروهی از نظریهپردازان خشونت را ذاتی امر سیاسی میدانند. گوهر سیاست از این منظر، مقوله قدرت است و ...
بیشتر
در همه ادوار و جوامع، وجود خشونت واقعیتی انکارناپذیر بوده است و انتظار هم نمیرود از میان برود. ولی بشر همواره کوشیده است که با اتخاذ شیوههایی آن را محدود سازد، البته بهرغم تلاش بشر در این زمینه، هیچ کاهش چشمگیری دیده نشده است. گروهی از نظریهپردازان خشونت را ذاتی امر سیاسی میدانند. گوهر سیاست از این منظر، مقوله قدرت است و امر مبتنی بر قدرت، نمیتواند فارغ از پدیدار خشونت جاری شود. قدرت بنابر تعریفی عمومی، تحت نفوذ قراردادن عدهای توسط فرد یا گروهی دیگر، برای اقناع آمرانه آنها به منظور حرکت در مسیر خواستههای گروه قدرتمند محسوب میشود. کنشهای گروه تحتنفوذ، لزوماً منطبق بر خواستهها و منافعشان نیست، بلکه آنها آگاهانه یا ناآگاهانه، کنشهایی را درعرصه عمومی از خود صادرمیکنند که منافع هیئت حاکمه یا طبقه ذینفوذ را برآورده میکند. گروه دیگر نظریات، خشونت را مستقل از امر سیاسی میداند. پژوهش حاضر میکوشد تا با بهرهگیری از روش توصیفی– تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، نشان دهد که چگونه کارل اشمیت، به شیوهی متفکرانی چون هابز و ماکیاولی، و با بهرهگیری از مفاهیمی چون "امر سیاسی"، "حاکمیت و وضعیت اضطرای" و "دوست/ دشمن" خشونت را امری ذاتی در سیاست میداند و درنتیجه راه را برای توجیه فاشیسم فراهم مینماید.
ساجده علامه؛ رضا نواح
چکیده
بازاندیشی نه تنها به عنوان مهمترین ویژگی زندگی در جهان مدرن معرفی میگردد بلکه از مهمترین دغدغهها و چالشهای اندیشه متفکران علوماجتماعی معاصر نیز است. در آراء متفکرانی مانند آنتونی گیدنز بازاندیشی به عنوان ویژگی اصلی دوران مدرن و بخش جداییناپذیر از زندگی سیاسی و اخلاقی معاصر مطرح میگردد. در حالی که میشل فوکو این پرسش ...
بیشتر
بازاندیشی نه تنها به عنوان مهمترین ویژگی زندگی در جهان مدرن معرفی میگردد بلکه از مهمترین دغدغهها و چالشهای اندیشه متفکران علوماجتماعی معاصر نیز است. در آراء متفکرانی مانند آنتونی گیدنز بازاندیشی به عنوان ویژگی اصلی دوران مدرن و بخش جداییناپذیر از زندگی سیاسی و اخلاقی معاصر مطرح میگردد. در حالی که میشل فوکو این پرسش را در برابر ما مینهد که چگونه بازاندیشی به عنوان ویژگی اصلی در دنیای مدرن میتواند همچنان در کنار روابط قدرت و بازتولید اشکال اجتماعی سلطه قرار داشته باشد؟ این مقاله با بهرهگیری از نگاه تبارشناسانه فوکویی تلاشی است در جهت توضیح این سوال که چگونه بازاندیشی به مهمترین ویژگی عصر مدرن تبدیل شده است؟ بنابراین، با تکیه بر متون اصلی، در بخش اول به طرح بازاندیشی در آراء گیدنز به عنوان ویژگی اصلی دنیای مدرن پرداخته و در بخش دوم، با نگاه تبارشناسانه فوکو به توضیح چگونگی تبدیل بازاندیشی به ویژگی اصلی دنیای مدرن میپردازیم. این مقاله به ما نشان خواهد داد که تا چه اندازه باید اعتماد خود به بازاندیشی در دنیای مدرن را مورد ارزیابی مجدد قرار دهیم.
علی فتح طاهری
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1392، ، صفحه 131-158
چکیده
یکی از مسائل مهم تاریخ فلسفه مسئلة زمان است. فیلسوفان زیادی به این مسئله پرداختهاند، ولی بدون تردید در روزگار ما برگسن نخستین فیلسوفی است که زمان را به جد مورد بررسی قرار داده است، به طوری که فلسفة او را به حق میتوان فلسفة زمان نامید. او اساس فلسفة خود، و نقطة آغازین و پایانی آن را شهود زمان و به عبارت دقیقتر شهود دیرند میداند.
مطابق ...
بیشتر
یکی از مسائل مهم تاریخ فلسفه مسئلة زمان است. فیلسوفان زیادی به این مسئله پرداختهاند، ولی بدون تردید در روزگار ما برگسن نخستین فیلسوفی است که زمان را به جد مورد بررسی قرار داده است، به طوری که فلسفة او را به حق میتوان فلسفة زمان نامید. او اساس فلسفة خود، و نقطة آغازین و پایانی آن را شهود زمان و به عبارت دقیقتر شهود دیرند میداند.
مطابق سنت دوئالیستی برگسن در خصوص زمان میتوان به دو رویکرد اشاره کرد: رویکرد متافیزیکی و رویکرد معرفتشناختی. مؤلف این نوشتار با تأکید بر رویکرد اول میکوشد تا حقیقت زمان را روشن سازد، اگرچه بهنظر میرسد بیان حقیقت زمان در قالب مفاهیم ممکن نیست و با ماهیت تفکر برگسن منافات دارد، زیرا با آوردن زمان در چنگال مفاهیم دیمومت و استمرار را که ذاتی آن است از آن میستانیم.
به طور کلی برگسن در خصوص زمان دو نکتة سلبی و ایجابی را شرح میدهد؛ نکتة سلبی اینکه زمان، مفهومی مستقل نیست، و اگرچه میان او و مکان فرق گذاشته میشود ولی درواقع با مکان یکی است. نکتة ایجابی اینکه زمان امری روحی و روانی است که برگسن آن را دیرند مینامد. به این معنا زمان واقعیتی است مستقل، و درواقع اصل و اساس هر واقعیتی است.
نیره سادات میرموسی
دوره 9، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 133-156
چکیده
هایدگر در کتاب وجود و زمان برگسن را به دلیل طرح مفهوم دیرند و تلاش برای غلبه بر مفهوم سنتی زمان میستاید. اما او ادّعا میکند که تلاش او به شکست منجر شده است. زیرا معنای دیرند بهعنوان "توالی کیفی حالات آگاهی" همچنان با مولفههای زمان سنتی همچون توالی درگیر است. هایدگر در کتاب مسائل بنیادین پدیدارشناسی نیزبرگسن را به بدفهمی اندیشه ...
بیشتر
هایدگر در کتاب وجود و زمان برگسن را به دلیل طرح مفهوم دیرند و تلاش برای غلبه بر مفهوم سنتی زمان میستاید. اما او ادّعا میکند که تلاش او به شکست منجر شده است. زیرا معنای دیرند بهعنوان "توالی کیفی حالات آگاهی" همچنان با مولفههای زمان سنتی همچون توالی درگیر است. هایدگر در کتاب مسائل بنیادین پدیدارشناسی نیزبرگسن را به بدفهمی اندیشه ارسطو درباره زمان متهم میکند. به نظر او این بدفهمی سبب شده است که برگسن زمان سنتی (ارسطویی) را مکان بداند. در این مقاله پس از بررسی معنای زمانمندی اصیل نتیجه میگیریم که نقدهای هایدگر به دیرند بجا و درست بوده است. به عقیده هایدگر دیرند زمانمندی اصیل نیست. زیرا زمانِ اصیل در پیوند با وجود فهمیده میشود، که در تعریف دیرند این عامل نادیده گرفته شده است. زمان به معنای زمانمندیِ وجودِ دازاین است. با تحلیل وجود دازاین به مثابه پروا نمیتوان زمان را موجودی پیشدستی دانست. بلکه زمانمندی دازاین چیزی جز فرایند زمانمندسازی نیست. زمانمند سازی شرط امکانِ هر دو معنای زمان -دیرند و زمان سنتی- است.
جواد سوری؛ سیدرضا موسوی نیا
چکیده
تحلیلهای مختلفی درباره تصمیم انگلستان برای خروج از اتحادیه اروپا (برگزیت) از زمان همه پرسی 2016 ارائه شده است. عمده تحلیل ها ناظر بر پیامدهای نابرابری ناشی از اقتصاد سیاسی، جهانی شدن، ادغام اروپا و مساله مهاجران متمرکزاند، از منظر این پژوهش ظهور ملیگرایی جدید در بریتانیا را از طریق ریشه های تاریخی، میراث فرهنگی ...
بیشتر
تحلیلهای مختلفی درباره تصمیم انگلستان برای خروج از اتحادیه اروپا (برگزیت) از زمان همه پرسی 2016 ارائه شده است. عمده تحلیل ها ناظر بر پیامدهای نابرابری ناشی از اقتصاد سیاسی، جهانی شدن، ادغام اروپا و مساله مهاجران متمرکزاند، از منظر این پژوهش ظهور ملیگرایی جدید در بریتانیا را از طریق ریشه های تاریخی، میراث فرهنگی و هویتی بریتانیا که در بسیاری از تحلیل ها مغفول مانده است، می بایستی جستجو کرد. این مقاله به انگاره ملیگرایی جدید در بریتانیا میپردازد و نقش آن را در تصمیم این کشور برای خروج از اتحادیهاروپا(برگزیت) مشخص میکند. بر این اساس به این پرسش پاسخ میدهد که کدام عوامل در ظهور انگارههای ملیگرایی جدید در بریتانیا موثر هستند؟ فرضیهای که در این مقاله این است که بحران های اقتصادی، مهاجرت و شکاف های اجتماعی و اقتصادی ناشی از جهانی شدن با برجسته کردن علقههای هویتی و میراث فرهنگی تاریخی نزد نیروهای اجتماعی موجب ظهور ملیگرایی جدید در بریتانیا و بازنمایی آن در مقابل اتحادیهگرایی شده است. روش پژوهش در این مقاله مبتنی بر توضیح ملیگرایی جدید و سپس تبیین عوامل ظهور انگاره ملیگرایی در بریتانیا است.
علی مرادخانی
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1389، ، صفحه 135-150
چکیده
پرسش مقاله حاضر این است که تا چه اندازه بحث فوکویاما درخصوص «پایان تاریخ»، علیرغم، ادعای خویش می تواند خاستگاهی در منظومه فکری هگل داشته باشد. مقاله قبل از توجه بدین پرسش، ابتداء کلیاتی از باب تمهید در خصوص بحث «پایان» و از جمله «پایان تاریخ» را پیش میکشد، سپس به تقریر رأی فوکویاما براساس کتاب «پایان تاریخ و آخرین ...
بیشتر
پرسش مقاله حاضر این است که تا چه اندازه بحث فوکویاما درخصوص «پایان تاریخ»، علیرغم، ادعای خویش می تواند خاستگاهی در منظومه فکری هگل داشته باشد. مقاله قبل از توجه بدین پرسش، ابتداء کلیاتی از باب تمهید در خصوص بحث «پایان» و از جمله «پایان تاریخ» را پیش میکشد، سپس به تقریر رأی فوکویاما براساس کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» او می پردازد. آنگاه به اقتضای گفتار در تفسیر کوژو از هگل درنگ می کند و سرانجام به پرسش اصلی مقاله برگشته و دعوی فوکویاما را مبنی بر خاستگاه هگلی بحث مورد چونوچرا قرار می دهد و وجوه افتراق او را از هگل متذکر می شود.
حسین هرسیج؛ هجرت ایزدی
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1392، ، صفحه 135-161
چکیده
به علت سیطرة روح مدرنیستی، پدیدهها برای تعریف هویت خویش باید نسبت خود را با مؤلفههای مدرن و پستمدرن مشخص کنند. مدرنیته عالمی پدید آورد که با عقلمحوری، وجوه ناپیدای هستی را نادیده میانگاشت. پستمدرنیته دربردارندة نگرشی نو به هویت است که این اندیشه را در تقابل با دنیای مدرن به سمت ضد بنیانگرایی میکشاند. فوکو ...
بیشتر
به علت سیطرة روح مدرنیستی، پدیدهها برای تعریف هویت خویش باید نسبت خود را با مؤلفههای مدرن و پستمدرن مشخص کنند. مدرنیته عالمی پدید آورد که با عقلمحوری، وجوه ناپیدای هستی را نادیده میانگاشت. پستمدرنیته دربردارندة نگرشی نو به هویت است که این اندیشه را در تقابل با دنیای مدرن به سمت ضد بنیانگرایی میکشاند. فوکو و لاکلاو و موفه از پستمدرنهای ایجابی، معتقدند هر گفتمان با ایجاد رژیم حقیقت خاص خود، با تعینبخشی و شکلدهی به هویتها، در هر زمینهای چیزهایی را حفظ و چیزهایی را حذف میکند. آنها معتقدند برای خروج از بحران هویت دنیای مدرن که در اثر مطلقگرایی عارض شده است میتوان از جبر ساختاری دنیای مدرن کاست ولی درنهایت اذعان میکنند که از ساختارهای خودبنیاد مدرن نمیتوانند بگریزند. مقالة حاضر با تحلیل و بررسی عوامل ایجاد بحران هویت در دنیای مدرن به مؤلفههای کلی پستمدرنها برای خروج از این بحران میپردازد. سپس میکوشد با تأکید بر نظریات فوکو، لاکلاو، و موفه، با روشی توصیفی، گزارههای عالم پستمدرن را در دانش، قدرت و سیاست که آفرینندة عالم مدرن است بررسی کند و با استفاده از روش تحلیلی نسبت این گزارهها را با یکدیگر جهت خروج انسان مدرن از بحران هویت بیابد