ناصر تاجیک
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1389، ، صفحه 1-23
چکیده
این مقاله به بررسی مبانی هرمنوتیکی لئواشتراوس و تاثیر آن بر اندیشه سیاسی و قرائت وی از آثار افلاطون پرداخته است. باور وی به تعالیم سرّی و علنی فیلسوفان و ترس آنان از تعقیب و آزار راهی برای مطالعه معمولی آثار فیلسوفان نمیگذارد. و همة آنچه که بهنام فلسفه از آثار آنان گفته شده دروغ شرافتمندانهای است که فیلسوفان ناچار بودهاند ...
بیشتر
این مقاله به بررسی مبانی هرمنوتیکی لئواشتراوس و تاثیر آن بر اندیشه سیاسی و قرائت وی از آثار افلاطون پرداخته است. باور وی به تعالیم سرّی و علنی فیلسوفان و ترس آنان از تعقیب و آزار راهی برای مطالعه معمولی آثار فیلسوفان نمیگذارد. و همة آنچه که بهنام فلسفه از آثار آنان گفته شده دروغ شرافتمندانهای است که فیلسوفان ناچار بودهاند به مردم بگویند؛ آنان در پنهان خویش، باورهای دیگری داشتهاند که مصلحت نمیدیدند تا سرّ خویش را جز برای اصحاب، نمایان سازند. در حقیقت، اشتراوس خود دشمن فلسفه به معنایی است که در دانشگاهها تدریس میشود. در این مقاله بهطور جدی و با دلایل منطقی به نقد این دیدگاه پرداختهام. انگیزه اشتراوس در رویکرد به آثار افلاطون بحران در غرب بوده است اشتراوس در بحث از عدالت در جمهور افلاطون، دیدگاه تراسیماخوس را منطقی میداند و معتقد است: «عدالت چیزی نیست جز عمل به نفع و مصلحت اقویا». او دفاع سقراط در برابر این دیدگاه را ناقص دانسته، بر این باور است که سقراط نیز با تراسیماخوس همعقیده بوده است.
محمد اصغری
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، ، صفحه 1-14
چکیده
این مقاله سعی دارد نشان دهد که فلسفة رورتی حاوی پیام اخلاقی است. برای این کار لازم است که به محتوای برخی کتابهای او، بهویژه کتابهایی که بعد از فلسفه و آینة طبیعت تألیف کرده نگاهی بیندازیم. پیام اخلاقی مورد نظر آشکار و پنهان در قالب مفاهیم و اصطلاحاتی از قبیل «همبستگی»، «دموکراسی»، «سیاستفرهنگی» در آراء ...
بیشتر
این مقاله سعی دارد نشان دهد که فلسفة رورتی حاوی پیام اخلاقی است. برای این کار لازم است که به محتوای برخی کتابهای او، بهویژه کتابهایی که بعد از فلسفه و آینة طبیعت تألیف کرده نگاهی بیندازیم. پیام اخلاقی مورد نظر آشکار و پنهان در قالب مفاهیم و اصطلاحاتی از قبیل «همبستگی»، «دموکراسی»، «سیاستفرهنگی» در آراء و اندیشههای نئوپراگماتیستی او دیده میشود. البته رورتی این پیام را در بسیاری از موارد از زبان ادبیات، به ویژه از زبان رماننویسان، بیان میکند. البته این تحقیق درصدد آن نیست که اثبات کند که رورتی صاحب یک فلسفة اخلاقی خاص، نظیر آنچه در کانت میبینیم، است، چرا که او خود از منتقدان سرسخت اخلاق کانتی است. رویکرد نئوپراگماتیستی و انتقادی رورتی به اخلاق کانتی تحتتأثیر پراگماتیسم دیویی و جیمز و نیز تحت تأثیر فلسفة لویناس است.
جلال حاجیزاده
دوره 2، شماره 1 ، اردیبهشت 1390، ، صفحه 1-24
چکیده
هرچند اعتبار و منزلت دموکراسی در دنیای معاصر چنان گسترده شده است که بسیاری وجود آن را مسلم و بدیهی میانگارند، نظریة دموکراسی و موازینش با انتقادات چالشی روبهرو بوده است. منشأ غالب رویکرد انتقادی به دموکراسی را باید در عصر یونان باستان جستوجو کرد. درواقع، از همان سرآغاز باستان ماهیت دموکراسی، معضلات و بحرانهایی را فراروی ...
بیشتر
هرچند اعتبار و منزلت دموکراسی در دنیای معاصر چنان گسترده شده است که بسیاری وجود آن را مسلم و بدیهی میانگارند، نظریة دموکراسی و موازینش با انتقادات چالشی روبهرو بوده است. منشأ غالب رویکرد انتقادی به دموکراسی را باید در عصر یونان باستان جستوجو کرد. درواقع، از همان سرآغاز باستان ماهیت دموکراسی، معضلات و بحرانهایی را فراروی خود داشته است که دموکراسیهای عصر ما نیز کموبیش با آنها در جدالاند. بازخوانی اجمالی برخی ملاحظات نقادانه پیرامون دموکراسی با روش تحلیلی ـ توصیفی و تبیین چالشهای فرادید آن هدفی است که در این مقاله دنبال میشود. مطابق یافتههای این پژوهش، تعامل معرفتی بین برابری و آزادی، دوسویة متناقض دموکراسی، معمای دموکراسی، و پدیدة جهانیشدن عمده چالشهاییاند که نظریة دموکراسی با آنها مواجه است.
محمدمهدی حاتمی؛ سیدمحسن عزیزی؛ مهدی دهباشی
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 1-22
چکیده
هدف نهایی این مقاله تحلیل مفاهیم پیشرفت و گسست در انقلابهای علمی و نشاندادن تناقض موجود در تحلیل تامس کوهن در این زمینه است. ما نخست نشان دادهایم که برخی از متفکران چه در زمینة فلسفة تاریخ، چه منطق پژوهش تاریخی، و چه در زمینة تاریخنگاری، پیشرفت بشری را فرض گرفتهاند. در قسمت بعدی با توضیح مؤلفههای ...
بیشتر
هدف نهایی این مقاله تحلیل مفاهیم پیشرفت و گسست در انقلابهای علمی و نشاندادن تناقض موجود در تحلیل تامس کوهن در این زمینه است. ما نخست نشان دادهایم که برخی از متفکران چه در زمینة فلسفة تاریخ، چه منطق پژوهش تاریخی، و چه در زمینة تاریخنگاری، پیشرفت بشری را فرض گرفتهاند. در قسمت بعدی با توضیح مؤلفههای اندیشة کوهن، آشکار ساختهایم که کوهن، در این پیشرفت مفروض، شک میکند و تاریخ علم بشری را بهصورتی گسسته طرح میکند. در قسمت دیگر وجه نافی و وجه حامی پیشرفت را در تحلیل کوهن تجزیه کردهایم و بالاخره درنهایت نشان دادهایم که کوهن در بخشی که پیشرفت را طرد میکند و تاریخ را گسسته میبیند دچار تناقض میشود و بار دیگر اندیشة پیشرفت را برای تاریخی که خود گسستهبودنش را نشان داده است فرض میگیرد.
علیرضا اسمعیلزاده برزی
دوره 3، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 1-18
چکیده
هدف این مقاله بررسی دیدگاهی است که افلاطون در رسالة جمهوری دربارة شعرو شاعران داشته است. کوشش بر آن است تا با خوانشی جزء به جزء از متن رسالهو نیز با بهره گیری از اندیشة برخی مفسران تفسیری یک دست از اندیشة افلاطون وسازگار با آن در این مجال به دست دهیم.مطابق سنت اغلب مفسران که باتوجه به مضمون ده کتاب این رساله سنتیدرست است، خوانش خود را ...
بیشتر
هدف این مقاله بررسی دیدگاهی است که افلاطون در رسالة جمهوری دربارة شعرو شاعران داشته است. کوشش بر آن است تا با خوانشی جزء به جزء از متن رسالهو نیز با بهره گیری از اندیشة برخی مفسران تفسیری یک دست از اندیشة افلاطون وسازگار با آن در این مجال به دست دهیم.مطابق سنت اغلب مفسران که باتوجه به مضمون ده کتاب این رساله سنتیدرست است، خوانش خود را بر کتا بهای دوم، سوم، و دهم متمرکز کرده ایم.
محمد ابوالفتحی؛ مختار نوری
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 1-13
چکیده
جامعهگرایی از مهمترین جریانهای فکری منتقد لیبرالیسم سیاسی حاکم بر دورۀ مدرن در غرب است که تقریباً در اواخر قرن بیستم پا به عرصۀ تفکر سیاسی گذاشته است. جامعهگرایان در نقد لیبرالیسم سیاسی غرب گزارههای متعددی را مطرح کردهاند، که در این میان دو گزارۀ «فردگرایی» و ادعای «بیطرفی دولت در مسائل سیاسی و اجتماعی» ...
بیشتر
جامعهگرایی از مهمترین جریانهای فکری منتقد لیبرالیسم سیاسی حاکم بر دورۀ مدرن در غرب است که تقریباً در اواخر قرن بیستم پا به عرصۀ تفکر سیاسی گذاشته است. جامعهگرایان در نقد لیبرالیسم سیاسی غرب گزارههای متعددی را مطرح کردهاند، که در این میان دو گزارۀ «فردگرایی» و ادعای «بیطرفی دولت در مسائل سیاسی و اجتماعی» مطمح نظر نویسندگان پژوهش حاضر است. از اینرو در این مقاله تلاش میشود تا به گونهای مختصر دیدگاههای انتقادی متفکران جامعهگرا به لیبرالیسم و گزارههای اصلی آن، همچون فردگرایی و ادعای بیطرفی دولت در مسائل سیاسی و اجتماعی، بررسی شود. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که جامعهگرایان، بر خلاف فردگرایی لیبرال، فرد را محصور در نوعی ادراک اجتماعی میدانند و همچنین خواستار حدودی از مداخلۀ دولت در امور سیاسی و اجتماعیاند. به هر صورت جامعهگرایی را باید به صورت طیف بررسی کرد که کمترین رسالتی که بر دوش دارد نقد لیبرالیسم است.
محمدمهدی اردبیلی؛ یوسف نوظهور
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1392، ، صفحه 1-21
چکیده
بهویژه بر اساس آثاری که هگل در آنها مستقیماً به اسپینوزا اشاره میکند (مانند منطق و درسگفتارهای تاریخ فلسفه). ما در این تحقیق میکوشیم کار دشوارتری انجام دهیم: مفاهیم اسپینوزاییِ کتاب اخلاق را دقیقاً در همان مقطعی از فلسفة هگل ردیابی میکنیم که هیچ نامی از اسپینوزا در میان نیست، یعنی در پدیدارشناسی روح. جستوجو در ...
بیشتر
بهویژه بر اساس آثاری که هگل در آنها مستقیماً به اسپینوزا اشاره میکند (مانند منطق و درسگفتارهای تاریخ فلسفه). ما در این تحقیق میکوشیم کار دشوارتری انجام دهیم: مفاهیم اسپینوزاییِ کتاب اخلاق را دقیقاً در همان مقطعی از فلسفة هگل ردیابی میکنیم که هیچ نامی از اسپینوزا در میان نیست، یعنی در پدیدارشناسی روح. جستوجو در زبانهای متفاوت نشان میدهد که هیچ کتاب یا مقالهای تاکنون پژوهش خود را مشخصاً و منحصراً بر این موضوع متمرکز نکرده است و تحقیق زیر از این حیث، نوآورانه است.
ما در این تحقیق پس از بیان مقدمهای کوتاه دربارة نسبت آثار هگل با اسپینوزا، به استخراج و واکاوی تقابلهایی از قبیل جوهر اسپینوزایی ـ روح هگلی، ماشینانگاری (mechanism) اسپینوزایی ـ انداموارگی (organism) هگلی و سرمدیت اسپینوزایی-تاریخیت هگلی میپردازیم و درنهایت نشان خواهیم داد که پدیدارشناسی روح چگونه اخلاق اسپینوزا را به شیوهای هگلی رفع کرده است
مریم احمدی کافشانی؛ احمدعلی حیدری
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1392، ، صفحه 1-21
چکیده
اگر رفتارهای مشاهدهپذیر برایند طرز تفکری است که در پسزمینة آنها قرار دارد، بدیهی است که هر تلاشی برای تصحیح رفتار، منوط به تغییر دیدگاه خواهد بود. با پذیرش این فرض، حل معضلات فردی و اجتماعی جوامع متجدد نیازمند بازنگری در نگاهی است که زیربنای کل متشکلی است که تفکر مدرن نامیده میشود.
گابریل مارسل برای این تغییر و اصلاح، آموزة ...
بیشتر
اگر رفتارهای مشاهدهپذیر برایند طرز تفکری است که در پسزمینة آنها قرار دارد، بدیهی است که هر تلاشی برای تصحیح رفتار، منوط به تغییر دیدگاه خواهد بود. با پذیرش این فرض، حل معضلات فردی و اجتماعی جوامع متجدد نیازمند بازنگری در نگاهی است که زیربنای کل متشکلی است که تفکر مدرن نامیده میشود.
گابریل مارسل برای این تغییر و اصلاح، آموزة «وفای خلاق» را پیش مینهد. وی درنظر دارد با تحول در روابط انسانی بر مبنای تجربهای که در همة افراد مشترک است معنای راستین ارزش و حقیقت را به زندگی انسان بازگردانده و با تغییر در حیات فردی انسان، ساختارهای روبنایی جامعه را نیز دگرگون سازد
خشایار برومند؛ سیدحسن حسینی
دوره 5، شماره 1 ، اردیبهشت 1393، ، صفحه 1-22
چکیده
تکنولوژی و ماهیت آن، از کلیدیترین موضوعات مورد توجه در اندیشة هایدگر است. هرچند رویکرد هایدگر با آنچه در فلسفة تکنولوژی متداول شاهد آن هستیم تفاوت چشمگیری دارد، رد پای بینشهای موجود در تفکر هایدگر را میتوان در فلسفة تکنولوژی معاصر، حتی در سنت فلسفة تحلیلی نیز بهوضوح مشاهده کرد. در این مقاله، ابتدا کوشش میشود تا بر ...
بیشتر
تکنولوژی و ماهیت آن، از کلیدیترین موضوعات مورد توجه در اندیشة هایدگر است. هرچند رویکرد هایدگر با آنچه در فلسفة تکنولوژی متداول شاهد آن هستیم تفاوت چشمگیری دارد، رد پای بینشهای موجود در تفکر هایدگر را میتوان در فلسفة تکنولوژی معاصر، حتی در سنت فلسفة تحلیلی نیز بهوضوح مشاهده کرد. در این مقاله، ابتدا کوشش میشود تا بر پایة اندیشة هایدگر، ماهیت تکنولوژی مدرن روشن شود. تحلیل هایدگر از تکنولوژی مدرن و ماهیت آن، مقدمهای است برای فهم خطراتی که امروزه آدمی را تهدید میکند. پس از روشنشدن مفهوم گشتل به مثابة ماهیت تکنولوژی مدرن، و خطر حاکمیت آن بر جهانی که در آن زندگی میکنیم، نگرش هایدگر نسبت به رهایی از جهان بیمعنای تکنولوژیک مطرح میشود. هایدگر نجات انسان معاصر را فقط با برپاشدن پارادایمی نو که در آن فهم جدیدی از موجودات، غالب شود ممکن میداند. وارستگی از اشیا در پیوند با تفکر معنوی، میتواند آمادگی انسان برای ظهور چنین پارادایمی را محقق سازد. در پایان، نقدهایی بر رویکرد هایدگر نسبت به تکنولوژی مدرن بیان خواهد شد
مجتبی اعتمادینیا
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 1-20
چکیده
زیباییشناسی و به طور کلی امر رازآمیز نقشی اساسی در فلسفۀ متقدم ویتگنشتاین دارد. مبتنی بر این نظرگاه زیباییشناسانه، زیباییشناسی شیوهای برای «بیانِ» امر رازآلود و نحوة واقعبودگی واقعیتهاست. بر این اساس، اثر هنری شیئی است که از وجهی سرمدی بدان نگریسته شده است. مبتنی بر نظرگاه زیباییشناسانة ویتگنشتاین متقدم، ما هنگامی ...
بیشتر
زیباییشناسی و به طور کلی امر رازآمیز نقشی اساسی در فلسفۀ متقدم ویتگنشتاین دارد. مبتنی بر این نظرگاه زیباییشناسانه، زیباییشناسی شیوهای برای «بیانِ» امر رازآلود و نحوة واقعبودگی واقعیتهاست. بر این اساس، اثر هنری شیئی است که از وجهی سرمدی بدان نگریسته شده است. مبتنی بر نظرگاه زیباییشناسانة ویتگنشتاین متقدم، ما هنگامی که اشیا را از این منظر مورد توجه قرار میدهیم، با به فراموشی سپردنِ کاربردها و سود و زیانهای روزمره، آنها را از اینکه اموری واقع در جهان به شمار آیند تعالی میبخشیم و آنها را در چهارچوبِ کلی کرانمند همراه با حیرت و اعجابی ممدوح به نظاره مینشینیم. اثر هنری شیء را در روابط ضروریاش با سایر چیزها مینمایاند و این نگاه به شیء از «منظری درست» است.
اگر، آنگونه که ویتگنشتاین متقدم عقیده داشت، گزارههای اخلاقی از آن رو که ناظر به ارزش مطلقی خارج از جهاناند «بیمعنا» به شمار میآیند و تربیت اخلاقی جز از رهگذر بیان مصادیق و نمونهها تحقق نمییابد، هنر در این میان حکایتگر بهترین نمونههاست.
فاطمه توفیقی
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 1-13
چکیده
یکی از مهمترین سؤالاتی که ذهن پژوهشگران فوکو را درگیر کرده این است که آیا نظریات او دربارۀ قدرت موقعیتی برای اعمال آزادی و شورش فراهم میکند. همچنین، در پی این سؤال یکی از معماهای پیشِروی پژوهشگران این بوده است که مواضع او دربارۀ انقلاب ایران چگونه با مواضعی که دربارۀ آزادی و قدرت داشته است سازگاری مییابد. در این مقاله نقش ...
بیشتر
یکی از مهمترین سؤالاتی که ذهن پژوهشگران فوکو را درگیر کرده این است که آیا نظریات او دربارۀ قدرت موقعیتی برای اعمال آزادی و شورش فراهم میکند. همچنین، در پی این سؤال یکی از معماهای پیشِروی پژوهشگران این بوده است که مواضع او دربارۀ انقلاب ایران چگونه با مواضعی که دربارۀ آزادی و قدرت داشته است سازگاری مییابد. در این مقاله نقش آزادی و سوژگی در آثار فوکو را با تأکید بر انقلاب ایران بررسی خواهم کرد. از نظر وی، در موقعیتی که قدرت در همه جا نفوذ کرده است، یکی از امکانهای مهم برای اِعمال فاعلیت (سوژگی) «تمرینهای معنوی» است؛ یعنی مجموعهای از فعالیتها که در جهت خودسازی انجام میشود. انقلاب ایران نمونهای از این نوع سوژگی را به نمایش گذاشت، زیرا بسیاری از انقلابیون همزمان به خودسازی درونی و ایجاد تحول بیرونی میپرداختند. فوکو باور داشت که تشیع انقلابی به دلیل وجود رویکردهای باطنی امکان اِعمال آزادی را فراهم میکند. البته چنین ترکیبی از آنجا که در مقولههای ذهنی غربی نمیگنجید، برای ایشان هضمشدنی نبود.
محمد علی توانا؛ محمود علی پور
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 1-21
چکیده
یکی از پرسشهای مطرح در فلسفهسیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجستهای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را میکاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعهای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت میکند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه ...
بیشتر
یکی از پرسشهای مطرح در فلسفهسیاسی متاخر نسبت قدرت، سوژه و بدن است؛ میشل فوکو از متفکرین برجستهای است که بدین مساله می پردازد. وی نه تنها تبار سوژه مدرن را میکاود بلکه از تکنولوژی های خود، به عنوان مجموعهای از سازوکارهایی یاد می کند که از طریق آن خود بر بدن خویشتن اعمال قدرت میکند. حال این پرسش طرح می گردد که در اندیشه فوکو چگونه تکنولوژی های خود، سوژه مدرن و بدنش را برمیسازد؟ پیامد چنین وضعیتی چیست؟ و فوکو چه راحلی برای آن متصور است؟ به نظر میرسد در اندیشه فوکو، سوژه و بدنش در فرآیند سازوکارهای نظارتی و تنبیهی سراسربین و درونیشده شکل میگیرد. شاید مهمترین پیامد چنین وضعیتی ازخودبیگانگی، اسارات و تکه پاره شدن سوژه و بدنش باشد. به نظر میرسد؛ فوکو دو راهحل متصل به هم برای رهایی سوژۀ از این وضعیت پیشنهاد میکند: 1- مقاومت و امتناع دائمی؛ 2-پارهسیا (حقیقتگویی). بدین معنا فوکو از یکسو ما را به مقاومت دائمی بر علیه مناسبات دانش/قدرت/حقیقت نه تنها در دنیای بیرون بلکه در درون خود فرا میخواند (وجه سلبی راهحل فوکویی)؛ ازسوی دیگر ما را به رکگویی، خطرکردن و بازساختنِ خود بر مبنای خردهروایتهای خلاقانه دعوت میکند (وجه ایجابی راهحل فوکویی).
مزدک رجبی
دوره 7، شماره 1 ، خرداد 1395، ، صفحه 1-11
چکیده
این نوشته تلاشی است برای نشاندادن این نکته که نگاه گایر در کتاب رد انگارهنگری کانت با طرح اینکه «مکان به شیء فینفسه قابلاطلاق است» تا چه اندازه بر فهمی غیرکانتی و غیرمنطبق با نگاه فلسفی کانتی بنا شده و چگونه گایر، با همین برداشتِ غیرکانتی، انگارهنگری کانتی را واقعگرایانه (realistic) فهمیده است؛ درحالیکه ویژگی اندیشة ...
بیشتر
این نوشته تلاشی است برای نشاندادن این نکته که نگاه گایر در کتاب رد انگارهنگری کانت با طرح اینکه «مکان به شیء فینفسه قابلاطلاق است» تا چه اندازه بر فهمی غیرکانتی و غیرمنطبق با نگاه فلسفی کانتی بنا شده و چگونه گایر، با همین برداشتِ غیرکانتی، انگارهنگری کانتی را واقعگرایانه (realistic) فهمیده است؛ درحالیکه ویژگی اندیشة فلسفی کانت این است که شیءِ فینفسه یا وجودِ بیرون از سوژه هست، ولی هیچ شناخت پدیدارانهای از آن ممکن نیست و ازهمینرو مکان بدان قابلاطلاق نیست. تلاش خواهد شد با رجوع به متن کانت روح اندیشة وی آشکار شود و از آن طریق فهم تجربهنگرانة (empiricistic) گایر با تردیدی فلسفی مواجه شود. برای دوری از اطناب، در مقالة پیشِرو تنها به فهم گایر از ویراست دوم نقد نخست کانت نظر داشتهایم و به بخش دیگری از کتاب گایر که به آثار متأخر کانت (Nachlass) استناد کرده است نپرداختهایم، زیرا روح استدلال وی در آن بخش نیز بر همان فهم تحلیلشده در این مقاله استوار است.
مهدی خبازی کناری؛ صفا سبطی
دوره 7، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 1-21
چکیده
مفهوم دیگری در فلسفه لویناس به مفاهیم دیگر او هویت می بخشد. وی با نقدی معرفت شناختی - هستی شناختی، تمامیت سوژه و کلیت دیگری را به پرسش می گیرد. به زعم لویناس دیگری امکان نفی تمامیت سوژه و امکان تعالی سوژه در فراروی از هویت ایستای خود است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد نسبت سوژه با دیگری نسبتی معرفت شناختی - هستی شناختی نبوده بلکه از بنیان، ...
بیشتر
مفهوم دیگری در فلسفه لویناس به مفاهیم دیگر او هویت می بخشد. وی با نقدی معرفت شناختی - هستی شناختی، تمامیت سوژه و کلیت دیگری را به پرسش می گیرد. به زعم لویناس دیگری امکان نفی تمامیت سوژه و امکان تعالی سوژه در فراروی از هویت ایستای خود است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد نسبت سوژه با دیگری نسبتی معرفت شناختی - هستی شناختی نبوده بلکه از بنیان، نسبتی اخلاقی است. سوژه در مجاورت دیگری شکل می گیرد. مهمترین ساحتی که هستی دیگری با هستی دیگری مجاور می شود، لحظه ی نیستی و مرگ اوست. این امر به رابطه اخلاقی بنیادینی منجر می شود که در آن مسئولیت در برابر مرگ دیگری بنیاد و مهمترین وجه مسیر تحقق هستی ما ست. به زعم ما فهم هستی چنان که هایدگربر آن پافشاری می کند هستن به سوی مرگ خود، از طریق رابطه ی اصیل دازاین با مرگ خود نیست، بلکه مرگ دیگری، نقطه ی عزیمت ویران کننده ی دریافتن نیستی گره خورده با هستی است. هستی در هستن برای دیگری و سوبژکتیویته در کنش های ارتباطی انسان با دیگری و متعاقب آن با مراقبت از دیگری در برابر مرگ متحقق می شود.
مزدک رجبی
دوره 8، شماره 1 ، تیر 1396، ، صفحه 1-11
چکیده
مقاله پیش رو تلاشی است برای توضیح اینکه توماس آکویناس چگونه در رساله جامع علم کلام (Summa Theologiae) با تاسیس و تفکیک کلام طبیعی از کلام مکاشفه ای یا وحیانی بنیانی استوار نه صرفا برای ایمان بلکه اولا برای درک عقلانی ایمان فراهم کرده اگرچه ظاهرا قلمرو ایمان را از حوزه عقل از بیخ و بن متمایز کرده است. چنین فهمی متفاوت است از فهم ژیلسون که از سازگاری ...
بیشتر
مقاله پیش رو تلاشی است برای توضیح اینکه توماس آکویناس چگونه در رساله جامع علم کلام (Summa Theologiae) با تاسیس و تفکیک کلام طبیعی از کلام مکاشفه ای یا وحیانی بنیانی استوار نه صرفا برای ایمان بلکه اولا برای درک عقلانی ایمان فراهم کرده اگرچه ظاهرا قلمرو ایمان را از حوزه عقل از بیخ و بن متمایز کرده است. چنین فهمی متفاوت است از فهم ژیلسون که از سازگاری و همزیستی میان عقل و ایمان در اندیشه توماس حکایت میکند، زیرا مدعای مقاله بر اولویت عقل در اندیشه توماس تاکید میشود. فهم ژیلسون فلسفه توماس را جاودانی میفهمد و آن را در برابر فلسفه یونان و مهمتر از آن در برابر فلسفه جدید قرار میدهد. مدعای مقاله اینست که عقل شکوفاشده نزد توماس عقلی ازلی و ابدی نیست بلکه فهمی تازه بر بنیان کشف دوباره عقل یونانی البته با رجوع به آراء ارسطو و نیز آثار فیلسوفان مسلمان به ویژه ابن سیناست و تمایز ایمان از عقل و تاسیس کلام طبیعی توسط توماس با تحدید آن عقلانیت بر تعریفی از عقلانیتی تازه استوار است که برای عقل بشری اصالتی بنیادین قائل است و البته آن را محدود و دارای قلمرویی مشخص میداند. چنین اصالتی ذات نهفته جهان جدید میتواند تلقی شود.
سید نعمتالله عبدالرحیمزاده
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 1-27
چکیده
ثالس بنابر سنت ارسطویی به عنوان نخستین فیلسوف شناخته میشود اما او در یونان باستان مرد دانا یا سوفوس نامیده میشد. سوفوس و سوفیا به معنی دانایی در آن زمان به دو وجه از شناخت و عمل دلالت داشت چنان که ثالس در فهرستی از هفت دانای قدیم نام برده میشد که جز او، مابقی سیاستمدار و قانونگذار بودند. روایات مربوط به ثالس حکایت از هر دو وجه ...
بیشتر
ثالس بنابر سنت ارسطویی به عنوان نخستین فیلسوف شناخته میشود اما او در یونان باستان مرد دانا یا سوفوس نامیده میشد. سوفوس و سوفیا به معنی دانایی در آن زمان به دو وجه از شناخت و عمل دلالت داشت چنان که ثالس در فهرستی از هفت دانای قدیم نام برده میشد که جز او، مابقی سیاستمدار و قانونگذار بودند. روایات مربوط به ثالس حکایت از هر دو وجه دارند به گونهای که این روایات او را مردی نشان میدهند هم اهل نظر و هم اهل عمل. این دو وجه از نظر و عمل با تحلیل مفهوم آرخه در تعلیم او بهتر دانسته میشود چنان که با این تحلیل، معلوم میشود آرخه در اندیشه وی همان گونه که معنای بن و اصل را در کیهان دارد و مبنای کیهانشناسی او است، دلالت بر حکومت و سلطه نیز دارد و مبنای اندیشه سیاسی او بر همین مفهوم استوار است. هدف مقاله حاضر این است که با ارایه این تحلیل دو وجه از نظر و عمل در مفهوم سوفیا روشن گردد و معلوم شود که ثالس به عنوان یک سوفوس نه تنها یک اندیشمند، بلکه اندیشمندی بود که اندیشهاش را در پیوند با عمل دنبال میکرد.
مهسا امیری؛ امیرعباس علیزمانی
دوره 9، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 1-22
چکیده
در اگزیستانسیالیسم معاصر از چهار دغدغه یا دلواپسی غایی سخن به میان میآید که سبب دلهره و اضطراب آدمی میشود. این دلواپسیها عبارتند از آزادی، پوچی، مرگ و تنهایی. آدمی به دنبال امنیت در بیغولهی این دلواپسیهاست. در این مکتب فلسفی و ادبی، فرد انسانی به عنوان فاعلی آگاه شناخته میشود که در تجربهی هستی و لمس معنای وجود، به ...
بیشتر
در اگزیستانسیالیسم معاصر از چهار دغدغه یا دلواپسی غایی سخن به میان میآید که سبب دلهره و اضطراب آدمی میشود. این دلواپسیها عبارتند از آزادی، پوچی، مرگ و تنهایی. آدمی به دنبال امنیت در بیغولهی این دلواپسیهاست. در این مکتب فلسفی و ادبی، فرد انسانی به عنوان فاعلی آگاه شناخته میشود که در تجربهی هستی و لمس معنای وجود، به طور بیواسطه با حقیقت زندگی رویارو شده و پوچی و بیمعنایی زندگی خود را در مییابد، آنگاه با تکیه بر پاسداشت گوهرِ "آزادی" و با استفاده از امکان گزینش و انتخاب، هدفی برای خود برگزیده و بدین شکل به سلسله رویدادها و حوادثی که "زندگی" نامیده میشود، معنا و مفهوم میبخشد. اروین یالوم در راستای این تفکرات سعی نموده دغدغههای وجودی از جمله تنهایی را که منجر به مشکلات و اختلال در زندگی میشود را بررسی کرده و برای آنها راه حلهایی بیابد. در این نوشتار برآنیم با بررسی چیستی و انواع تنهایی، روشهای مقابله با این معضل را با تکیه بر رویکرد اگزیستانسیالیستی ارائه کنیم.
مهدی بهنیافر
دوره 9، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 1-23
چکیده
این مقاله به تأثیر اندیشۀ دکارت در باب حیوانات و نظریۀ موسوم به ماشین جانوری او بر رفتارهای زیست محیطی دورۀ مدرن میپردازد. ابتدا هشت فقرۀ قابل انتساب به اندیشۀ دکارت در باب حیوانات (ماشین بودن، رفتار خودکار، اندیشه، زبان، خودآگاهی، آگاهی، احساس و حیات) ارزیابی شدهاند. سپس سه آموزۀ کلیدی وحدت و یکپارچگی، بیمرتبهگی تکوینی و همینطور ...
بیشتر
این مقاله به تأثیر اندیشۀ دکارت در باب حیوانات و نظریۀ موسوم به ماشین جانوری او بر رفتارهای زیست محیطی دورۀ مدرن میپردازد. ابتدا هشت فقرۀ قابل انتساب به اندیشۀ دکارت در باب حیوانات (ماشین بودن، رفتار خودکار، اندیشه، زبان، خودآگاهی، آگاهی، احساس و حیات) ارزیابی شدهاند. سپس سه آموزۀ کلیدی وحدت و یکپارچگی، بیمرتبهگی تکوینی و همینطور کنشگری غیرنفسانی بهعنوان آموزههای اساسی قابل استخراج از اندیشۀ دکارت در باب حیوانات، طبیعت و حتی بدن انسانی پیشنهاد شدهاند. در اینجا نشان دادهایم که این سه آموزه، اعم از آنکه دکارتی خوانده شوند یا نه، حضور و تأثیر عمیقی در رفتارهای بعضاً مخرب انسان دورۀ مدرن با طبیعت بر جای گذاشتهاند و مهمتر از آن، تغییر نگرش و توجه او در باب برخی مفاهیم مانند «طبیعت» را رقم زدهاند و آن را به مفاهیم و تعاریف انسانمدار و خودخواهانهتری فروکاستهاند. در انتها به این نکته پرداختهایم که یکی از دلایل این رخداد، اجمال هستیشناختیای است که محرک آن نه فقط سودای احکام یقینی در باب عالم بلکه دانش تجربی محدود دکارتی است و گذار از آن اجمال به تفصیل هستیشناختی، شرط برون رفت از این رویکرد و رفتار دکارتی با حیوانات و طبیعت است.
مهسا ادیبی؛ مجید توسلی رکن آبادی؛ سید محمد علی تقوی
چکیده
نحوه مواجهه با غرب یکی از مولفههای اصلی فضای اندیشهای ایران است که وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز محصول همین دغدغهمندی می باشد. شریعتی در قالب پارادایم نقد غربزدگی سعی داشت تا با خلق معناها و مضامین جدید برگرفته از عناصر سنتی، مذهبی، اسطورهای و مدرن به ارائه تصویری از غرب در چارچوب گفتمان سیاسی خود بپردازد که دارای جلوهای ...
بیشتر
نحوه مواجهه با غرب یکی از مولفههای اصلی فضای اندیشهای ایران است که وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز محصول همین دغدغهمندی می باشد. شریعتی در قالب پارادایم نقد غربزدگی سعی داشت تا با خلق معناها و مضامین جدید برگرفته از عناصر سنتی، مذهبی، اسطورهای و مدرن به ارائه تصویری از غرب در چارچوب گفتمان سیاسی خود بپردازد که دارای جلوهای متمایز از قبل باشد. در این مقاله از آموزههای مطالعات پسااستعماری و بطور مشخص دو مفهوم غیریت و دیگریسازی به عنوان چارچوب نظری استفاده شده و روش تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه نیز به مثابه روش مورد استفاده قرار گرفته تا به این سوال پاسخ داده شود که غرب در گفتمان سیاسی شریعتی چگونه بازنمایی شده است؟ یافتههای این مقاله نشان میدهد وی از طریق مکانسیم بازنمایی و غیریتسازی به ترسیم یک مرز هویتی میان «ما»ی ایرانی و «دیگری» غربی پرداخته و به تولید تصویری از غرب اقدام کرده که واجد دلالتکنندههایی چون امپریالیست، استثمارگر، شیطان، ظالم و مستکبر میباشد.
حمیده ایزدی نیا؛ حسن فتحی
چکیده
گادامر همچون افلاطون «دیالوگ» را مبنای شناخت میداند، بدین معنا که ما از طریق دیالوگ اشیا پیرامون خودمان را میشناسیم. روشن است که برای تحقق دیالوگ، دست کم، دو طرف لازم است. در افلاطون، حداقل در نگاه اول، چنین به نظر میآید که طرفین دیالوگ دو شخص هستند. آیا در گادامر هم چنین است؟ برای این پرسش در میان مفسرین گادامر دو پاسخ ...
بیشتر
گادامر همچون افلاطون «دیالوگ» را مبنای شناخت میداند، بدین معنا که ما از طریق دیالوگ اشیا پیرامون خودمان را میشناسیم. روشن است که برای تحقق دیالوگ، دست کم، دو طرف لازم است. در افلاطون، حداقل در نگاه اول، چنین به نظر میآید که طرفین دیالوگ دو شخص هستند. آیا در گادامر هم چنین است؟ برای این پرسش در میان مفسرین گادامر دو پاسخ وجود دارد. الف) اکثر آنها دیالوگ میان اشخاص را اساس میدانند. به نظر آنها، ما بهمثابه اشخاص برای شناخت جهان و اشیاء پیرامون خودمان باید گرد هم آییم و با یکدیگر گفتگو کنیم. ب) اما برخی از آنها همچون فیگال Günter Figal خود اشیا را نیز دوشادوش اشخاص طرفی برای گفتگو میشمارند؛ زیرا انسان و جهان هر دو در گادامر زبانمند هستند. اشیاء نیز زبانمند هستند و چیزی برای گفتن دارند. فهم و شناخت در گفتگوی زبانی میان انسان و جهان بهمثابه طرفین گفتگو، یعنی بهمثابه من/تو، رخ میدهد. در این مقاله میکوشیم نشان دهیم که هر دو نحوهی «گفتگوی میان انسان و جهان» و «گفتگوی میان اشخاص» در هرمنوتیک فلسفی گادامر به همراه یکدیگر مبنای شناخت و فهم هستند.
محمدمهدی اردبیلی
چکیده
هرچند فلسفۀ فرهنگ، در معنای مشخصِ آن، شاخهای نوپا و میانرشتهای است که مستقلاً از اواخر قرن بیستم در آلمان مطرح شد و بسط یافت، اما مفسران نخستین اندیشههای فلسفی دربارۀ فرهنگ در معنای مدرن آن را به یوهان گُتفرید فُن هردر (1744-1803) نسبت میدهند که آثارش الهامبخش فرهنگپژوهان پس از او بوده است. یکی از مهمترین میراثهای هردر، «کثرتگرایی ...
بیشتر
هرچند فلسفۀ فرهنگ، در معنای مشخصِ آن، شاخهای نوپا و میانرشتهای است که مستقلاً از اواخر قرن بیستم در آلمان مطرح شد و بسط یافت، اما مفسران نخستین اندیشههای فلسفی دربارۀ فرهنگ در معنای مدرن آن را به یوهان گُتفرید فُن هردر (1744-1803) نسبت میدهند که آثارش الهامبخش فرهنگپژوهان پس از او بوده است. یکی از مهمترین میراثهای هردر، «کثرتگرایی فرهنگی» است. او این کثرتگرایی را به عنوان ابزاری علیه تمامیتخواهیِ خودبرتربین و استعمارگرِ حاکم بر روشنگری به کار گرفت و نه تنها به برتری فرهنگ اروپایی بر سایر فرهنگها باور نداشت، بلکه تعریف و درک نوینی از فرهنگ را مطرح کرد که بر اساس آن میشد از فرهنگهای سایر بخشهای جهان، به ویژه فرهنگهای شرقی دفاع کرد. مقالۀ حاضر با هدف تبیین ایدۀ «کثرتگرایی فرهنگی» نزد هردر، خواهد کوشید تا این ایده را ذیل سه زیرعنوان کلیدی «تکینگیِ فرهنگی»، «داوریِ درونی» و «مفهومِ نیرو» ساماندهی و تبیین نماید و امکانات آن را برای مقابله با تصور تمامیتخواهانۀ اروپامحور یا همان «اروپامحوریِ فرهنگی» نشان دهد. نهایتاً به کمک تحلیلِ کارکردِ مفهوم «نیرو» نزد هردر، بخش مختصری به بحث از اتهام نسبیگرایی علیه «کثرتگرایی فرهنگی» اختصاص خواهد یافت.
محسن باقرزاده مشکی باف
چکیده
فیشته در صدد تکوین نظام آموزه دانش خویش از دو عنصر نظری یعنی معنای خودآیینی در اندیشه کانت و همچنین عنصر عملی یعنی انقلاب فرانسه سود میجوید. در این راستا با تکمیل خودآیینی کانتی( با استفاده از تجربه انقلاب فرانسه) آن را توانا به نفود به حوزه ضرورت و جوهر خارجی میکند و از این طریق آزادی را به قدرتی فراتر از تصور کانت تبدیل میکند. ...
بیشتر
فیشته در صدد تکوین نظام آموزه دانش خویش از دو عنصر نظری یعنی معنای خودآیینی در اندیشه کانت و همچنین عنصر عملی یعنی انقلاب فرانسه سود میجوید. در این راستا با تکمیل خودآیینی کانتی( با استفاده از تجربه انقلاب فرانسه) آن را توانا به نفود به حوزه ضرورت و جوهر خارجی میکند و از این طریق آزادی را به قدرتی فراتر از تصور کانت تبدیل میکند. در این راستا او با طرح دو نظریه کنش و شهود عقلانی، دوگسست بیسابقه با فلسفه کانت در دو ساحت تغییر نظریه نحوه شکلگیری تجربه و جابجایی خودآگاهی به جای آگاهی انجام میدهد. فیشته با این دو تغییر معنای جدیدی از ایدهآلیسم، واقعیت و سوبژکتیویته خلق میکند. این عناصر جدید در فلسفه فیشته نه تنها با ساخت دیالکتیکی میان انقلاب فرانسه و خودآیینی کانتی شکل میگیرد بلکه راه را برای نظریه آزادی و چگونگی بسط آن در انقلاب فرانسه را نیز کشف میکند. با این رویداد فیشته آموزه دانش خویش را از دوسر سقوط مواجه خودآیینی با ضرورت و انقلاب با ترور رها میسازد.
علیرضا آرام؛ عاطفه سادات میرفاطمی
چکیده
دکارت در فرایند واکاوی معرفتشناختی خود، که به شک دستوری شهرت دارد، نوعی از انضباط رفتاری را با وصفِ موقت برگزیده است. در این توصیهنامهی اخلاقی، بدون حاجت به مبنای فلسفی پیشین و فارغ از مضمون اعتقاد و میزان انسجام یا استحکام آن، زیستن بر مبنای اصولی مفید، مشترک و نسبتاً ساده ترویج میشود. پرسش اینجاست که میان این تفسیرِ حداقلی ...
بیشتر
دکارت در فرایند واکاوی معرفتشناختی خود، که به شک دستوری شهرت دارد، نوعی از انضباط رفتاری را با وصفِ موقت برگزیده است. در این توصیهنامهی اخلاقی، بدون حاجت به مبنای فلسفی پیشین و فارغ از مضمون اعتقاد و میزان انسجام یا استحکام آن، زیستن بر مبنای اصولی مفید، مشترک و نسبتاً ساده ترویج میشود. پرسش اینجاست که میان این تفسیرِ حداقلی از اخلاق- که با تمهیدی آسان به تصدیق ضرورتِ اخلاق و کشف مصادیقِ عمدهی آن روی میآورد- با اخلاق موسوم به پستمدرن- که در شرایط تاریخی متأخر از تجربههای دکارتی و با نگاهی سختگیرانه به امکان و ارزش اخلاق مینگرد- چه رابطهای قابل تصور است؟ در مقام پاسخ و بر مدار خوانشِ بینامتنی از روابط چندلایه و متداخل میان دو راهبرد موقت(دکارتی) و پستمدرن(نیچهای- فوکویی) نسبت به اخلاق، این نتیجه حاصل میشود که: راهبرد رفتاری موقتِ دکارت تبصرهای بر حضور اخلاق در اندیشهی پستمدرن و رکنِ دوام این گفتمان است.
فرهاد برندک؛ فریدون بابایی اقدم؛ حسن محمودزاده
چکیده
پژوهش حاضر مسئله بازیابی انسان (مشخصاً انسانمحوری) را دارد. در اینجا تلاش مینماییم انسانمحوری را در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی فهم نماییم. سعی ما در اینجا این است که این کار را با بررسی و تحلیل کیفی آثار و متون دست اول متفکران فلسفی مدرن و پدیدارشناسی (موردنظر) به انجام رسانیم. طبق یافتههای تحقیق، این گذار را میتوان ذیل ...
بیشتر
پژوهش حاضر مسئله بازیابی انسان (مشخصاً انسانمحوری) را دارد. در اینجا تلاش مینماییم انسانمحوری را در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی فهم نماییم. سعی ما در اینجا این است که این کار را با بررسی و تحلیل کیفی آثار و متون دست اول متفکران فلسفی مدرن و پدیدارشناسی (موردنظر) به انجام رسانیم. طبق یافتههای تحقیق، این گذار را میتوان ذیل «بازشناسی آگاهی» دنبال کرد. کانت با تاسی از بیکن و دکارت از شک شروع و طرح انسانی کردن علم را با حذف انسان انجام داد و هگل این قطعیت را با پدیدارشناسی روح و طرح دیالکتیکی خود با پیوند انسان و روح در سیر تاریخی به انجام میرساند. هوسرل که نامش با پدیدارشناسی مانوس است، با شعارِ «به خود چیزها برگردید» و ابزار اپوخه سعی در قطعیسازی شناخت داشته اما طرح زیستجهان را برای نسبیگراها به ارمغان آورد و اواخر عمر خود رویای فلسفه مانند علمِ متقّن را پایان رسیده تلقی میکند. هایدگر به عنوان مشهورترین شاگرد وی انسان را به صورت استعلائی در مرکز جهان قرار میدهد. گفتنیست که انسان همواره در جهان حضور دارد. باری، پژوهش حاضر رویکردهایی از انسانمحوری را تقویت مینماید که در آن انسان همیشه محور بوده و خواهد بود.
محسن باقرزاده مشکی باف؛ مصطفی عابدی جیقه
چکیده
به لحاظ مبانی استراتژیک، نظریه دولت در فلسفه سیاسی کانت و فیشته دارای اشتراکات زیادی با یکدیگر هستند. نگارنده معتقد است که ایرادات نظریات سیاسی آنها نیز تا حدود زیادی با یکدیگر هماهنگ است. هر دو فیلسوف مورد ذکر نظریه دولت خود را در فراقِ مبانی آزادی استعلایی، متافیزیکی یا اخلاقی و نظریات حقوقی خویش مینویسند. چرا که دولت براساس ...
بیشتر
به لحاظ مبانی استراتژیک، نظریه دولت در فلسفه سیاسی کانت و فیشته دارای اشتراکات زیادی با یکدیگر هستند. نگارنده معتقد است که ایرادات نظریات سیاسی آنها نیز تا حدود زیادی با یکدیگر هماهنگ است. هر دو فیلسوف مورد ذکر نظریه دولت خود را در فراقِ مبانی آزادی استعلایی، متافیزیکی یا اخلاقی و نظریات حقوقی خویش مینویسند. چرا که دولت براساس فلسفه سیاسی آنها برخلاف حوزههای دیگر اندیشهشان در حوزه تجربه و عینیت اندیشیده و نوشتهشدهاند. در چنین شرایطی هر دو فیلسوف مبانی انتزاعی خود را در محک میدان جاذبهی عینیت یا تجربه قرار میدهند، حال مسئله این است که آیا میتوانند میان نظر و عمل اتحاد را برقرار سازند و اندیشه سیاسیای در طراز معرفتشناسی و اخلاق خویش به نگارش دربیاورند؟ بهعبارتیدیگر آیا میتوانند آزادی استعلایی یا اخلاقی و حقوقی را در ساحت عینیت خارجی یا دولت که قرار است فلسفه سیاسی در آنجا شکل بگیرد، برقرار سازند؟ به نظر میرسد هر دو فیلسوف در ساحت اقتدار خارجی، نهتنها نمیتوانند از نظریه خود آیینی و آزادی انسان استفاده چندانی ببرند بلکه به دلیل نوع انسانشناسی خاصشان بهزور برای تشکیل و دوام دولت پناه میبرند.