محمد عابدی اردکانی؛ ریحانه میرجلیلی
چکیده
عدالت، آزادی و دموکراسی از جمله مهمترین مقوله هایی هستند که نه تنها در گذشته فیلسوفان سیاسی با آنها سروکار داشته اند، بلکه در تاریخ معاصر غرب نیز مورد مناقشه آنهاست. پوپر و هایک دو متفکر قرن بیستم اند که از منظر «معرفت شناسی»، مفاهیم فوق را به سمت مجادلات جدی در اندیشه سیاسی سوق داده اند. مقاله حاضر سعی دارد با تکیه بر معرفت شناسی ...
بیشتر
عدالت، آزادی و دموکراسی از جمله مهمترین مقوله هایی هستند که نه تنها در گذشته فیلسوفان سیاسی با آنها سروکار داشته اند، بلکه در تاریخ معاصر غرب نیز مورد مناقشه آنهاست. پوپر و هایک دو متفکر قرن بیستم اند که از منظر «معرفت شناسی»، مفاهیم فوق را به سمت مجادلات جدی در اندیشه سیاسی سوق داده اند. مقاله حاضر سعی دارد با تکیه بر معرفت شناسی پوپر و هایک، دغدغه های فکری این دو متفکر که عمدتاً در مقابله با ایدئولوژی توتالیتاریسم نمایان شده است، مورد بررسی مقایسه ای قرار دهد. نتایج حاصل از این پژوهش بیانگر آن است که هایک، به دلیل تکیه بر «نظم خودانگیخته» و «نقد عقل گرایی مدرن» در معرفت شناسی، هر گونه تلاش سازمان یافته و برنامه ریزی شده برای بازسازی عقلانی جامعه را بیهوده می داند. اما پوپر، به سبب تأکید بر «عقل گرایی انتقادی»، «لغزش پذیری» و «ابطال پذیری» در معرفت شناسی، معتقد به اصل «مهندسی اجتماعی تدریجی» است. با وجود این، هر دو متفکر مدافع اندیشه «آزادی»، «جامعه باز» و «دموکراسی» هستند. پژوهش حاضر از نوع توصیفی – تحلیلی با رویکرد مقایسه ای است و جمع آوری داده ها نیز از طریق کتابخانه ای و استفاده از منابع معتبر صورت گرفته است.
شیرزاد پیک حرفه
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 29-56
چکیده
این مقاله در پیِ نشان دادن این نکته است که «دموکراسی» لزوماً «آزادی» و «حقوق بشر» را تضمین نمیکند و علل پیدایش این ناسازگاری و راهکارهای سازگار کردن آنها را در آرای جِیمز مَدیسن، اَلِکسی دو تُکویل و جان استوارت میل واکاوی میکند. «پدران بنیانگذار آمریکا» و «نویسندگان مقالات فدرالیست» به احتمال پیدایش ...
بیشتر
این مقاله در پیِ نشان دادن این نکته است که «دموکراسی» لزوماً «آزادی» و «حقوق بشر» را تضمین نمیکند و علل پیدایش این ناسازگاری و راهکارهای سازگار کردن آنها را در آرای جِیمز مَدیسن، اَلِکسی دو تُکویل و جان استوارت میل واکاوی میکند. «پدران بنیانگذار آمریکا» و «نویسندگان مقالات فدرالیست» به احتمال پیدایش این ناسازگاری پی برده و با پیروی از لاک و مُنتِسکیو مجموعهای از «ابزارهای قانونی» را برای پاسداری از «آزادی» و «حقوق بشر» پیشنهاد کرده بودند. باوجوداین، این مقاله با تفکیک «علل اجتماعی و فرهنگی» از «علل سیاسی و قانونی»، بهکارگیریِ «ابزارهای قانونی» صرف را برای حل این مشکل راهگشا نمیداند و با بهرهگیری از مشاهدات و استدلالهای تکویل در دموکراسی در آمریکا، تمایز او میان «زورگویی ملایم» و «ستمگری اکثریت» و نیز مفهوم «توافق همگانی» در جعل رضایت نوآم چامسکی و اِدوارد اِس. هِرمن، گونههای محتمل «ستمگری» و «زورگویی» در یک نظام دموکراتیک، تأثیر «زورگویی ملایم» بر «خودسانسوری»، «فشارهای سیاسی و اجتماعی بر دگراندیشان» و ناکارآمدی «ابزارهای قانونی» صرف را در حل این مشکلات واکاوی میکند. در پایان، بسط نظریه «زورگویی ملایم» در نظریه «زورگویی عرف» میل و راهکارهای نظری و عملی او برای حل این مشکل واکاوی میشوند.
محمد سعید عبداللهی؛ محمدعلی عبداللهی
چکیده
مدافعان نظریهی خطا بر این باورند که هیچگونه معرفت اخلاقی ای نمیتوان یافت. آنها اخلاق را تنها افسانه ای دلنشین میدانند که از نیاکان ما به ارث رسیده است. راس شیفر لندو، فیلسوف اخلاقِ نامدار معاصر معتقد است مدافعان نظریهی خطا به مسئله ای ناچیز و یا تنها یک دیدگاه اخلاقی حمله نمی کنند، آنها با ایده خود تمامی دیدگاه های اخلاقی ...
بیشتر
مدافعان نظریهی خطا بر این باورند که هیچگونه معرفت اخلاقی ای نمیتوان یافت. آنها اخلاق را تنها افسانه ای دلنشین میدانند که از نیاکان ما به ارث رسیده است. راس شیفر لندو، فیلسوف اخلاقِ نامدار معاصر معتقد است مدافعان نظریهی خطا به مسئله ای ناچیز و یا تنها یک دیدگاه اخلاقی حمله نمی کنند، آنها با ایده خود تمامی دیدگاه های اخلاقی را به یک اندازه شکست خورده می دانند. به باور شیفرلندو، پیروان نظریهی خطا برای دفاع از مدعای خود باید باید نشان دهند که نخست، پذیرش اخلاق در گروِ التزام به عینیت اخلاقی و مطلق بودن دلایل اخلاقی است و دوم آنکه حتی در فرضی که اخلاق بر این دو پیش فرض بنا شده باشد، دست کم یکی از این دو پیش فرض کاذب است. در این مقاله با بررسی قویترین استدلال ها علیه عینیتِ معیار های اخلاقی از منظر شیفرلندو و آشکار ساختن نا کارآمدی آن ها، نشان می دهیم که استدلال های مدافعان نظریهی خطا علیه اخلاق عینی، در بهترین و قویترین حالت، عقیم اند و بنابراین شکاکیت و عدم امکان معرفت اخلاقی نباید موضع اولیهی افراد در باب اخلاق باشد.
محمد مهدی مقدس؛ علی نقی باقرشاهی
چکیده
این پژوهش میکوشد تا سنتزهایِ زمانی دلوز را مورد تحلیل و نقادی قرار دهد. بنابراین هدفِ اصلی این مقاله، بررسیِ انتقادیِ دیدگاه دلوز دربارۀ زمان است که در قالب سنتزهایِ زمانیِ سهگانه مطرح میشود. اگرچه دلوز هریک از این سنتزهایِ زمانی را با الهام از یک فیلسوف خاص مطرح میکند، اما نگاه کلی او در اینجا به کانت و تعریف او از زمان است. ...
بیشتر
این پژوهش میکوشد تا سنتزهایِ زمانی دلوز را مورد تحلیل و نقادی قرار دهد. بنابراین هدفِ اصلی این مقاله، بررسیِ انتقادیِ دیدگاه دلوز دربارۀ زمان است که در قالب سنتزهایِ زمانیِ سهگانه مطرح میشود. اگرچه دلوز هریک از این سنتزهایِ زمانی را با الهام از یک فیلسوف خاص مطرح میکند، اما نگاه کلی او در اینجا به کانت و تعریف او از زمان است. سنتز اول، سنتز منفعل عادت است که به مثابهامری ناآگاهانه و پیشاآگاهانه اتفاق میافتد. سنتز دوم، سنتز فعال حافظه است که با مفهوم گذشته نهفته (virtual) برگسونی رابطهای تنگاتنگ دارد. دلوز سنتز سوم را با استفاده از تعریف کانتیِ زمان به مثابهصورت محض و تهی، مفهوم برش و وقفه، و همچنین بازگشت جاودانۀ نیچه، مطرح میکند. در نقد دلوز، دستکم میتوان سه اشکال را وارد ساخت. (1) جداسازی مفاهیم از کانتکست اصلی آن، ارتباط میان مفهوم در شکل فعلی و قبلیاش را ناروشن باقی میگذارد و شباهت آنها را مبهم رها میکند. (2) نوع ترکیب این مفاهیم مشخص نیست. اینکه آیا از نوع متافیزیکی است یا از نوع واقعی یا جز آن. و (3) استفاده دلوز از این مفاهیم متنوع، کاملاً به تفسیر و خوانش خاصی از آنها متکی است و لزوماً شامل خوانشهای دیگر نمیشود.
ناهید شهبازی مقدم؛ سارا وظیفه شناس
دوره 7، شماره 1 ، خرداد 1395، ، صفحه 29-44
چکیده
ژاک دریدا (Jacques Derrida) در مهمترین و مبناییترین اثر خویش تحت عنوان در باب علم نوشتار(Of Grammatology) مفهوم «خشونت بنیادی»(arche-violence) را مطرح میکند. از دیدگاه دریدا خشونتی که به مفهوم متداول آن در جامعه میبینیم ریشه در نوعی خشونت انتزاعی و کلی دارد که دریدا از آن به عنوان «خشونت اولیه» یاد میکند. دریدا منشاء خشونت تجربی در تمامی ...
بیشتر
ژاک دریدا (Jacques Derrida) در مهمترین و مبناییترین اثر خویش تحت عنوان در باب علم نوشتار(Of Grammatology) مفهوم «خشونت بنیادی»(arche-violence) را مطرح میکند. از دیدگاه دریدا خشونتی که به مفهوم متداول آن در جامعه میبینیم ریشه در نوعی خشونت انتزاعی و کلی دارد که دریدا از آن به عنوان «خشونت اولیه» یاد میکند. دریدا منشاء خشونت تجربی در تمامی اشکالش را در زبان مییابد؛ خشونت اساسی که جزء لاینفک زبان است از طریق ایجاد تفاوت و تقابل های دوگانه (oppositional poles) عمل میکند و این تضادها و تقابلها با تاثیر بر تمامی نظامهای معنایی و تفسیری، خشونتِ رایج در جامعه را بنیان نهادهاند. مقاله حاضر در پی آن است که با الهام گرفتن از نظریه خشونت بنیادی دریدا و برخی دیدگاههای فمینیستی متاثر از نظریات وی، منشاء خشونت و تجاوز علیه زنان را مورد بحث قرار دهد. در این مطالعه تاکید بر آن است که خشونت علیه زنان نشات گرفته از زبان و فرهنگ مبتنی بر آن است و مطالعهی موردی خشونت و تجاوز از دیدگاهی روانشناسانه تا حد زیادی مانع از ریشهیابی و ارائه راهکار برای این معضل فردی و اجتماعی میشود.
شیرزاد پیکحرفه
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 35-56
چکیده
هدف از نگارش این مقاله طرح، تبیین، و تحلیلِ یکی از مهمترین انتقادهای واردشده در سنت فلسفی انگلوساکسون بر «فایدهگرایی» کلاسیک است. این انتقاد را، که به انتقاد ناظر بر «یکپارچگی» معروف است، برنرد ویلیمز در سال 1973 مطرح کرد، و در کنار انتقاد ناظر بر عدالت، که جان رالز در سال 1971 مطرح کرده بود، مهمترین انتقادهای ...
بیشتر
هدف از نگارش این مقاله طرح، تبیین، و تحلیلِ یکی از مهمترین انتقادهای واردشده در سنت فلسفی انگلوساکسون بر «فایدهگرایی» کلاسیک است. این انتقاد را، که به انتقاد ناظر بر «یکپارچگی» معروف است، برنرد ویلیمز در سال 1973 مطرح کرد، و در کنار انتقاد ناظر بر عدالت، که جان رالز در سال 1971 مطرح کرده بود، مهمترین انتقادهای واردشده بر فایدهگرایی کلاسیک قلمداد میشوند. بنابر این انتقاد، فایدهگرایی «یکپارچگی» و «خودآیینی» فرد را تهدید میکند و «گسست»های گستردهای در آدمی پدید میآورد که از جملۀ آنها میتوان به «گسست» میان عمل آدمی و باورهای ژرف اخلاقی او و «گسست» میان عمل آدمی و روابط دوستانه و عاشقانهاش اشاره کرد. این مقاله، پس از تبیین انتقاد برنرد ویلیمز، میکوشد با استفاده از مشهورترین شروح و تفاسیر این انتقاد در آرای فیلسوفانی مانند راجر کریسپ، جولیا درایور و تیموتی چپل انتقاد ویلیمز را از زوایای مختلف تحلیل کند و تفاسیر و گونههای مختلف آن را معرفی نماید. واکاویِ این انتقاد و گونههای مختلف آن میتواند در داوریِ ما دربارۀ «فایدهگرایی» و درکمان از چرایی و چگونگی پیدایش گونههای مختلف آن تأثیرگذار باشد.
الناز تقیزاده؛ احمدعلی حیدری
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 37-53
چکیده
مقاله درصدد آشکار کردن معنای عدم از منظر هیدگر است. هیدگر در مابعدالطبیعه چیست؟ پرسش از عدم را مرکز اصلی بحث خود قرار داده و درصدد پاسخگویی به آن برآمده است. از نظر هیدگر، درک معنای عدم به مثابۀ نفی کامل کلیت موجودات نه از نظر شناختشناسی، بلکه در معنایی اگزیستانسیال و از رهگذر تجربۀ عدم از طریق حال بنیادین ترسآگاهی امکانپذیر ...
بیشتر
مقاله درصدد آشکار کردن معنای عدم از منظر هیدگر است. هیدگر در مابعدالطبیعه چیست؟ پرسش از عدم را مرکز اصلی بحث خود قرار داده و درصدد پاسخگویی به آن برآمده است. از نظر هیدگر، درک معنای عدم به مثابۀ نفی کامل کلیت موجودات نه از نظر شناختشناسی، بلکه در معنایی اگزیستانسیال و از رهگذر تجربۀ عدم از طریق حال بنیادین ترسآگاهی امکانپذیر است. هیدگر با طرح تجربۀ عدم به مثابۀ نفی کامل کلیت موجودات خواهان استعلا و آزادی دازاین است؛ از طریق رهایی از پریشانی در میان موجوداتی که دازاین را احاطه کرده و مانع آزادی بنیادین اویند. مقاله نشان میدهد که هیدگر چگونه، با پرسش معنادار از وجود یا عدم، افقی را به روی ما میگشاید که با نظر به آن میتوانیم با نگاهی نو به هستی خود، موجودات و به طور کلی زندگی بنگریم.
رضا دهقانی؛ علیاصغر مصلح
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 37-57
چکیده
در سالیان اخیر، با توجه به رشد فزایندۀ تحقیقات میانفرهنگی در حوزههای گوناگون علوم انسانی بهویژه فلسفه در جامعۀ ایرانی و طرح مسائل جدی در روش این تحقیقات و اعتبار آنها، دو مطلب بسیار ضروری مینماید: نخست بررسی روش و اعتبار فلسفۀ تطبیقی به مثابۀ الگوی رایج در این تحقیقات و دیگری ارائۀ الگویی متناسب برای انجام دادن تحقیقات منطبق ...
بیشتر
در سالیان اخیر، با توجه به رشد فزایندۀ تحقیقات میانفرهنگی در حوزههای گوناگون علوم انسانی بهویژه فلسفه در جامعۀ ایرانی و طرح مسائل جدی در روش این تحقیقات و اعتبار آنها، دو مطلب بسیار ضروری مینماید: نخست بررسی روش و اعتبار فلسفۀ تطبیقی به مثابۀ الگوی رایج در این تحقیقات و دیگری ارائۀ الگویی متناسب برای انجام دادن تحقیقات منطبق با اهداف این پژوهشها، یعنی تعامل و گفتوگوی میانفرهنگی. فلسفۀ میانفرهنگی در جامعۀ معاصر فلسفی آلمانیزبان اهمیت ویژهای یافته است. متفکران این عرصه سعی میکنند تا افقی جدید در تعاملات و مطالعات میانفرهنگی ارائه کنند و البته در این میان غالباً فلسفۀ تطبیقی را نقد میکنند. ما در این مقاله سعی داریم تا، ضمن بررسی و نقد فلسفۀ تطبیقی از حیث روشی در ایران، فلسفۀ میانفرهنگی را به مثابۀ افقی دیگر برای مطالعات فلسفی طرح کنیم و به علاوه الگوی پژوهشی پولیلوگ از فیلسوف وینی فرانتس مارتین ویمر را به مثابۀ برنامهای تنظیمی برای مطالعات میانفرهنگی معرفی میکنیم. در این الگو استانداردها و شرایط لازم برای انجام دادن تحقیقات فلسفی در جهت تحقق گفتوگوی میانفرهنگی ارائه میشود.
عباس عیسی زاده؛ سیدحسین شرفالدین شرف الدین
دوره 7، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 37-61
چکیده
اسلامهراسی (Islamophobia) غالباً به «خصومت و دشمنی بیاساس و غیرمنطقی با مسلمانان و مظاهر اسلامی» تعریف میشود. برخی محققان اصالت این تعریف خصوصاً قید "بیاساس و غیرمنطقی" آن را مورد مناقشه قرار دادهاند و با استناد به برخی مبانی نظری و چارچوبهای مفهومی شناختهشده و دواعی ایدئولوژیک ریشهدار، آن را خصومتی موجه، منطقی ...
بیشتر
اسلامهراسی (Islamophobia) غالباً به «خصومت و دشمنی بیاساس و غیرمنطقی با مسلمانان و مظاهر اسلامی» تعریف میشود. برخی محققان اصالت این تعریف خصوصاً قید "بیاساس و غیرمنطقی" آن را مورد مناقشه قرار دادهاند و با استناد به برخی مبانی نظری و چارچوبهای مفهومی شناختهشده و دواعی ایدئولوژیک ریشهدار، آن را خصومتی موجه، منطقی و تبیینپذیر ارزیابی کردهاند. جهت شناخت بهتر و بررسی دقیقتر این مبانی، مراجعه به متون کلاسیک و معاصر متضمن آن اجتنابناپذیر مینماید. این نوشتار درصدد است تا با بهرهگیری از روش اسنادی در مقام گردآوری اطلاعات و روش تفسیری و تحلیلی برای واکاوی محتوای یافتهها، یکی از مهمترین مبانی نظری اسلامهراسی، یعنی نظریه یا پارادایم «برخورد تمدنها» بهویژه قرائتهای مشهور و رایج آن یعنی آراء ساموئل هانتینگتون و برنارد لوئیس را به همراه شرح برخی شارحان و نقد منتقدان مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. به ادعای بعضی اندیشمندان، این نظریه در دو دهه اخیر، نحوه برخورد افکار عمومی غرب، خطیمشی رسانههای جمعی، سیاستهای دولتها و مواضع مقامات کشورهای غربی را در رابطه با اسلام و مسلمانان شکل داده و تئوریزه کرده است.
سیدمحمدتقی طباطبائی
دوره 8، شماره 1 ، تیر 1396، ، صفحه 37-53
چکیده
تفکر دکتر رضا داوری اردکانی، حرکت و گذاری دارد که منطق آن روشن نشده است. موضوع اصلی این مقاله توجه به این گذار، روشنسازی منطق درونی آن و سپس پرداختن به چالشهای درونیاش است. ازین رو نخست به اثبات وجود این گذار پرداخته و سپس در حرکتی تفسیری تلاش میشود تا به چیستی این گذار و منطق آن توجه شود. هدف آن است تا روشن شود، برآمدن مفهوم «توسعهنیافتگی» ...
بیشتر
تفکر دکتر رضا داوری اردکانی، حرکت و گذاری دارد که منطق آن روشن نشده است. موضوع اصلی این مقاله توجه به این گذار، روشنسازی منطق درونی آن و سپس پرداختن به چالشهای درونیاش است. ازین رو نخست به اثبات وجود این گذار پرداخته و سپس در حرکتی تفسیری تلاش میشود تا به چیستی این گذار و منطق آن توجه شود. هدف آن است تا روشن شود، برآمدن مفهوم «توسعهنیافتگی» ـ مفهوم بنیادین در نوشتههای متاخر دکتر داوری ـ به نحو مضمر در فهم ایشان از چگونگی بیرونشدن از وضع «غربزدگی» ـ مفهوم بنیادین در نوشتههای متقدم ـ نهفته بوده است و حرکت فکری ایشان بیش از آنکه بر اساس مفهوم گسست فهم شود بهتر است با مفهوم گذار و جابهجایی سطحِ بحث، فهم شود. با این گذار، بحث از سطح فلسفی به سطح روشنفکرانه جابهجا میشود و پرسش اصلی نیز از چیستی و چگونگی نسبت ما با غرب به پرسش از چگونگی چیرگی بر دشواریهای راه تجدد تغییر مییابد. در اینجاست که باز به نوبهی خود پرسشهای جدیدی سربرمیآورند. این پرسشهای نوپدید، به جای آنکه پرسشهایی از چرایی این گذار باشند، پرسشهایی از خود «طرح غربزدگی» و صورتبندی مفهومی آن هستند. با طرح این پرسشها نیاز ضروری ما برای بازگشت دوباره از روشنفکری به فلسفه و بازاندیشی خود «طرح غربزدگی» همچون فهمی خاص از نسبت من و جزـمن، آشکار میشود.
عبدالرحمن حسنیفر
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، ، صفحه 39-68
چکیده
در دوران معاصر، توانایی علمی در حوزة فناوری و سلطة سیاسی غرب همواره برای جوامع دیگر مسئله بودهاست؛ نوع تصوری که ایرانیها از غرب دارند بهسبب ویژگی استعماری آن اغلب با سادهانگاری وسطحینگری همراه بوده است. در این زمینه، نگاه مناسب به غرب مستلزم شناخت دقیق، مبنایی، عمیق، و همهجانبة آن است. جلوهها و تبلورهایی ...
بیشتر
در دوران معاصر، توانایی علمی در حوزة فناوری و سلطة سیاسی غرب همواره برای جوامع دیگر مسئله بودهاست؛ نوع تصوری که ایرانیها از غرب دارند بهسبب ویژگی استعماری آن اغلب با سادهانگاری وسطحینگری همراه بوده است. در این زمینه، نگاه مناسب به غرب مستلزم شناخت دقیق، مبنایی، عمیق، و همهجانبة آن است. جلوهها و تبلورهایی از غرب، در دوران تمدنیاش، در قالب اندیشهها، دیدگاهها و برجستهشدن متفکران غربی به همراه انتقال آثار آنها در کشورهای غیرغربی ظهور پیدا کرده است. ایران هم یکی از این کشورهاست که در دوران معاصر در معرض این ظهور و بروزها بوده است. در این زمینه، تاریخ آشنایی ایرانیان با جلوهها و تبلورهای غربی از لحاظ تاریخی و اندیشهای در وضعیتی که هنوز شناخت غرب موضوعی جدی است از کارهای ضروری است. یکی از فعالان علمی و پژوهشگران فعالی که به پژوهش غربشناسی ایرانیان پرداخته تا هم غرب را معرفی کند و هم با این معرفی خودشناسی ایرانیها از خودشان را بیشتر کند، کریم مجتهدی است. کار وی هم آراء یک ایرانی در زمانة خودش به غرب را نشان میدهد و هم نگاه ایرانیان دیگر به غرب را بررسی میکند. در این مقاله به جنبة دوم اثر او پرداختهایم. شناخت از زاویة نگاه فلسفی، که مجتهدی روی آن تأکید میکند، از این جهت اهمیت دارد که معتقد به پایهگذاری تمدن امروزی غرب بر مبانی فلسفی است. در این مقاله، آراء مجتهدی از تصور و نگاه ایرانیان دربارة دورة جدید معاصر غرب، اندیشمندان مؤثر و کارهایی که ایرانیان در ارتباط با آن انجام دادهاند، بررسی و پردازش شده است. روش این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است. یافتهها هم نشان میدهد که در ارتباط با غرب، فعالیتهایی از جانب ایرانیان طرفدار غرب، مانند ملکم، آخوندزاده، حسینقلی آقا، و موافقان بهرهگیری از داشتههای مناسب آن، مثل سیدجمال و ملاعلی زنوزی صورت گرفتهاست. همچنین نشان میدهد شناخت ایرانیان از غرب نه تنها مناسب نبوده بلکه نادرست و با سوء فهم همراه بوده و در نتیجه فایدهای اساسی برای جامعة ایرانی دربرنداشته است.
ناژین صفویمقدم
دوره 2، شماره 1 ، اردیبهشت 1390، ، صفحه 39-54
چکیده
اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی است که بخش بزرگی از فلسفة معاصر را دربر میگیرد. فیلسوفان اگزیستانسیالیست بر هستی انسان همچون گونهای متمایز از هستی دیگر هستندگان تأمل میکنند و با دقت به این تمایز، هستی انسان را «وجود» یا existence مینامند. آنها درصدد نشاندادن تفاوت میان وجود یا بودنِ انسان در این دنیا با سایر ...
بیشتر
اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی است که بخش بزرگی از فلسفة معاصر را دربر میگیرد. فیلسوفان اگزیستانسیالیست بر هستی انسان همچون گونهای متمایز از هستی دیگر هستندگان تأمل میکنند و با دقت به این تمایز، هستی انسان را «وجود» یا existence مینامند. آنها درصدد نشاندادن تفاوت میان وجود یا بودنِ انسان در این دنیا با سایر اشکال هستیاند. در نتیجه، به تحقیق در شیوه و شکلِبودنِ انسان در دنیا و بررسی مباحث وجودی و حالات او ناچارند. ضمن اینکه این رهیافت بسیار مورد توجه اندیشمندان آن عصر و پس از آن قرار گرفت، میتوان سورن کییرکگارد را با تأملات اساساً دینی، در برابر فلسفۀ منطقی و اصول عقلانی هگل، آغازگر اگزیستانسیالیسم خواند و از گابریل مارسل، کارل یاسپرس، مارتین هایدگر، و ژان پل سارتر در مقام نمایندگان اصلی این مکتب نام برد. شایان توجه است که فیلسوفان اگزیستانس از نظامسازی و ارائۀ فلسفۀ سیستماتیک پرهیز کردند و با وجود تنوع افکار فلسفی در این حوزة وسیع، که بعضاً باعث کجفهمیهایی شده، شیوۀ فلسفهورزی مشترک و آغاز و تأکید آنها بر انسان به جای طبیعت، آنها را ذیل عنوان اگزیستانسیالیست گرد میآورد.
عبدالرزاق حسامی فر
دوره 3، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 39-54
چکیده
اتریش در دو قرن اخیر فیلسوفان مهمی داشته که عظمت اندیشة آنها برخی را برآن داشته است تا از وجود یک سنت اتریشی در فلسفه سخن بگویند. چون این فیلسوفان در تاریخ فلسفة تحلیلی نقش مهمی ایفا کردهاند، بعضی به یک تلقی انگلیسی ـ اتریشی از فلسفة تحلیلی قائل شدهاند و البته با مخالفتهایی نیز مواجه شدهاند. آنها از این دفاع میکنند ...
بیشتر
اتریش در دو قرن اخیر فیلسوفان مهمی داشته که عظمت اندیشة آنها برخی را برآن داشته است تا از وجود یک سنت اتریشی در فلسفه سخن بگویند. چون این فیلسوفان در تاریخ فلسفة تحلیلی نقش مهمی ایفا کردهاند، بعضی به یک تلقی انگلیسی ـ اتریشی از فلسفة تحلیلی قائل شدهاند و البته با مخالفتهایی نیز مواجه شدهاند. آنها از این دفاع میکنند که در کنار فیلسوفان انگلیسی، فیلسوفان اتریشی نیز سهمی در فلسفة تحلیلی دارند و مخالفان بهجای فیلسوفان اتریشی از سهم فیلسوفان آلمانی در این گرایش فلسفی دفاع میکنند. البته در کنار این دو تلقی انگلیسی ـ اتریشی و انگلیسی ـ آلمانی، یک تلقی انگلیسی ـ امریکایی نیز مطرح است که چون در آن سهم فیلسوفان اتریشی و آلمانی در فلسفة تحلیلی نادیده گرفته میشود، چندان بدان توجه نمیشود. در این مقاله، نخست ویژگیهای فلسفة اتریشی بیان میشود، سپس تلقی انگلیسی ـ اتریشی از فلسفة تحلیلی و برخی از نقدهای واردشده بر آن بررسی میشود.
غلامعلی سلیمانی
چکیده
پایان تاریخ به عنوان ایده دهه پایانی قرن بیستم از اتمام چندین قرن منازعه ایدئولوژیکی سخن به میان اورد. منازعهای که از عصر روشنگری بین ایدئولوژیهای مختلف بشری که ادعای کشف قانونمندی حاکم بر تاریخ داشتند، در گرفته بود. فلسفه نظری یا فلسفه جوهری تاریخ به عنوان یک دانش«هستیشناسانه» به دنبال فهم هستی تاریخ، سیر تحول آن ...
بیشتر
پایان تاریخ به عنوان ایده دهه پایانی قرن بیستم از اتمام چندین قرن منازعه ایدئولوژیکی سخن به میان اورد. منازعهای که از عصر روشنگری بین ایدئولوژیهای مختلف بشری که ادعای کشف قانونمندی حاکم بر تاریخ داشتند، در گرفته بود. فلسفه نظری یا فلسفه جوهری تاریخ به عنوان یک دانش«هستیشناسانه» به دنبال فهم هستی تاریخ، سیر تحول آن و کشف معانی نهفته در روندها و رویدادهای کلی تاریخ است. فهم هستیشناسانه کمک میکند قانونمندی حاکم بر تاریخ را در صورت وجود کشف کنیم. در فلسفه تاریخ با سه پرسش اساسی غایت تاریخ، محرک تاریخ و منازل حرکت تاریخ مواجه هستیم. با وجود جنجالهای نظری زیادی که بعد از طرح پایان تاریخ فوکویاما مطرح شد و کماکان هم ادامه دارد، تاملی انتقادی از منظر پرسشهای اصلی فلسفه تاریخ صورت نگرفته است. هدف این پژوهش تاملی انتقادی بر پایان تاریخ فوکویاما از منظر فلسفه تاریخ است، به نظر میرسد با بررسی ایده فوکویاما از زاویه پرسشهای سهگانه فوق میتوان بسیاری از عناصر و مولفههای نظریه فوکویاما را که با چینش در کنار هم از جهانشمولی لیبرال دموکراسی دفاع میکنند را مورد چالش جدی قرار داد.
محمدمهدی حاتمی؛ رضا صادقی
چکیده
این مقاله به بررسی و ارزیابی مدلهای وحدت علمِ قرن بیستم اختصاص دارد. به این منظور مدلهای وحدت علم را به دو دسته تقسیم و آنها را به طور جداگانه بررسی خواهیم کرد. نخستین دسته، مدلهایی هستند که با تکیه برفیزیکالیسم از تقلیلگرایییاحذفگرایی دفاع میکنند.دومین دسته، مدلهاییاند کهبا تکیه بر روششناسی به دنبال تضمینی برای ...
بیشتر
این مقاله به بررسی و ارزیابی مدلهای وحدت علمِ قرن بیستم اختصاص دارد. به این منظور مدلهای وحدت علم را به دو دسته تقسیم و آنها را به طور جداگانه بررسی خواهیم کرد. نخستین دسته، مدلهایی هستند که با تکیه برفیزیکالیسم از تقلیلگرایییاحذفگرایی دفاع میکنند.دومین دسته، مدلهاییاند کهبا تکیه بر روششناسی به دنبال تضمینی برای وحدت علم هستند.در ارزیابیگروه نخست با تکیه بر کارهای تامس نیگل و ویلیام جیمز استدلال خواهد شد که این مدلها به دلیل عدم انطباق با تکثر حوزههای هستیشناختی فعالیت علمیناکافیاند. تنوع روشهای پژوهش علمی و کارکرد متفاوت ارزشهای ترجیح یک نظریه در سیاقهای مختلف نیزادعای وحدت علم در مدلهای گروه دوم را تضعیف میکند.با این همهبرای پرهیز از نتایج زیانبار ادعای قیاسناپذیری،با تکیه بر کلگرایی میتوان از امکان طرح الگویی از وحدت علمدفاعکردکهامکان همکاری مشترکبین رشتهایرا فراهم کرده و همزمان هر گونه تلاش برای تقلیلگرایی یا نادیده گرفتن تکثر روشها را نفی میکند.
همایون دهاقین؛ بیژن عبدالکریمی
چکیده
ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است. وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آنرا یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایهایی خللناپذیر میدانست. پدیدارشناسی ...
بیشتر
ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است. وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آنرا یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایهایی خللناپذیر میدانست. پدیدارشناسی هوسرل به توصیف آگاهی محض و افعال آگاهی و نحوه رویآوری آن میپردازد، جهان او، جهان آگاهی است که بهواسطه قصدیت و تقلیلهای استعلایی قوام میگیرد. هایدگر کل تاریخ فلسفه غرب را تاریخ غفلت از وجود و فلسفه خود را حول محور "پرسش از مفهوم وجود" پدید آورد. از نظر هایدگر مبدئیت آگاهی در نظام فکری هوسرل منجر بهبسط سوبژکتیویسم و انفکاک از وجود گردیده، آنرا درادامه سنت ایدآلیسم غربی قرار داده است. پدیدارشناسی هرمنوتیکی و فلسفی هایدگر بهاعتباری در جهت تصحیح پارهایی نارسائیهای سیستم فکری هوسرل است. از نظر هایدگر انسان بهعنوان موجودی متمایز از سایر موجودات، که وی آنرا به "دازاین" تعبیر میکند، به وجود گشودگی و استعلاء دارد. لذا آگاهی نیز شأنی از نحوة هستی دازاین و به تَبَع آن است. این دو فیلسوف علیرغم مقاصد فکری مشترک پارهایی تمایزات نیز در سلوک فکری و نحوة مواجههشان با مسألة وجود دارند. این مقاله در صدد بررسی این تمایزات است.
قاسم درزی
چکیده
غرب شناسی دانشی است که به شناخت داشتههای مغرب زمین میپردازد. در این دانش، «غرب» به مثابه «دیگری» سوژه شناسایی قرار میگیرد تا پس از این شناخت بتوان بهتر از گذشته تعاملات و ارتباطات را تنظیم نمود. شناختِ دیگری، با توجه به ذووجوه بودنِ انسان و هستی، نیازمند اتخاذ رویکردی میانرشتهای/فرارشتهای است. بدون «تلفیق» ...
بیشتر
غرب شناسی دانشی است که به شناخت داشتههای مغرب زمین میپردازد. در این دانش، «غرب» به مثابه «دیگری» سوژه شناسایی قرار میگیرد تا پس از این شناخت بتوان بهتر از گذشته تعاملات و ارتباطات را تنظیم نمود. شناختِ دیگری، با توجه به ذووجوه بودنِ انسان و هستی، نیازمند اتخاذ رویکردی میانرشتهای/فرارشتهای است. بدون «تلفیق» و صرفا کنار هم قرار دادن دانشهای گوناگون، آنهم به شکلی مکانیکی، رویکرد میانرشتهای/فرارشتهای تحقق نخواهد یافت. با وجود ماهیتِ میانرشتهای غربشناسی تحقیقاتی که تاکنون صورت پذیرفته است لزوماً اینگونه نبودهاند و بنابر نوع پژوهش، برچسبهایی چون: نا/ چند/ فرا/ زیر رشتهای به آنها اطلاق میشود. گونههای میانرشتهای پیرامون «غربشناسی» را در دو قالب اساسی میتوان دستهبندی کرد: میانرشتگی انتقادی/ نظری. انتقادی، اولین گونه از میانرشتگی است که مرتبط با «غربشناسی» شکل گرفته است. این مطالعات «متنمحور» بوده و نگاه و رویکرد تاریخی بر آنها غلبه دارد. سوگیری قابل توجّهی در این گونه مشاهده میشود. میانرشتگی نظری اخیرترین گونه محسوب میشود که به بررسی دنیای واقعی و جوامع زنده کنونی میپردازد. مطالعات نمونهمحور و مبتنی بر مفهومسازی دیالکتیک و همچنین گردهماییها با رویکرد میانرشتهای مهمترین دسته از این مطالعات محسوب میشوند. این نوع را بهعنوان متکاملترین دستهاز از پژوهشهای میانرشتهای پیرامون غربشناسی میتوان به حساب آورد.
رضا دهقانی
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 43-60
چکیده
یکی از مهمترین موضوعات اندیشة دکتر داوری غرب و غربزدگی و شرایط مواجهه و اخذ و اقتباس از غرب است. وی در نگاه کلیگرایانة خود غرب را دارای هویت میداند.[i] بهنظر ایشان در مواجهه با آن نمیتوان گزینشی عمل کرد و مثلاً چیزهایی را از آن اخذ کرد و چیزهای دیگری را طرد کرد.[ii] بهنظر داوری غرب یا غربیشدن تقدیر جمعی ماست،[iii] ...
بیشتر
یکی از مهمترین موضوعات اندیشة دکتر داوری غرب و غربزدگی و شرایط مواجهه و اخذ و اقتباس از غرب است. وی در نگاه کلیگرایانة خود غرب را دارای هویت میداند.[i] بهنظر ایشان در مواجهه با آن نمیتوان گزینشی عمل کرد و مثلاً چیزهایی را از آن اخذ کرد و چیزهای دیگری را طرد کرد.[ii] بهنظر داوری غرب یا غربیشدن تقدیر جمعی ماست،[iii] اما آنچه اهمیت دارد توجه به مبانی و اصول غرب در مواجهه با آن است. در مواجهه با این امر کلی بحث در دموکراسی، آزادی، و توسعه از اهمیت محوری برخوردار است. وی دموکراسی جدید غرب را نوعی دموکراسی مجازی[iv] و البته ناگزیر میداند که مبتنیبر حق طبیعی است و اساساً داوری ما را به توجه به مبادی این دموکراسی تذکر میدهد. داوری خود را منتقد دموکراسی غربی دانسته است، اما نقد خود را نه مبتنیبر مبانی ایدئولوژیک خاص بلکه ناظر به امید و امیدواری به ظهور تفکر معنوی تلقی میکند. اما آزادی نیز بهنظر وی نه بیقید و شرط، بلکه حقیقت و بهتعبیری عبودیت است.[v] داوری تعبیر و قرائت فاشیستی از نظریهاش در باب آزادی را ناشی از خلط مراتب سیاست و فلسفه میداند. در باب توسعه، وی توسعه را رشد و پیشرفت علم و برقراری نظام روابط و مناسبات خاصی میداند[vi] و این نظم، نظم جهانی و واحد است و لذا همگی درنهایت به یک مقصد میرسیم که همان جهان وهمی تکنیکی است. این مقاله را داوری بررسی کرده است و نظرات ایشان عیناً و بهترتیب ذکرشده توسط ایشان در پینوشت آورده شده است، لذا همة پینوشتها از ایشان است.
حسین رستمی جلیلیان؛ رضا سلیمان حشمت
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1392، ، صفحه 43-62
چکیده
در این مقاله میکوشیم تا تفسیر هیدگر از مفهوم «خودبنیادی» و «متافیزیک تجدد» در اثرش «مفهوم تجربة هگل» بر اساس یکی از مواجهههای او با اثر سترگ و تاریخساز هگل یعنی پدیدارشناسی روح بیان شود. بدین منظور، نقد هیدگر به هگل در پرسش از مطلق، مفهوم خودبنیادی، و حضور یا ظهور مجدد مطلق، غایت و فرجام فلسفة او به عنوان ...
بیشتر
در این مقاله میکوشیم تا تفسیر هیدگر از مفهوم «خودبنیادی» و «متافیزیک تجدد» در اثرش «مفهوم تجربة هگل» بر اساس یکی از مواجهههای او با اثر سترگ و تاریخساز هگل یعنی پدیدارشناسی روح بیان شود. بدین منظور، نقد هیدگر به هگل در پرسش از مطلق، مفهوم خودبنیادی، و حضور یا ظهور مجدد مطلق، غایت و فرجام فلسفة او به عنوان متافیزیک تجدد و نقش مفهوم تفاوت وجودشناختی در تفکر او را بررسی خواهیم کرد. درنهایت نتیجه خواهیم گرفت که از نظر هیدگر، فلسفة هگل فلسفهای موضوع (شناسایی) محور، خودبنیاد و بهمنزلة متافیزیک جدیدی است که غایت به نیستانگاری تکنولوژی دورة جدید میانجامد. از اینرو، هگل در فراروایت هیدگر از تاریخ متافیزیک غرب، نقشی محوری دارد و اوج غایت آن را باید بهمثابة تقدیر و سرنوشت نیستانگاری تکنولوژی دورة جدید ملاحظه کرد. اما در عین حال خواهیم دید، شباهت بین آنها در تأمل در معنای پایان فلسفه و پرسشِ بنیادین تفکر امری انکارناشدنی است
سید مهدی بیابانکی
دوره 9، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 43-66
چکیده
طبیعتگرایی، یک رویکرد فلسفی درون سنت فلسفه تحلیلی است، که در طول سه دهۀ آخر قرن بیستم یکی از جهتگیریهای غالب در فلسفه تحلیلی به شمار میآید. از نگاه بسیاری از طبیعتگرایان، طبیعتگرایی نه تنها رویکردی فلسفی، بلکه در عین حال، به عنوان یک «ایدئولوژی» و عامل جهت دهنده به کل سنت فلسفۀ تحلیلی نیز به شمار میآید. اما با این وجود، ...
بیشتر
طبیعتگرایی، یک رویکرد فلسفی درون سنت فلسفه تحلیلی است، که در طول سه دهۀ آخر قرن بیستم یکی از جهتگیریهای غالب در فلسفه تحلیلی به شمار میآید. از نگاه بسیاری از طبیعتگرایان، طبیعتگرایی نه تنها رویکردی فلسفی، بلکه در عین حال، به عنوان یک «ایدئولوژی» و عامل جهت دهنده به کل سنت فلسفۀ تحلیلی نیز به شمار میآید. اما با این وجود، پاسخ به این سؤال که «طبیعتگرایی چیست؟» با چالشهای بسیاری همراه بوده است. برخی از فلاسفه، تلاش برای صورتبندی طبیعتگرایی و تعریف آن را بیفایده میدانند و میکوشند تا طبیعتگرایی را در بستر دیالوگهای صورت گرفته میان فلاسفه طبیعتگرا و ضد طبیعتگرا در زمینههای مختلف صورتبندی کند. در مقابل، برخی دیگر، طبیعتگرایی را یک آموزه فلسفی منسجم نمیدانند، بلکه آن را برنامهای پژوهشی میدانند که مرکب از مجموعهای از رویکردهای روششناختی یا شیوه هدایت پژوهش است. هر دو رویکرد فوق با کاستیهای مواجه بوده است. هدف ما در این مقاله این است که طبیعتگرایی را بر اساس مشخصههای اساسی آن صورتبندی کنیم. بر اساس این صورتبندی، طبیعتگرایی آموزهای مرکب از دو مشخصه کلان است که عبارتند از علمگرایی و اجتناب از فراطبیعت. علمگرایی، روح معرفتشناختی طبیعتگرایی، و اجتناب از فراطبیعت، مشخصه هستیشناختی آن به شمار میرود.
سیده اکرم برکاتی؛ یوسف شاقول؛ محمدجواد صافیان
چکیده
در روند کنترل بحران کنونی شیوع بیماری کوید-19، آنچه بیش از هرچیز شنیدهایم تأکید بر فاصلهگذاری است. اما آیا این فاصلهگذاری مکانی در نظام روابط افراد، ممکن است در زمان طولانی منجر به دگرگونی هنجارهای رفتاری متداول گردد؟ آیا از هم گسیختن انواع این نظاممندیها که مانند طرحهای روایی میتوانند نقش وحدتبخش داشته باشند، قابل ...
بیشتر
در روند کنترل بحران کنونی شیوع بیماری کوید-19، آنچه بیش از هرچیز شنیدهایم تأکید بر فاصلهگذاری است. اما آیا این فاصلهگذاری مکانی در نظام روابط افراد، ممکن است در زمان طولانی منجر به دگرگونی هنجارهای رفتاری متداول گردد؟ آیا از هم گسیختن انواع این نظاممندیها که مانند طرحهای روایی میتوانند نقش وحدتبخش داشته باشند، قابل بازسازی یا نوسازی خواهد بود؟ در این نوشتار وضعیت بحران رابطهی خود و دیگری را در این شرایط مورد واکاوی قرار میدهیم. نخست به تبیین رویکرد معرفتشناختی ریکور به رابطهی من و دیگری در پرتو مفاهیم اخلاق و مسئولیت اجتماعی میپردازیم. سپس تلاش میکنیم براساس نظریهی حکمت عملی وی امکانهایی را برای مواجهه با این بحران در شرایط پاندمی نشان دهیم. با برقراری پیوند میان قانون و اخلاق از طریق حکمت عملی، خود را به دستورالعمل نهاد سیاسی، به عنوان فرمانی درونی که ندای وجدان است ملتزم میکنیم. این ندا فرمانی اخلاقی از سوی دیگران در درون ما است. این امر میتواند برانگیزانندهی این امید باشد که مردم و نهادهای سیاسی برای عبور از بحران حاضر با یکدیگر مشارکت کنند.
میثم سفیدخوش
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1389، ، صفحه 47-66
چکیده
اصطلاح «جهان غربی» تعبیر جدیدی است که بههیچوجه مورد استفادة ابنخلدون نبوده است. ولی این واقعیت نمیگوید که ابنخلدون تصوری از یگانگیِ نسبیِ آنچه ما امروزه جهان غربی میخوانیم نداشته است. ابنخلدون آنچه را ما امروزه جهان غربی میخوانیم تاحدودی به مثابه جهان یگانهای تصور میکرده و از آن با عنوان «جهان شمالی» ...
بیشتر
اصطلاح «جهان غربی» تعبیر جدیدی است که بههیچوجه مورد استفادة ابنخلدون نبوده است. ولی این واقعیت نمیگوید که ابنخلدون تصوری از یگانگیِ نسبیِ آنچه ما امروزه جهان غربی میخوانیم نداشته است. ابنخلدون آنچه را ما امروزه جهان غربی میخوانیم تاحدودی به مثابه جهان یگانهای تصور میکرده و از آن با عنوان «جهان شمالی» یاد میکرده است. در این مقاله بر پایه ادعای مذکور، ملاحظاتی روششناسانه دربارة آشنایی وی از این جهان یگانه روا داشته میشود چراکه اصولاً ابنخلدون اندیشمندی روشحساس است که وی را از این جهت، در میان سایر اندیشمندان و نویسندگان جهان پیشامدرن ممتاز کرده است. مقالة حاضر میکوشد تا پس از تحلیل کلیات روش آشنایی ابنخلدون با جهان بهاصطلاح غربی و دریافت شاخصههای اصلی آن، منابع اصلی این آشنایی را از دل متن کتاب تاریخالعبر و مقدمة ارزشمند آن استنتاج کرده و بازشناسی کند.
فرشاد شریعت
دوره 5، شماره 1 ، اردیبهشت 1393، ، صفحه 47-60
چکیده
مقالة حاضر با تمرکز بر تمایز میان دو مسئله، یعنی سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی، نشان میدهد که چرا و چگونه موضوع اصلی سکولاریسم غربی نه سکولاریسم سیاسی، بلکه سکولاریسم اجتماعی، مثلاً سکولاریسم میان ملل، است. این مقاله با تمرکز بر آرای جان استوارت میل، ضمن مراجعه به مبادی معرفتشناختی و فلسفة سیاسی لاک، نشان میدهد که مبنای ...
بیشتر
مقالة حاضر با تمرکز بر تمایز میان دو مسئله، یعنی سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی، نشان میدهد که چرا و چگونه موضوع اصلی سکولاریسم غربی نه سکولاریسم سیاسی، بلکه سکولاریسم اجتماعی، مثلاً سکولاریسم میان ملل، است. این مقاله با تمرکز بر آرای جان استوارت میل، ضمن مراجعه به مبادی معرفتشناختی و فلسفة سیاسی لاک، نشان میدهد که مبنای الگوی قرن بیستمی که تحت عنوان عصر سکولار بر مبنای نظریات تساهل و شیوههای جهانشمول در لیبرالیسم اولیه طرح شد، درواقع مبنای واحدی است که جان استوارت میل با کمک آن و تکمیل طرح خود، یعنی اصالت فایده، آن را از سطح سیاسی به سطح اجتماعی تعمیم داده است. به عبارت دیگر این مقاله با شکستن منطق بازسازیشده در فلسفة سیاسی و لیبرالی لاک و میل و توجه به منطق درونی آن، نشان میدهد که گرچه تمرکز اصلی لاک بر سکولاریسم سیاسی بود ولی مبادی معرفتشناختی در لایههای نظری وی، بهروشنی ارتباط مبادی فکری وی را با سکولاریسم اجتماعی، آنچنان که در قرن نوزدهم در احیاگریهای میل پدیدار شد، تأیید میکند
مریم عرب؛ عبدالرزاق حسامیفر؛ محمد حسن حیدری
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 49-65
چکیده
نیچه راهی را که بشر در مسیر اخلاق تاکنون پیموده است، نه همچون یک فرایند تکاملیِ مثبت و ارزنده، بلکه تاریخچهیدیرپاترین خطاهای انسان و مسبب سرنوشت هولناک و هراسانگیزاو می داند.از این رو به نقد شدیداخلاقکه به اصطلاح میراثی تاریخی و دستاوردی ارزشمند برای بشر تلقی میشد، می پردازد.از نظر او تمامی ابعاد زندگی بشر، حتی پرسش او از وجود،تحت ...
بیشتر
نیچه راهی را که بشر در مسیر اخلاق تاکنون پیموده است، نه همچون یک فرایند تکاملیِ مثبت و ارزنده، بلکه تاریخچهیدیرپاترین خطاهای انسان و مسبب سرنوشت هولناک و هراسانگیزاو می داند.از این رو به نقد شدیداخلاقکه به اصطلاح میراثی تاریخی و دستاوردی ارزشمند برای بشر تلقی میشد، می پردازد.از نظر او تمامی ابعاد زندگی بشر، حتی پرسش او از وجود،تحت تأثیر ارزشهاستو این ارزشها،کشمکشها و بحرانهاییرا برای انسان پدید آوردهاست.نیچه خود را ضد اخلاق مینامد و همهینظام های اخلاقی را مردود میشمارد.البتهاو در نقد اخلاق می خواهد بنیاد حقیقی اخلاق را بیابد، جایگاه و نحوهی عمل آن را شرح دهد و ساز و کارارزشگذاری انسانرا که او را به انجام افعال اخلاقی وادارمیکند، تشخیص دهد.در پس تمام اظهارات ویرانگرانه نیچه، طرحی جدید و ایده ای نو و در عین حال یکپارچه وجود دارد. او قصد ندارد نظامی همچون نظامهایی که آنها را به نقد کشیده و ویران نموده است، بنیان گذارد. مظهر این ایده ی نو، ابرانسان است. در این مقاله نگاه منفی نیچه را به منزلت اخلاق در تمدن غرب، در پرتو انتقاداتی که به اخلاق وارد می کند، بررسی می کنیم.
خشایار برومند؛ حمیدرضا آیتاللهی
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1392، ، صفحه 51-69
چکیده
ژان بوریدان و رنه دکارت، هریک به نحوی با موضوع شکگرایی مواجه شدهاند. دکارت، با شک روشی خود، در برابر شکاکیت امثال مونتی، یقین مطلق و گذر از شکاکیت را میجوید؛ وی در هر آنچه قابلیت شک در آن وجود دارد شک میکند تا نهایتاً به معرفتی دست یابد که هیچگونه شکی در آن راه نداشته باشد. در سوی دیگر، بوریدان در رویارویی با شکگرایی قرن چهاردهم ...
بیشتر
ژان بوریدان و رنه دکارت، هریک به نحوی با موضوع شکگرایی مواجه شدهاند. دکارت، با شک روشی خود، در برابر شکاکیت امثال مونتی، یقین مطلق و گذر از شکاکیت را میجوید؛ وی در هر آنچه قابلیت شک در آن وجود دارد شک میکند تا نهایتاً به معرفتی دست یابد که هیچگونه شکی در آن راه نداشته باشد. در سوی دیگر، بوریدان در رویارویی با شکگرایی قرن چهاردهم میلادی، کوشش میکند تا جهت حفظ اعتبار علوم و معرفت مورد نیاز در قلمروهای گوناگون زیست بشری پاسخی در برابر نتایج شکگرایی افراطی ارائه دهد. در حالی که هر دو متفکر مسئلة شک را با توجه به شکاکیت حاکم بر زمانة خود مطرح میکنند، و هر دو، با جدیگرفتن فرضیة شکگرایانة مبتنیبر قدرت مطلق خداوند، شک را تا بالاترین مرتبة آن مورد ملاحظه قرار میدهند، در مواجهه با شکگرایی دو رویکرد متفاوت اتخاذ میکنند. مقایسة نحوة مواجهة دکارت و بوریدان با شکگرایی، هدفی است که در این مقاله دنبال میشود