مالک شجاعی جشوقانی؛ سید حمید طالب زاده
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 93-108
چکیده
«تاریخنگاری فلسفه» مطالعاتی است مابین فلسفه و تاریخ. مورخان فلسفه ناگزیر از اتخاذ رویکردی میانرشتهای هستند؛ اتین ژیلسون، فیلسوف و مورخ نوتومیست معاصر، سهم چشمگیری در بسط و تعمیق تاریخنگاری فلسفة دینی بهویژه فلسفة مسیحی داشته است. مهمترین اثر او در این باب تاریخ فلسفة مسیحی در قرون وسطی است. اهمیت ژیلسون ...
بیشتر
«تاریخنگاری فلسفه» مطالعاتی است مابین فلسفه و تاریخ. مورخان فلسفه ناگزیر از اتخاذ رویکردی میانرشتهای هستند؛ اتین ژیلسون، فیلسوف و مورخ نوتومیست معاصر، سهم چشمگیری در بسط و تعمیق تاریخنگاری فلسفة دینی بهویژه فلسفة مسیحی داشته است. مهمترین اثر او در این باب تاریخ فلسفة مسیحی در قرون وسطی است. اهمیت ژیلسون بهویژه از آن جهت است که آثار او از منابع مهم غربشناسی فلسفی ایرانیان در کنار تاریخ فلسفههایی چون ویل دورانت، فروغی (سیر حکمت)، راسل و کاپلستون بوده است و شاکلة فهم ایرانیان از فلسفههای غربی را شکل داده است. وی در آثار متفاوت خود به مباحثی پیرامون مبانی روششناختیِ روایت تاریخی از فلسفه پرداخته و کوشیده است تا با رویکرد فلسفی به تاریخ فلسفه و درنظرداشتن همزمان سه مؤلفة محوریِ فلسفه، دین، و تاریخ پیشگام نوعی مطالعات میانرشتهای باشد. ژیلسون گرچه مدعی عینیت و بیطرفی در بازسازی تاریخ فلسفه است، اما چنانکه نشان خواهیم داد نتوانسته است در تاریخنگاری فلسفه، ذهن خود را از بند مفروضات تومیستی (فلسفة توماس آکوئیناس) و مفروضات تاریخنگاری اروپامحور، که اوج آن فلسفة هگل است، رها کند.
شروین مقیمی
چکیده
روایت افلاطون از سرشت تربیتی فلسفه سیاسی سقراطی، در نهایت به موضع سلبی او نسبت به شیوه زندگی سیاسی منتهی میگردد. در مقابل، ارسطو میکوشد تا روایتی از فلسفه سیاسی سقراطی به دست دهد که در آن در عین تاکید بر غرض نهایی سقراط، یعنی دفاع از شیوه زندگی فلسفی در برابر شیوههای غیرفلسفی، زمینه برای دفاعی ایجابی از شیوه زندگی سیاسی نیز لحاظ ...
بیشتر
روایت افلاطون از سرشت تربیتی فلسفه سیاسی سقراطی، در نهایت به موضع سلبی او نسبت به شیوه زندگی سیاسی منتهی میگردد. در مقابل، ارسطو میکوشد تا روایتی از فلسفه سیاسی سقراطی به دست دهد که در آن در عین تاکید بر غرض نهایی سقراط، یعنی دفاع از شیوه زندگی فلسفی در برابر شیوههای غیرفلسفی، زمینه برای دفاعی ایجابی از شیوه زندگی سیاسی نیز لحاظ گردد. ما در این مقاله میکوشیم تا نشان دهیم که نخستین گام ارسطو در این مسیر ضرورتاً دفاع از شیوه زندگی سیاسی به مثابه شیوهای طبیعی برای انسان است. ما در اینجا نشان میدهیم که طرح این دعوی از سوی ارسطو که «انسان بنا به طبیعت موجودی سیاسی است»، خصلتی اساساً آیرونیک و به تعبیری خطابی دارد، و از سوی دیگر این گزاره آیرونیک و خطابی، جزئی ضروری از تمهید تربیتی بدیلی است که وی در کنار تمهید تربیتی افلاطونی و به عنوان رقیب آن مطرح میسازد. بنابراین مواجهه با پیچیدگی تعبیر مد نظر ارسطو از اصطلاح «طبیعت»، به نوعی در کانون ملاحظات ما در این مقاله قرار میگیرد.
سید جمال سامع؛ محمد جواد صافیان
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 95-113
چکیده
محاوره گرگیاس یکی از مهمترین محاورات افلاطون است، افلاطون در این محاوره سقراط را به مصاف سوفسطاییان آن عصر میبرد. آن بخش از محاوره که مورد توجه ما قرار گرفته است، جدال سقراط و کالیکلس است، که از نظر حجم نیمی از محاوره را به خود اختصاص داده است. مقاله حاضر کوشیده است تا ضمن اجتناب از یکسونگری به آرای نیچه، آنها را در تقرب به آرای کالیکلس ...
بیشتر
محاوره گرگیاس یکی از مهمترین محاورات افلاطون است، افلاطون در این محاوره سقراط را به مصاف سوفسطاییان آن عصر میبرد. آن بخش از محاوره که مورد توجه ما قرار گرفته است، جدال سقراط و کالیکلس است، که از نظر حجم نیمی از محاوره را به خود اختصاص داده است. مقاله حاضر کوشیده است تا ضمن اجتناب از یکسونگری به آرای نیچه، آنها را در تقرب به آرای کالیکلس نشان دهد. هدف مقاله مقایسه میان آرای نیچه و کالیکلس در محاوره گرگیاس است. محوریت مقاله بر روی مفهوم قدرت از نظر این دو است. سعی میکنیم با تحلیل این مفهوم محوری آرای این دو را در مورد حقیقت، معنای زندگی، قانون و حقوق تفسیر کنیم. بنابراین پرسش راهنمای سراسر این پژوهش این است که چه نسبتی میان برداشت کالیکلس از قدرت و برداشت نیچه از این مفهوم وجود دارد؟ ُ
صدرالدین طاهری؛ نفیسه یاقوتی
چکیده
اسکناسها متنهایی اجتماعی و معناساز با قدرت تأثیرگذاری دیداری هستند که دولتها به دلیل مبادلات زیاد، اغلب از آنها در راستای دستیابی به هژمونی فرهنگی و سیاسی بهره بردهاند. رمزگشایی از نشانههای دلار میتواند آشکارگر بخشی از سیاستهای فرهنگی ایالاتمتحده باشد. هدف اصلی این نوشتار بررسی این نکته است که تحولات اجتماعی چه تأثیری ...
بیشتر
اسکناسها متنهایی اجتماعی و معناساز با قدرت تأثیرگذاری دیداری هستند که دولتها به دلیل مبادلات زیاد، اغلب از آنها در راستای دستیابی به هژمونی فرهنگی و سیاسی بهره بردهاند. رمزگشایی از نشانههای دلار میتواند آشکارگر بخشی از سیاستهای فرهنگی ایالاتمتحده باشد. هدف اصلی این نوشتار بررسی این نکته است که تحولات اجتماعی چه تأثیری در طراحی اسکناسها در این کشور داشته است. رویکرد نشانهشناسی اجتماعی کرسو ونلیوون، مبنای این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است که دادههای اسنادی و کیفی آن به روش نمونهگیری هدفمند دادهاندوزی شدهاند. برپایه نتایج این تحلیل، دلارها تنها نشانگر چهره سیاستمداران مرد سفیدپوست هستند و بیشترین بازنمایی نیز به افراد وابسته از حزب جمهوریخواه تعلق دارد. قاببندی تصاویر سیاستمداران در اسکناسهای قدیمی نمایانگر فاصله و تمایز آنها از مخاطبان تصویر است، اما در دلارهای جدیدتر این قاببندیها آگاهانه حذفشدهاند تا حسی از نزدیکی دولتمردان با مردم را بازنمایی کنند. این تغییر را میتوان نتیجه پیروی تصویرگران اسکناس از تحولات اجتماعی دانست.
یوسف شاقول؛ سیدرحمان مرتضوی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، ، صفحه 97-117
چکیده
به نظر دریدا، منشأ خشونت و دیگرستیزی موجود در ساحت سیاست غربی تفکر متافیزیکی است؛ سنت متافیزیک غربی، از افلاطون تا هوسرل، جایگاه اصلی و اولیة دیگرستیزی سیاسی است. این تفکر با نفوذ به تمامی ساحتهای اندیشه و عمل انسان غربی، راه را بر بینش و کنشی دیگرخواه بسته است. دریدا با نقد ِمصادیق این دیگرستیزی، میکوشد سیاستی دیگرگون بیافریند. ...
بیشتر
به نظر دریدا، منشأ خشونت و دیگرستیزی موجود در ساحت سیاست غربی تفکر متافیزیکی است؛ سنت متافیزیک غربی، از افلاطون تا هوسرل، جایگاه اصلی و اولیة دیگرستیزی سیاسی است. این تفکر با نفوذ به تمامی ساحتهای اندیشه و عمل انسان غربی، راه را بر بینش و کنشی دیگرخواه بسته است. دریدا با نقد ِمصادیق این دیگرستیزی، میکوشد سیاستی دیگرگون بیافریند. این مقاله پژوهشی در ماهیت نقد دریدا از سنت متافیزیکی در مرحلة نخست، و نحوة ارتباط این نقد با سیاست واسازانه در مرحلة بعد است.
حسین مصباحیان
چکیده
در فرایند اجتماعی و ذهنی پیدایش آنچه برخی پژوهشگران «مدرنیتهها» نامیدهاند، مفهوم «سنّت» به مفهومی کانونی، اساسی و گریزناپذیر تبدیل شده است. برای مثال، دوگانگی سنّت و مدرنیته در مطالعات مربوط به خاورمیانه از سال ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به کار گرفته شد و به نحو وسیعی در تفسیر پدیده های اجتماعی و تاریخی کشورهای این منطقه مورد استفاده ...
بیشتر
در فرایند اجتماعی و ذهنی پیدایش آنچه برخی پژوهشگران «مدرنیتهها» نامیدهاند، مفهوم «سنّت» به مفهومی کانونی، اساسی و گریزناپذیر تبدیل شده است. برای مثال، دوگانگی سنّت و مدرنیته در مطالعات مربوط به خاورمیانه از سال ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به کار گرفته شد و به نحو وسیعی در تفسیر پدیده های اجتماعی و تاریخی کشورهای این منطقه مورد استفاده قرار گرفت. عناوینی مانند «اسلام بین سنّت و مدرنیته»، در بسیاری از آثار منتشره در حوزه مدرنیته به کار گرفته شده است. این دو اصطلاح معمولاً به نحوی استعارهای به کار گرفته شده اند: جهان مدرن همان جهان مشاهده کننده و نقاد بوده است و جهان سنّت، جهان مشاهده شده و منفعل. علاوه بر این و بدتر از آن، رابطه فرهنگی بین سنّت و مدرنیته در درون تئوریهای مدرنیزاسیون قرار داده شده است: سنّت واقعیت جوامع غیرغربی دانسته شده است و مدرنیته به واقعیت جهان غرب اطلاق شده است.این مقاله،در مقابل، تلاش کرده است تا در گام نخست تمایزی قائل شود بین فرآیند نوسازی سنّت (تجدد یا جدید سازی سنّت) و فرآورده یا حاصل این جدید سازی (مدرنیته) تا از طریق آن ضمن تردید افکندن بر اعتبار معادل تجدد برای مدرنیته و به کار گرفتن معنای لغوی آن (جدید سازی- نوبازسازی) راهی به فراسوی دوگانه رایج و شناخته شده مباحث مرتبط با سنّت و مدرنیته بگشاید و پروژه تجدد سنّت را بهمثابه بصیرتی جانشین معرفی کند.
محمدتقی روستایی؛ مقصود رنجبر؛ علی شیرخانی
چکیده
اندیشمندان ایرانی به فراخور زمانه و زمینه، هر کدام رویکردی متفاوت در برخورد با غرب و مدرنیته برگزیدند. هدف این پژوهش، فهم نگرش شریعتی نسبت به غرب و مدرنیته بوده و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و با استناد به آثار ایشان و بر اساس چارچوب نظری مکتب فرانکفورت به دنبال دستیابی به این هدف و پاسخگویی به این سؤال است که موضع و دیدگاه ...
بیشتر
اندیشمندان ایرانی به فراخور زمانه و زمینه، هر کدام رویکردی متفاوت در برخورد با غرب و مدرنیته برگزیدند. هدف این پژوهش، فهم نگرش شریعتی نسبت به غرب و مدرنیته بوده و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و با استناد به آثار ایشان و بر اساس چارچوب نظری مکتب فرانکفورت به دنبال دستیابی به این هدف و پاسخگویی به این سؤال است که موضع و دیدگاه شریعتی نسبت به چیستی غرب و مدرنیته چیست؟ به نظر میرسد ایشان با نگاهی گزینشی و انتقادی به چیستی غرب و مدرنیته، بر لزوم استفادهی صحیح از مدرنیته و حفظ هویت در برابر چیستی غرب اصرار میورزید. بنا بر شواهد، نگرش شریعتی به چیستی غرب از منظر تمدن و استعمار است. وی به جنبههای مثبت و علمی تمدن غرب، به دلیل تناسب با جوامع جهان سوم تمایل نشان میداد، و به استعمار از آن جهت که از خود بیگانگی را بر جوامع جهان سوم تحمیل میکرد، نگاه منتقدانهای داشت. زاویهی دید او به مدرنیته نیز، به دو وجه تمدن و تجدد تقسیم میشود. وی علیرغم آنکه تمدن را امری مثبت میدانست، بر تجددی هجوم میبرد که ما را مقلّد و مصرفزده میکرد.
مریم نصراصفهانی
دوره 7، شماره 2 ، آبان 1395، ، صفحه 103-121
چکیده
فلسفه اخلاق از زمان افلاطون و ارسطو تا چند دهه پیش نه فقط ساخته فلاسفه مرد بوده که متناسبِ مخاطب مرد هم پرداخته میشده است. در دهههای اخیر زنان فیلسوف در حوزههای گوناگون فلسفه اخلاق قلم زدهاند. برخی به اخلاق فضیلت-بنیاد جان تازهای بخشیدهاند؛ برخی اخلاق مراقبت-بنیاد را پروراندهاند و برخی مانند فمینیستهای رادیکال از اخلاق ...
بیشتر
فلسفه اخلاق از زمان افلاطون و ارسطو تا چند دهه پیش نه فقط ساخته فلاسفه مرد بوده که متناسبِ مخاطب مرد هم پرداخته میشده است. در دهههای اخیر زنان فیلسوف در حوزههای گوناگون فلسفه اخلاق قلم زدهاند. برخی به اخلاق فضیلت-بنیاد جان تازهای بخشیدهاند؛ برخی اخلاق مراقبت-بنیاد را پروراندهاند و برخی مانند فمینیستهای رادیکال از اخلاق عشق سخن گفتهاند. گرچه این متفکران همگی به یک نحله فکری تعلق ندارند، اما از نوشتههای آنان آوای مشترکی به گوش میرسد که با جریان غالب در فلسفه اخلاق متفاوت است. این مقاله به بررسی این صدایِ متفاوتِ مشترک پرداخته و نشان داده است که این متفکران، در تقاضا برای به رسمیت شناختن عواطف و روابط انسانی در فلسفه اخلاق متفق هستند. با به رسمیت شناختن عواطف و روابط، مفهوم خودآیینی به چالش کشیده شده و مرزهای فاعل اخلاقی از درون و بیرون تغییر میکند. خودِ اخلاقی نه تنها نسبت به اعمال جوارحی که نسبت به حالات درونی خود نیز اخلاقاً مسئول بوده و باز مسئولیت اخلاقی متفاوتی نسبت به دیگرانِ نزدیک خود خواهد داشت. ورود نگاه جنسیتی به اخلاق در نهایت همیشه به دنبال واگرایی ذاتگرایانه نیست که پیشنهاداتی برای دستیابی به همگرایی دارد که در این مقاله بررسی شده است.
مصطفی عابدی جیقه؛ محسن باقرزاده مشکی باف؛ محمد اصغری
چکیده
پیش از ماکیاولی برای اینکه گذار از سوژه به ابژه قابل توضیح باشد مفاهیمی نقش محوری در گذار از سوژه به ابژه و یا بالعکس را توجیه میکرد که اساسا مفاهیمی الهیاتی - متافیزیکی به حساب میآمدند، اما ماکیاولی در اندیشه سیاسی خود به تعریف جدیدی از نسبت هست و باید دست یافت که بعدها هگل در تفسیری پیچیده - و نقد دیدگاه کسانی چون کانت و فیشته که ...
بیشتر
پیش از ماکیاولی برای اینکه گذار از سوژه به ابژه قابل توضیح باشد مفاهیمی نقش محوری در گذار از سوژه به ابژه و یا بالعکس را توجیه میکرد که اساسا مفاهیمی الهیاتی - متافیزیکی به حساب میآمدند، اما ماکیاولی در اندیشه سیاسی خود به تعریف جدیدی از نسبت هست و باید دست یافت که بعدها هگل در تفسیری پیچیده - و نقد دیدگاه کسانی چون کانت و فیشته که به جدایی قلمرو هست و باید پرداخته بودند – توانست در هستیشناسی خود از آن بهره بگیرد. هگل با تاثیر از ماکیاولی به جای استنتاج باید از امور انتولوژیکال و متعالی آن را در میانه واقعیات موثر اینجهانی قابل جستجو دانست و به این وسیله توانست تقدم سوژه بر ابژه را که توسط کانت توضیح فلسفی یافته بود مورد انتقاد قرار دهد و رابطه دیالکتیکی میان آن دو را از ساحت هنجاری مطالعه کند. نگارنده در این مجال میکوشد تا با ارائه تفسیری جدید از مساله هست و باید در اندیشه ماکیاولی، منطق گذار هگل از سوژه به ابژه را توضیح دهد و چگونگی جایگزینی منطق هنجاری به منطق متعالی را در این باب به تفصیل آشکار کند.
محمد پندآموز؛ احمد سلحشوری؛ پرویز شریفی درآمدی؛ ایراندخت فیاض؛ فریبرز درتاج
چکیده
هدف این پژوهش با تحلیل مفاهیمی مرتبط با یادگیری در نوشتار ویتگنشتاین و نمونه هایی از استعاره های مشهور و مهمی که وی در آثار خود به قصد عینیت بخشی به مفاهیم آورده به بررسی کارکرداستعاره در تحقق « یادگیری در عمل» پرداخته و نقش استعاره به عنوان « حلقۀ واسط» در شناخت مورد بررسی قرار دهد. روش حیث هدف کاربردی و رویکرد کیفی و به ...
بیشتر
هدف این پژوهش با تحلیل مفاهیمی مرتبط با یادگیری در نوشتار ویتگنشتاین و نمونه هایی از استعاره های مشهور و مهمی که وی در آثار خود به قصد عینیت بخشی به مفاهیم آورده به بررسی کارکرداستعاره در تحقق « یادگیری در عمل» پرداخته و نقش استعاره به عنوان « حلقۀ واسط» در شناخت مورد بررسی قرار دهد. روش حیث هدف کاربردی و رویکرد کیفی و به شیوۀ تحلیلی می باشد. از نظر ویتگنشتاین استعاره فراتر از ابزاری بلاغی و به مثابه حلقۀ رابط قابلیت برانگیختن روشن سازی ذهن یادگیرنده را به سوی تحقق یادگیری مطلوب دارد. در آثار ویتگنشتاین استعاره به مثابه گونه ای امکان و چهارچوب برای درک صورت های زندگی و بستر ساز توافقی که در آن یادگیری در عمل روی می دهد قابل شناخت ا ست. استعاره ها جهانی بر ساخته از بازی های زبانی خلق می نمایند؛ برآمده از صورت های زندگی که معلم و فراگیر در آن به فهمی متقابل دست می یابند یادگیری را ممکن می سازد. استعاره های ویتگنشتاین عامل زمینه ساز عینیت بخشی به مفاهیم، بستر ی لازم برای الگوهای آموزشی است که یادگیری را از رهگذر توافق دربافتار صورت های زندگی به شیوه ای اثر بخش پیش می رانند.
بیتالله ندرلو
دوره 2، شماره 1 ، اردیبهشت 1390، ، صفحه 87-100
چکیده
نظریة بازیهای زبانی (the theory of language games)، محوریترین بحث فلسفة متأخر لودویگ ویتگنشتاین (1889 - 1951)، فیلسوف اتریشیتبار انگلیسی، است. این نظریه در تقابل با نظریة تصویری زبان، که هستة فلسفة متقدم ویتگنشتاین است، بسط یافته است. براساس نظریة تصویری، زبان صرفاً یک کارکرد دارد: تصویرگری واقعیت. ما میتوانیم با شناخت حقیقت زبان، ...
بیشتر
نظریة بازیهای زبانی (the theory of language games)، محوریترین بحث فلسفة متأخر لودویگ ویتگنشتاین (1889 - 1951)، فیلسوف اتریشیتبار انگلیسی، است. این نظریه در تقابل با نظریة تصویری زبان، که هستة فلسفة متقدم ویتگنشتاین است، بسط یافته است. براساس نظریة تصویری، زبان صرفاً یک کارکرد دارد: تصویرگری واقعیت. ما میتوانیم با شناخت حقیقت زبان، حقیقت جهان را دریابیم. درواقع، نظریة اخیر اساساً نمایندة یک دیدگاه مدرن دربارة زبان است. درمقابل، طبق نظریة بازیهای زبانی، زبان پدیدهای چندبعدی است، ازاینرو، نمیتوان آن را از دیدگاهی ذاتگرایانه دریافت. درواقع، زبان پیکرهای از بازیهای زبانی ـ کارکردهای زبانی، متفاوت است. هریک از این بازیهای زبانی با شکلی از زندگی منطبق است. بنابراین، فهم یک بازی زبانی مستلزم شرکت در آن شکلی از زندگی است که بازی زبانی مورد نظر در بستر آن واقع میشود. نظریة بازیهای زبانی اساساً یک دیدگاه فلسفی پستمدرن دربارة زبان است. هدف ما در این مقاله تحلیل ابعاد گوناگون مدعای اخیر است.
زهره معماری؛ سید حمید طالبزاده
دوره 7، شماره 1 ، خرداد 1395، ، صفحه 89-110
چکیده
یوهان گوتلیب فیشته مدعی بود تنها کسی است که روح فلسفۀ کانت را دریافته و به آن وفادار است. بااینحال، در برخی از اساسیترین مسائل، موضع او درظاهر مخالف با کانت بهنظر میرسید، بههمیندلیل با نقدهای جدی مواجه شد، ازجمله امکان «شهود عقلی» برای انسان که کانت آن را انکار میکند، اما فیشته آن را بنیاد آگاهی میداند و تصریح میکند ...
بیشتر
یوهان گوتلیب فیشته مدعی بود تنها کسی است که روح فلسفۀ کانت را دریافته و به آن وفادار است. بااینحال، در برخی از اساسیترین مسائل، موضع او درظاهر مخالف با کانت بهنظر میرسید، بههمیندلیل با نقدهای جدی مواجه شد، ازجمله امکان «شهود عقلی» برای انسان که کانت آن را انکار میکند، اما فیشته آن را بنیاد آگاهی میداند و تصریح میکند که بدون شهود عقلی امکان حصول آگاهی برای انسان منتفی است. فیشته ازیکسو اظهار میکند که شهود عقلی موردنظر او و کانت دو مقولة متفاوتاند، یعنی اشتراک لفظی دارند و ازسویدیگر، اظهار میکند که کانت در این مسئله با او همرأی است. علاوهبر آنکه در نقد دوم، بنابر مقتضیات عقل عملی، شهود عقلی را مجاز میداند، فحوای بسیاری از عبارات او در نقد اول نیز مؤید امکان آن است. شارحان درمورد نسبت میان کانت و فیشته در این مسئله اتفاق رأی ندارند. برخی نظر فیشته را مخالف کانت میدانند و برخی دیگر میان آنها اختلافی نمیبینند. در نوشتار حاضر نخست از پیچیدگیهای این بحث در نظام کانت و فیشته سخن گفته میشود؛ سپس نمونهای از ادلة موافقان و مخالفان مطرح میشود؛ و درپایان تحلیل نگارنده درباب نبود اختلاف میان آنان بیان میشود.
سیدرضا موسوی
دوره 3، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 95-107
چکیده
جان رالز در نظریة خود دربارة عدالت، در حالی که پردة جهل در وضع نخستین را موجب نادیدهگرفتن تمامی اطلاعات، مقام، موقعیت سیاسی و اجتماعی، و ویژگیهای روانشناختی نمایندگان میداند، در چنین وضعی وجود خیرهای اولیه را ضروری میداند. علاوهبر آن، ضرورت مزبور به نظر وی ناقض بیطرفی و انصاف در وضع مذکور نیز نیست. در این ...
بیشتر
جان رالز در نظریة خود دربارة عدالت، در حالی که پردة جهل در وضع نخستین را موجب نادیدهگرفتن تمامی اطلاعات، مقام، موقعیت سیاسی و اجتماعی، و ویژگیهای روانشناختی نمایندگان میداند، در چنین وضعی وجود خیرهای اولیه را ضروری میداند. علاوهبر آن، ضرورت مزبور به نظر وی ناقض بیطرفی و انصاف در وضع مذکور نیز نیست. در این مقاله، ضرورت مذکور تبیین و بیطرفی خیرهای اولیه واکاوی خواهدشد. بهنظر میرسد که بیطرفی مذکور چندان که رالز میگوید قابل دفاع نیست.
سید علیرضا رضویزاده؛ بیژن عبدالکریمی؛ علی مرادخانی
چکیده
ایده اصلی تفکر نیچه مفهوم ”اراده معطوف به قدرت“ است که به عنوان بدیلی در مقابل تفکر متافیزیکی مطرح میگردد. تفکر نیچه پیامآور تفسیر نوینی از ساحت حیات فردی و اجتماعی انسان در جهان کنونی است. نقد رادیکال نیچه به سنت تفکر متافیزیکیِ تاکنونی این است که این سنت به نیهیلیسم منجر گردیده است. همین نقد در تحلیل آخر زمینههای ظهور معنای ...
بیشتر
ایده اصلی تفکر نیچه مفهوم ”اراده معطوف به قدرت“ است که به عنوان بدیلی در مقابل تفکر متافیزیکی مطرح میگردد. تفکر نیچه پیامآور تفسیر نوینی از ساحت حیات فردی و اجتماعی انسان در جهان کنونی است. نقد رادیکال نیچه به سنت تفکر متافیزیکیِ تاکنونی این است که این سنت به نیهیلیسم منجر گردیده است. همین نقد در تحلیل آخر زمینههای ظهور معنای تازهای از مفاهیم شناخت و حقیقت را فراهم ساخته است. نیچه با بازگشت به سپهر اندیشه یونان باستان و با عنایت به مفهوم صیرورت و شدن، شناخت را کوبیدن مُهر اراده معطوف به قدرت بر واقعیت میداند و به تبع آن حقیقت نه دیگر چون امری ثابت و مطلق که چونان وجهی تولیدی، متکثر و به مثابه افسانهای سودمند از جهت رفع امورات انسانی و با عملکردی تنظیمی تلقی میگردد. اراده معطوف به قدرت در مقام هنرمند با بازگشت به طبیعت، چیرگی بر خود و با قدرت آفرینشگری خویش بر نیهیلیسم فائق آمده، عناصر سازنده حیات و زندگی را قوام میبخشد و به زندگی آری میگوید. حقیقت در چنین معنایی چیزی جز اراده معطوف به قدرت نیست.
محمدحسین محمدعلی خلج
دوره 5، شماره 1 ، اردیبهشت 1393، ، صفحه 103-128
چکیده
این مقاله برای ارائة روایتی تاریخی از تحولاتِ هوش مصنوعی در قرن 20 و 21 از نظرگاهی فلسفی، سه دوره را از هم جدا کرده است: 1. تسلطِ پارادایم نمادی؛ 2. بازگشت به پیوندگرایی؛ 3. ظهور حیات مصنوعی. مدعای اصلی مقاله آن است که هم بازگشت به پیوندگرایی و هم ظهور حیات مصنوعی، نقدهای دریفوس بر رویکردهای پیشین در هوش مصنوعی را تأیید میکند. به باور دریفوس ...
بیشتر
این مقاله برای ارائة روایتی تاریخی از تحولاتِ هوش مصنوعی در قرن 20 و 21 از نظرگاهی فلسفی، سه دوره را از هم جدا کرده است: 1. تسلطِ پارادایم نمادی؛ 2. بازگشت به پیوندگرایی؛ 3. ظهور حیات مصنوعی. مدعای اصلی مقاله آن است که هم بازگشت به پیوندگرایی و هم ظهور حیات مصنوعی، نقدهای دریفوس بر رویکردهای پیشین در هوش مصنوعی را تأیید میکند. به باور دریفوس یک نگرشِ اتمیستی ـ فورمالیستی به ذهن، دانش، و هستی، پشتوانۀ اصلیِ پارادایم نمادی است. شکستِ هوش مصنوعی نمادی در صوریسازیِ فهمِ هرروزه و چرخش به سوی نگرشی کلگرایانه در پیوندگرایی مؤیدِ نقدهای دریفوس است. همچنین حیات مصنوعی با بدنمندانه و موقعیتمند دانستنِ شناخت موضع وی را تأیید میکند. با این وجود، حمایت واپسین دریفوس از هوش مصنوعی هیدگری و این ادعا که این جریان، هستیشناسیِ هیدگری را در آزمونی تجربی قرار میدهد قابل نقد است. همچنین همراه با ارزیابی نقد دریفوس نشان داده میشود که وی از نقد فلسفی هوش مصنوعی به نقدِ کلِ فرهنگ و اندیشۀ غربی پل میزند و نشان میدهد که برای اصالتدادن به فهمِ تئوریک و فراموشیِ جهان انسانی، خطرِ پیشِ روی این فرهنگ ظهور انسانهایی با فهمِ ماشینی و نه ماشینهایی با تواناییهای ورای انسانی است
هادی سالاری؛ یوسف نوظهور
دوره 9، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 103-127
چکیده
کانت برای فهم جهان شئونی قائل است و هر شأنی را ناظر به قوهای منحصر در نفس انسان میداند که عبارتند از قوه شناخت، قوه میل و قوه لذت و الم . هر یک از این قوا متعلق به منبع شناختی است که قانونگذار قوه تحت خود است؛ یعنی فهم، عقل و حکم. همچنین هر یک از این قوا، هرچند از حیث کارکرد متفاوت و متمایز از دیگری است ولی اصلی وحدتبخش همه ...
بیشتر
کانت برای فهم جهان شئونی قائل است و هر شأنی را ناظر به قوهای منحصر در نفس انسان میداند که عبارتند از قوه شناخت، قوه میل و قوه لذت و الم . هر یک از این قوا متعلق به منبع شناختی است که قانونگذار قوه تحت خود است؛ یعنی فهم، عقل و حکم. همچنین هر یک از این قوا، هرچند از حیث کارکرد متفاوت و متمایز از دیگری است ولی اصلی وحدتبخش همه آنها را به یکدیگر پیوند زده است. کانت درصدد است رابطهی فهم و عقل را به واسطهی قوه حکم و اصل بنیادین آن؛ یعنی اصل غایتمندی توجیه کند. در این مقاله نشان میدهیم که با توجه به نقشی که این اصل در اندیشه کانت ایفا میکند، قوای شناختی آدمی را نمیتوان همچون جزیرههایی مستقل از هم در نظر گرفت، بلکه به نوعی میبایست یکپارچگی آنها را تأیید کرد.
محمد مشکات؛ محسن فاضلی
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 105-135
چکیده
آیزایا برلین فیلسوف و مورخ اندیشهها از سرشناسترین و برجستهترین لیبرالهای دوران معاصر است که تقریر او از دو مفهوم آزادی سررشتۀ بحثهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مرتبط با آزادی است. مفهوم آزادی از کلیدیترین آرای او و بهنوعی مرکز ثقل اندیشههای اوست. به نظر او، آنچه در انسان اهمیت ویژه دارد و حتی انسانیت انسان در گرو آن است ...
بیشتر
آیزایا برلین فیلسوف و مورخ اندیشهها از سرشناسترین و برجستهترین لیبرالهای دوران معاصر است که تقریر او از دو مفهوم آزادی سررشتۀ بحثهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مرتبط با آزادی است. مفهوم آزادی از کلیدیترین آرای او و بهنوعی مرکز ثقل اندیشههای اوست. به نظر او، آنچه در انسان اهمیت ویژه دارد و حتی انسانیت انسان در گرو آن است قدرت انتخاب و گزینشگری اوست و آزادی از این جهت اهمیت ویژه مییابد که میدانی برای انتخاب انسانها فراهم میآورد. در تمام جنبههای اندیشۀ برلین از جمله پلورالیسم ارزشی، رد جبرگرایی تاریخی، رد آرمانشهرگرایی و دفاع از دموکراسی (البته دموکراسیای که جنبههای منفی آن به دست نیروهای روشنفکر و نقاد محدود و کنترل میشود) رد پای آزادیمحوری و دغدغۀ دفاع از آن قابل درک و محسوس است. در این مقاله، ابتدا سعی میشود مفهوم آزادی مثبت و منفی از نگاه برلین تبیین شود و سپس جنبههای مختلف آن با نگاه نقادانه مورد بررسی قرار گیرد.
سعیده کوکب
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 105-119
چکیده
مسئلة اصلی در این مقاله تبیین و توضیح شرایطی است که جان مکداول برای تحقق شناختی عینی، یعنی تحقق وضعیتی که در آن فعالیت عقلانی ما پاسخگو به واقعیت است، تعیین میکند. با توضیح این شرایط، در واقع راهحل مکداول برای حل مسئلة معرفتشناختی ارتباط ذهن و جهان و به عبارت دقیقتر نسبت تفکر و جهان روشن میشود. بدین جهت نظریات مکداول ...
بیشتر
مسئلة اصلی در این مقاله تبیین و توضیح شرایطی است که جان مکداول برای تحقق شناختی عینی، یعنی تحقق وضعیتی که در آن فعالیت عقلانی ما پاسخگو به واقعیت است، تعیین میکند. با توضیح این شرایط، در واقع راهحل مکداول برای حل مسئلة معرفتشناختی ارتباط ذهن و جهان و به عبارت دقیقتر نسبت تفکر و جهان روشن میشود. بدین جهت نظریات مکداول در دو محور مطرح میشود: اول تحلیل درمانگرانة او دربارۀ علل ایجاد این مسئله و دوم نظریات ایجابی او که بیانگر طرز تلقی خاص او از جهان، ذهن، طبیعتگرایی در فلسفة ذهن و جایگاه تجربه در نظام توجیه است.
عارف نریمانی؛ محمدعلی پرغو
دوره 8، شماره 1 ، تیر 1396، ، صفحه 105-126
چکیده
استعمار غربی که در طی قرون متوالی، به عنوان بخشی جداییناپذیر از تاریخ جدید غرب و تاریخ جهان بوده است، دارای مبانی فکری مسلط و هژمونی و گفتمانی غالب برای خود میباشد که نه تنها برانگیزانندهی عمل استعمار است، بلکه در تشدید و تداوم آن نیز تأثیر زیادی داشته است. استعمار به صورت عمیقی در رابطه با تفکری است که با ایجاد تقابلها ...
بیشتر
استعمار غربی که در طی قرون متوالی، به عنوان بخشی جداییناپذیر از تاریخ جدید غرب و تاریخ جهان بوده است، دارای مبانی فکری مسلط و هژمونی و گفتمانی غالب برای خود میباشد که نه تنها برانگیزانندهی عمل استعمار است، بلکه در تشدید و تداوم آن نیز تأثیر زیادی داشته است. استعمار به صورت عمیقی در رابطه با تفکری است که با ایجاد تقابلها و تمایزات دو شقی بین خود و دیگری، با تعریف خود و دیگری، و کسب هویت از این راه، خود را در موضعی والا قرار میدهد. بر مبنای چنین رابطهای، انسان غربی در موضعی قرار میگیرد که در تفکر مسیحی به عنوان رستگاری شناخته میشود و در دوران جدید این رستگاری دینی جای خود را به مفاهیم جدید برآمده از متافیزیک عصر جدید میدهد. بر این اساس، استعمار که به سلطهی غربی و اروپایی بر دیگری منفی میانجامد به عملی موجه و همسو با طرح کلان تاریخی بدل میشود. در این مقاله این جنبه از استعمار با روش تحلیلی – انتقادی به بررسی گذاشته شده است. آنچه از مباحث مطرح به دست آمده، بر همسویی عمل استعمار و ایستارهای آن با مبانی متافیزیکی و فلسفهی تاریخ حاکم دلالت دارد که به معنای اثبات فرض عمدهی آغازین میباشد.
شراره تیموری؛ شمس الملوک مصطفوی؛ مریم بختیاریان
چکیده
در حالی که اغلب فیلسوفان بر این مسأله تأکید دارند که ما چگونه یکدیگر را میفهمیم، دریدا با پافشاری بر پیچیدگیهای نوع خاصِ فهم ما، بر این مسأله که ما چرا و چگونه یکدیگر را نمیفهمیم، تمرکز دارد. از نظر دریدا ما در این جهان در گونهای تعلیق مدام قرار داریم که مانع فهم کامل ما از حقیقت آن میشود. حقیقتی که نه تنها ناپایدار است، بلکه ...
بیشتر
در حالی که اغلب فیلسوفان بر این مسأله تأکید دارند که ما چگونه یکدیگر را میفهمیم، دریدا با پافشاری بر پیچیدگیهای نوع خاصِ فهم ما، بر این مسأله که ما چرا و چگونه یکدیگر را نمیفهمیم، تمرکز دارد. از نظر دریدا ما در این جهان در گونهای تعلیق مدام قرار داریم که مانع فهم کامل ما از حقیقت آن میشود. حقیقتی که نه تنها ناپایدار است، بلکه در هنرها امری به غایت ناپایدارتر است. این در حالی است که این ناپایداری و تعلیق در فهم حقیقت، ضمن آنکه خود لازمهی خلق اثر هنری است، به آن امکان یگانگی، بیهمتایی و بیبدیل بودن نیز میبخشد. بدون آن، اثر هنری به فرمولی ریاضیوار تبدیل میشود که همگان قادر به انجام آن خواهد بود. لذا این پژوهش درصدد است بررسی کند که چگونه هر برداشتی از اثر هنری، اتفاقاً خود به ناپایداری بیشتر در فهم و در حجاب فروماندگی حقیقت منجر خواهد شد و چگونه مخاطب اثر در مشارکتی فعّال و دائمی، هیچگاه از تفسیر اثر رهایی نخواهد یافت. دو اصل مهمی که هنر و خصوصاً هنرهای معاصر برای دوام و بقا به آنها نیاز مبرم دارد و دقیقاً به همین دلیل است که شکوفا میشود.
هیرش قادرزاده؛ هادی نوری؛ عباس نعیمی
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 107-127
چکیده
هدف اصلی مقالۀ حاضر بازشناسی نوع نگاه فوکو به مقولۀ قدرت و ماهیت آن است. او از آبشخورهای فکری اندیشمندانی چون هایدگر، فروید، مارکس، و بهخصوص نیچه بیشترین تأثیر را پذیرفته است. فوکو با بدیل روششناختی خود در قالب روشهای دیرینهشناسی و تبارشناسی و با مفاهیمی مانند گفتمان و اپیستمه، که بیش از همه محصول فکری خود اوست، تأثیری ...
بیشتر
هدف اصلی مقالۀ حاضر بازشناسی نوع نگاه فوکو به مقولۀ قدرت و ماهیت آن است. او از آبشخورهای فکری اندیشمندانی چون هایدگر، فروید، مارکس، و بهخصوص نیچه بیشترین تأثیر را پذیرفته است. فوکو با بدیل روششناختی خود در قالب روشهای دیرینهشناسی و تبارشناسی و با مفاهیمی مانند گفتمان و اپیستمه، که بیش از همه محصول فکری خود اوست، تأثیری پردامنه در اغلب قلمروهای اندیشه و اندیشمندان همدوره و پس از خود بر جای گذاشت. مسئلۀ اصلی در تبارشناسی این است که چگونه انسانها، با قرارگرفتن در درون شبکهای از روابط قدرت و دانش، به سوژه و ابژه تبدیل میشوند و روش دیرینهشناسی شیوۀ تحلیل تاریخی نظامهای فکری یا گفتار است. وی قدرت را منحصراً در اختیار شخص، گروه، و یا طبقهای نمیداند که آن را به صورت یکطرفه اعمال کنند. از نظر فوکو، قدرت چنین نیست که در دست حاکمان و در تملک شخصی آنان باشد، بلکه حالت رابطهای و شبکهای دارد که مانند سلسله اعصاب در جامعه پخش میشود. قدرت از نظر وی ماهیت نرمافزاری دارد و مشاهدهشدنی نیست. به باور فوکو، قدرت لزوماً با ابزار خشونتآمیز اعمال نمیشود بلکه یک سخنرانی، نوار کاست، کتاب، اندیشه، و نظایر آن میتوانند منابع قدرت باشند. این نمود از مظاهر قدرت، که در همة سطوح جامعه پخش شده است، اگر به وحدت برسد، چنان نیرویی بهوجود میآورد که هیچ ارتشی را یارای مقابله با آن نیست.
سعید طبی ممتاز
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1392، ، صفحه 107-130
چکیده
یکی از مناقشهبرانگیزترین موضوعات در فلسفة علم توماس کوون، مفهوم همسنجهناپذیری است. مفهومی که کوون ابتدا برای مقایسه میان نظریههای جانشین به کار گرفت. هنگامی که کوون این مفهوم را توسعه بخشید افراد زیادی دیدگاه او را به چالش کشیدند و از این رو کوون بر آن شد تا دیدگاه خویش را اصلاح کند، به گونهای که از زمان طرح این مفهوم تا آخرین ...
بیشتر
یکی از مناقشهبرانگیزترین موضوعات در فلسفة علم توماس کوون، مفهوم همسنجهناپذیری است. مفهومی که کوون ابتدا برای مقایسه میان نظریههای جانشین به کار گرفت. هنگامی که کوون این مفهوم را توسعه بخشید افراد زیادی دیدگاه او را به چالش کشیدند و از این رو کوون بر آن شد تا دیدگاه خویش را اصلاح کند، به گونهای که از زمان طرح این مفهوم تا آخرین روایت کوون از آن، میتوان دو موضع را در اندیشة او یافت که با موضعی انتقالی از یکدیگر جدا میشوند. در روایت اولیه، مفهوم همسنجهناپذیری با مفهوم پارادایم و انتقال انقلابی میان آنها مرتبط است. به دلیل اینکه هریک از پارادایمها روشها و الگوی مسائل متفاوتی دارند نمیتوان میان آنها مقایسه و داوری کرد؛ منتقدان چنین دیدگاهی را ناعقلانی یافتند. زیرا اگر هیچ معیاری فراپارادایمی وجود نداشته باشد چگونه میتوانیم نظریهای را عقلانی بدانیم. کوون با اصلاح دیدگاه خویش در موضع انتقالی تلاش میکند که همسنجهناپذیری را با تعینناپذیری ترجمه مرتبط سازد، اما با وجود برخی مشکلات، از این موضع نیز گذر میکند و روایت متأخر خویش را مطرح میسازد؛ او در موضع متأخر مدعی میشود که به دلیل اینکه نظریهها ساختارهای متفاوتی را برای ردهبندی گونههای طبیعی به خدمت میگیرند، نمیتوان واژگان نظریهها را به طور کامل به یکدیگر ترجمه کرد.
حسن فتحی؛ سکینه غریبی
دوره 2، شماره 2 ، آبان 1390، ، صفحه 109-131
چکیده
پوزیتیویسم منطقی یکی از مکاتب فکری تأثیرگذار در اندیشههای مغربزمین در قرن بیستم بوده است و عقیده بر این است که ریشه در تجربهگرایی سنتی دارد، اما در سالهای اخیر دربارة آرای پوزیتیویستها آثاری منتشر شده که حاکی از این واقعیت است که پوزیتیویسم منطقی با تجربهگرایی سنتی بسی متفاوت است.
تحقیق حاضر به معرفی و بررسی یکی ...
بیشتر
پوزیتیویسم منطقی یکی از مکاتب فکری تأثیرگذار در اندیشههای مغربزمین در قرن بیستم بوده است و عقیده بر این است که ریشه در تجربهگرایی سنتی دارد، اما در سالهای اخیر دربارة آرای پوزیتیویستها آثاری منتشر شده که حاکی از این واقعیت است که پوزیتیویسم منطقی با تجربهگرایی سنتی بسی متفاوت است.
تحقیق حاضر به معرفی و بررسی یکی از تفاسیر جدید دربارة پوزیتیویسم منطقی میپردازد. کتاب بازنگری در پوزیتیویسم منطقی اثر مایکل فریدمن، اثری است که نویسنده در آن به معرفی و ارائة تفسیر جدیدی از پوزیتیویسم منطقی میپردازد.
پوزیتیویسم منطقی طبق نظر فریدمن، بهجای قبول قرائتی تجربی از علم، ضرورت اصول پیشینی غیر تجربی را میپذیرد و آنها را «اصول نسبیشدة پیشینی» مینامد. او معتقد است برخی از پوزیتیویستهای منطقی شیوة خاص خود را برای بیان اصول و مبانی خود داشتهاند که بسی متفاوت با تجربهگرایی سنتی بوده است.
فلورا عسکری زاده؛ احسان پویافر؛ سیدجواد میری
چکیده
در این مقاله سعی شده تا بر اساس تفکر هایدگر یک راهِ شرقی؛ یعنی کتاب مکالمات، تفکرکنفوسیوس مورد واکاوی قرارگیرد. بنابراین چند موضوع محوری در اندیشهی هر دو متفکر را برگزیدهایم و با رویکرد پدیدارشناسانه به آنها میپردازیم. پدیدارشناسی-هرمنوتیکی هایدگری را برای رفتن به سوی "فهمِ هستیِ چیزها" و مجالِ بروز دادنِ به آنها در نظر ...
بیشتر
در این مقاله سعی شده تا بر اساس تفکر هایدگر یک راهِ شرقی؛ یعنی کتاب مکالمات، تفکرکنفوسیوس مورد واکاوی قرارگیرد. بنابراین چند موضوع محوری در اندیشهی هر دو متفکر را برگزیدهایم و با رویکرد پدیدارشناسانه به آنها میپردازیم. پدیدارشناسی-هرمنوتیکی هایدگری را برای رفتن به سوی "فهمِ هستیِ چیزها" و مجالِ بروز دادنِ به آنها در نظر گرفتیم، تا که "هستیِ" هستندهها بتواند آشکار شود. با واکاوی چند مفهوم محوری در متن"مکالماتِ" کنفوسیوس نشان میدهیم که چهگونه ارزشها در اندیشهی کنفوسیوسی به مثابهی یک راه شرقی، به دستگاه اخلاقی تبدیل شدهاند و لذا هستی هستندهها محصور به هستیِ اخلاقی آنها شده (به این معنا که سیستم اخلاقی مشخص و معینی در جای هستی قرار گرفته و لذا امر انتیکی به جای انتولولوژیاش نشسته است) و توانش، زیست جهان و موقعیتهای متکثر را به مخاطره انداخته و گشودگیهای انتولوژیکی را از میان برداشته است. و نهایتاً در حیطهی تعیلم و تربیت سبب شده، گشودگی و راههای دیگرگونه مجال بروز نیابند و راههای گونهگون و نو فروبسته شوند. [i] . استفاده از واژهی تفکر کنفوسیوسی به این دلیل بوده است که واژهی آیین کنفوسیوسی، برای مذهب رسمی در چین -قبل از دوران جدید بهکار برده میشد، اما تفکر کنفوسیوسی برای آموزهها و فضایلی که کنفوسیوس قصد تعلیم آنها را داشت بهکار میرفته است.
صدیقه میرزایی؛ علی مرادخانی
دوره 9، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 111-132
چکیده
از جمله مباحث مطرح در تفکر هردر، ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم را در مقابل نگاه جهانوطنی روشنگری قرار میدهند که بر اساس آن، همهی انسانها تحت حاکمیت عقل، باید به شیوهی معینی، جنبههای مختلف زیست خود را تنظیم کنند. در مقابل این نگاه روشنگری، ناسیونالیسم مورد حمایت متفکرانی قرار گرفت که عمدتاً در جریان رمانتیسیسم جای داشتند. ...
بیشتر
از جمله مباحث مطرح در تفکر هردر، ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم را در مقابل نگاه جهانوطنی روشنگری قرار میدهند که بر اساس آن، همهی انسانها تحت حاکمیت عقل، باید به شیوهی معینی، جنبههای مختلف زیست خود را تنظیم کنند. در مقابل این نگاه روشنگری، ناسیونالیسم مورد حمایت متفکرانی قرار گرفت که عمدتاً در جریان رمانتیسیسم جای داشتند. ناسیونالیسم در پی احیا و به رسمیت شناختن واحدهای اجتماعیای بود که تحت حاکمیت قدرتمند واحد، از تسلط بر سرنوشت خویش محروم میشدند. گرچه تلقی هردر از ناسیونالیسم با معنای سیاسی آن تعارضی ندارد لیک مقاله بر آن است که تلقی اواز ناسیونالیسم، فرهنگی است. این مقاله در صدد طرح و بیان این معناست.