مسیب جوزی؛ مجید ملایوسفی؛ محمدصادق زاهدی
چکیده
دغدغه اصلی ارسطو در این بحث، مسأله استحقاق و شایستگی در حکومت و تقسیم مناصب آن است بدین منظور او به بررسی نظامهای سیاسی مختلف پرداخته و ایرادات آن نظامها را از این لحاظ بیان می کند او میگوید در امر حکومت و تقسیم مناصب باید سهم هر کس در حفظ و نگهداری و فراهم آوردن عناصر هستی و سازمان حکومت، معیار قرار گیرد. همچنین او بیان می کند ...
بیشتر
دغدغه اصلی ارسطو در این بحث، مسأله استحقاق و شایستگی در حکومت و تقسیم مناصب آن است بدین منظور او به بررسی نظامهای سیاسی مختلف پرداخته و ایرادات آن نظامها را از این لحاظ بیان می کند او میگوید در امر حکومت و تقسیم مناصب باید سهم هر کس در حفظ و نگهداری و فراهم آوردن عناصر هستی و سازمان حکومت، معیار قرار گیرد. همچنین او بیان می کند که معیار سنجش درستی و نادرستی این حکومتها فراهم آوردن هر چه بیشتر « نفع مشترک» است. یعنی حکومتهایی که به دنبال نفع فرمانروایان باشند حکومتهایی نادرست و غیرعادلانه و حکومتهایی که به دنبال نفع افراد جامعه باشند حکومت هایی صحیح و عادلانه اند سپس با این معیار به تشریح بهترین نظام سیاسی میپردازد و آن را نظامی میداند که افراد در آن به تناوب فرمانروا و فرمانبرداری میشوند چرا که تنها از این طریق است که میتوانند به فضیلت کامل (عدالت) دست پیدا کنند. ولی نهایتا نتیجه میگیرد که این نظام قابلیت اجرایی ندارد بنابراین نظامی ترکیبی را معرفی میکند که شایستگان در راس هرم قدرت قرار دارند و توده مردم وظیفه نظارت و برگزیدن آن ها از طریق شورا و انجمن نمایندگی برعهده دارند.
مریم عرب؛ عبدالرزاق حسامیفر؛ محمد حسن حیدری
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 49-65
چکیده
نیچه راهی را که بشر در مسیر اخلاق تاکنون پیموده است، نه همچون یک فرایند تکاملیِ مثبت و ارزنده، بلکه تاریخچهیدیرپاترین خطاهای انسان و مسبب سرنوشت هولناک و هراسانگیزاو می داند.از این رو به نقد شدیداخلاقکه به اصطلاح میراثی تاریخی و دستاوردی ارزشمند برای بشر تلقی میشد، می پردازد.از نظر او تمامی ابعاد زندگی بشر، حتی پرسش او از وجود،تحت ...
بیشتر
نیچه راهی را که بشر در مسیر اخلاق تاکنون پیموده است، نه همچون یک فرایند تکاملیِ مثبت و ارزنده، بلکه تاریخچهیدیرپاترین خطاهای انسان و مسبب سرنوشت هولناک و هراسانگیزاو می داند.از این رو به نقد شدیداخلاقکه به اصطلاح میراثی تاریخی و دستاوردی ارزشمند برای بشر تلقی میشد، می پردازد.از نظر او تمامی ابعاد زندگی بشر، حتی پرسش او از وجود،تحت تأثیر ارزشهاستو این ارزشها،کشمکشها و بحرانهاییرا برای انسان پدید آوردهاست.نیچه خود را ضد اخلاق مینامد و همهینظام های اخلاقی را مردود میشمارد.البتهاو در نقد اخلاق می خواهد بنیاد حقیقی اخلاق را بیابد، جایگاه و نحوهی عمل آن را شرح دهد و ساز و کارارزشگذاری انسانرا که او را به انجام افعال اخلاقی وادارمیکند، تشخیص دهد.در پس تمام اظهارات ویرانگرانه نیچه، طرحی جدید و ایده ای نو و در عین حال یکپارچه وجود دارد. او قصد ندارد نظامی همچون نظامهایی که آنها را به نقد کشیده و ویران نموده است، بنیان گذارد. مظهر این ایده ی نو، ابرانسان است. در این مقاله نگاه منفی نیچه را به منزلت اخلاق در تمدن غرب، در پرتو انتقاداتی که به اخلاق وارد می کند، بررسی می کنیم.
سید مجید کمالی؛ محمد مشکات؛ یوسف شاقول؛ سعید بینای مطلق
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 115-132
چکیده
در این مقاله، قرائت هگل از اخلاق ارسطویی ذیل دو مفهوم بنیادی «سعادت» و «فضیلت» و پیامدهایی که بر این قرائت مترتب است، بیان میشود. در تفسیر هگلی، این دو مفهوم نسبت به تلقی کلاسیک ارسطویی کارکردی اجتماعی تر و در عین حال تعینی سابجکتیو به خود میگیرند، تا از این طریق فرد و اجتماع در روندی دیالکتیکی در چهارچوبی فضیلت مند ...
بیشتر
در این مقاله، قرائت هگل از اخلاق ارسطویی ذیل دو مفهوم بنیادی «سعادت» و «فضیلت» و پیامدهایی که بر این قرائت مترتب است، بیان میشود. در تفسیر هگلی، این دو مفهوم نسبت به تلقی کلاسیک ارسطویی کارکردی اجتماعی تر و در عین حال تعینی سابجکتیو به خود میگیرند، تا از این طریق فرد و اجتماع در روندی دیالکتیکی در چهارچوبی فضیلت مند به خیری یگانه که همان آزادی است، دست یابند. اصالت و به یک معنا تقدم اندیشه سیاسی در نظام فلسفی هگل، نیازمند دستگاهی اخلاقی است که بتواند فراتر از طبیعت گرایی اخلاقی ارسطو عمل کرده، مناسبات و اقتضائات حیات بیرونی اجتماعی و سیاسی را تبیین کند. چنین است که در اندیشه هگل، سعادت و فضیلت اگرچه همچون نظام اخلاقی ارسطو واجد اهمیت بی بدیلی هستند، وظیفه ای فراتر از تعلیم و تربیت افراد مییابند. در این پژوهش نشان داده میشود که هگل با استخدام دو مفهوم بنیادی اخلاق ارسطویی، یعنی سعادت و فضیلت در چهارچوب کلی نظام فکری خود، زمینه را برای دگردیسی معنایی این مفاهیم فراهم میآورد.
فرشاد شریعت؛ امید شفیعی قهفرخی
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 59-81
چکیده
مقولۀ «خوشبختی» از مسائل بنیادین و پرسشهای دیرینۀ بشری به شمار میآید که با ابعاد گوناگون زندگی بشر پیوند دارد و لذا از زوایای گوناگونی بررسی شده است. در دوران جدید برخی از متفکران، از جمله جان لاک، این موضوع را بررسی کرده و با مشکلات آن دست و پنجه نرم کردهاند. جان لاک در این راه با مسائلی همچون لذت و آلام بشری، اصول اخلاقی، ...
بیشتر
مقولۀ «خوشبختی» از مسائل بنیادین و پرسشهای دیرینۀ بشری به شمار میآید که با ابعاد گوناگون زندگی بشر پیوند دارد و لذا از زوایای گوناگونی بررسی شده است. در دوران جدید برخی از متفکران، از جمله جان لاک، این موضوع را بررسی کرده و با مشکلات آن دست و پنجه نرم کردهاند. جان لاک در این راه با مسائلی همچون لذت و آلام بشری، اصول اخلاقی، عقلانیت رفتاری و معیار نیک و بد و همچنین اجتماع، نهادهای دینی، حکومت و قانون روبهرو بود. او، ضمن ترکیب روایتی طبیعتگرایانه با روایتی دینی و اخلاقی، به رفع موانع و حل تعارضهای خوشبختی در حیطۀ حیات جمعی بشر پرداخت و بر عقلانیت، تساهل، قانون، و حکومت مدنی تأکید داشت. در پژوهش حاضر به واکاوی و بازسازی تلاش لاک برای تحلیل خوشبختی و حل تعارضهای آن در انگاره و عمل اجتماعی میپردازیم.