فریده آفرین
چکیده
هدف پژوهش این است که با روش توصیفیتحلیلی به مطالعه ابعاد و معانی بیلدونگ در نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بپردازد. در نبوغ بهمنزله موهبت طبیعی شخص تخیل آزاد میشود و فاهمه بدوا در هنرمند گسترش مییابد.از مطالعه این نتیجه حاصل شده که نبوغ بر اساس معانی بیلدونگ جنبههای زیر را دارد:1)فرم؛در فرم تأملی هنر زیبا،2)تصویر؛ هنر زیبا به منزله ...
بیشتر
هدف پژوهش این است که با روش توصیفیتحلیلی به مطالعه ابعاد و معانی بیلدونگ در نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بپردازد. در نبوغ بهمنزله موهبت طبیعی شخص تخیل آزاد میشود و فاهمه بدوا در هنرمند گسترش مییابد.از مطالعه این نتیجه حاصل شده که نبوغ بر اساس معانی بیلدونگ جنبههای زیر را دارد:1)فرم؛در فرم تأملی هنر زیبا،2)تصویر؛ هنر زیبا به منزله تصویر به واسطه ایده زیباشناختی بهمنزله میانجی معانی و ارزشهای فرهنگی،۳)صورتبخشی/شکلدهی؛ به هماهنگی تخیل-فاهمه و حس مشترک نابغه و توافق قوای تماشاگر در تطابق با توافق قوای نابغه با طبیعت،4)پرورش ِقوا، پرورش ذهن و روح در نابغه و فراخوانی نابغهای دیگر،۵)نقش آموزشیِ محصول نبوغ به لحاظ فن و سبک، پرورش قوا،6)تربیت؛ تربیت مقدماتی و اخلاقی تماشاگر برای قابلیت نوعی اخلاق عالیتر و برتر،7)آمادگی برای جامعهپذیری بر اساس حس مشترک در مسیر تکامل فرهنگ بر پایه هماهنگی توافقی (قوای فرد و افراد با هم). این پژوهش نشان میدهد مسئله خلق اثر هنری و نبوغ هنرمند نزد کانت ضمن تأکید بر سوبژکتیویسم در مسیر انسانشناسی او قرار میگیرد. درصورتی که وحدت فوق محسوس قوا را در ناخودآگاه به معنای لایبنیتسی قرار دهیم نبوغ کانتی با جهتگیری به فردیت بیانگرایانه، تفاوت فردی و تفردیابی رو به فلسفه آینده گشوده میشود.
محمد مهدی مقدس؛ علی نقی باقرشاهی
چکیده
این پژوهش میکوشد تا سنتزهایِ زمانی دلوز را مورد تحلیل و نقادی قرار دهد. بنابراین هدفِ اصلی این مقاله، بررسیِ انتقادیِ دیدگاه دلوز دربارۀ زمان است که در قالب سنتزهایِ زمانیِ سهگانه مطرح میشود. اگرچه دلوز هریک از این سنتزهایِ زمانی را با الهام از یک فیلسوف خاص مطرح میکند، اما نگاه کلی او در اینجا به کانت و تعریف او از زمان است. ...
بیشتر
این پژوهش میکوشد تا سنتزهایِ زمانی دلوز را مورد تحلیل و نقادی قرار دهد. بنابراین هدفِ اصلی این مقاله، بررسیِ انتقادیِ دیدگاه دلوز دربارۀ زمان است که در قالب سنتزهایِ زمانیِ سهگانه مطرح میشود. اگرچه دلوز هریک از این سنتزهایِ زمانی را با الهام از یک فیلسوف خاص مطرح میکند، اما نگاه کلی او در اینجا به کانت و تعریف او از زمان است. سنتز اول، سنتز منفعل عادت است که به مثابهامری ناآگاهانه و پیشاآگاهانه اتفاق میافتد. سنتز دوم، سنتز فعال حافظه است که با مفهوم گذشته نهفته (virtual) برگسونی رابطهای تنگاتنگ دارد. دلوز سنتز سوم را با استفاده از تعریف کانتیِ زمان به مثابهصورت محض و تهی، مفهوم برش و وقفه، و همچنین بازگشت جاودانۀ نیچه، مطرح میکند. در نقد دلوز، دستکم میتوان سه اشکال را وارد ساخت. (1) جداسازی مفاهیم از کانتکست اصلی آن، ارتباط میان مفهوم در شکل فعلی و قبلیاش را ناروشن باقی میگذارد و شباهت آنها را مبهم رها میکند. (2) نوع ترکیب این مفاهیم مشخص نیست. اینکه آیا از نوع متافیزیکی است یا از نوع واقعی یا جز آن. و (3) استفاده دلوز از این مفاهیم متنوع، کاملاً به تفسیر و خوانش خاصی از آنها متکی است و لزوماً شامل خوانشهای دیگر نمیشود.
بیان کریمی
چکیده
هدف این پژوهش تطبیق و تحلیل آرای هانا آرنت و جودیت باتلر پیرامون شکلگیری شرایط امر سیاسی است. دغدغة محوری این دو تألیف نظریهای نظاممند و رسمی دربارة امر سیاسی نیست، بلکه بررسی امکان و امتناع شرایط امر سیاسی است. آرای متأخر باتلر چنانکه خودش هم بارها به آن اشاره کرده با بازتعریف مفاهیم اندیشة سیاسی آرنت پیرامون فضای نمود، کثرت ...
بیشتر
هدف این پژوهش تطبیق و تحلیل آرای هانا آرنت و جودیت باتلر پیرامون شکلگیری شرایط امر سیاسی است. دغدغة محوری این دو تألیف نظریهای نظاممند و رسمی دربارة امر سیاسی نیست، بلکه بررسی امکان و امتناع شرایط امر سیاسی است. آرای متأخر باتلر چنانکه خودش هم بارها به آن اشاره کرده با بازتعریف مفاهیم اندیشة سیاسی آرنت پیرامون فضای نمود، کثرت و کنش هماهنگ در بیناسوبژکتیویتة سیاسی شکل گرفته است. باتلر در آثار متأخرش از نظریة اجراگری فردی گذر کرده و بر ساحت اجراگری جمعی تأکید میورزد، وی همچنین مفهوم بدن و نقش آن در فضای نمود و اجرای کنشهای متکثر را برجسته میسازد تا نشان دهد که بدون صحه گذاشتن بر اهمیت زندگی بدنمند و به تبع آن ساحت خصوصی اساساً بحث از آزادی بیان و کنشهای هماهنگ در ساحت عمومی امری پوچ و غیرمنطقی است. پرسش راهبر مقاله عبارت است از اینکه باتلر چگونه در مفهومپردازی نظریة اجراگری تجمع، همزمان با الهام از عاملیت امر سیاسی در اندیشة آرنت، شکلهای جدیدی از هستی-شناسی، سیاست و اخلاق را مطرح میکند؟ برای تحقق چنین امری با کاربست رویکرد ساختگشایی از مفاهیم کلیدی کثرت و امر عمومی، دگرگون ساختن معانی سنتیشان و مفهومپردازی در حوزة دیگربودگی
فاطمه ساکی؛ علی اصغر مصلح
چکیده
پیشرفت تکنولوژی در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، هیدگر و فوکو را بر آن داشت تا تأثیر آن را بر زندگی بشر تحلیل کنند. هدف از پژوهش حاضر مطالعه نحوهی مواجهه هیدگر و فوکو با تکنولوژی است. هیدگر با پیگیری تاریخ متافیزیک از انکشاف هستی در دورههای مختلف تاریخ پرده برمیدارد. او با رویکرد هستیشناختی، تکنولوژی را شیوهای از انکشاف هستی ...
بیشتر
پیشرفت تکنولوژی در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، هیدگر و فوکو را بر آن داشت تا تأثیر آن را بر زندگی بشر تحلیل کنند. هدف از پژوهش حاضر مطالعه نحوهی مواجهه هیدگر و فوکو با تکنولوژی است. هیدگر با پیگیری تاریخ متافیزیک از انکشاف هستی در دورههای مختلف تاریخ پرده برمیدارد. او با رویکرد هستیشناختی، تکنولوژی را شیوهای از انکشاف هستی در عصر مدرن میدانست که با برنامهریزی، محاسبه و نظمدهی طبیعت را همچون منبع ذخایر انضباط میبخشد و به مثابه ابژه تولید میکند. فوکو نیز در چارچوب تحلیل روابط قدرت، تکنولوژی را شبکهی انضباطی از روابط قدرت و دانش میداند که با تشکیل شیوهها و سازوکارهایی عام انسانها را در قالب قرار میدهد و به مثابهی سوژه برمیسازد. در مقاله حاضر از هستی در هیدگر و قدرت در فوکو)به منزلهی دو بنیان متفاوت( به تکنولوژی که امکان همسخنی دو متفکر را فراهم میآورد، میپردازدیم. در واقع با هم خواندن هیدگر و فوکو ما را به وجوه اشتراک و افتراق و در نهایت به این رأی میرساند که روایت فوکو از تکنولوژی تکمیلکننده بحث هیدگر در این زمینه است.
محمد پندآموز؛ احمد سلحشوری؛ پرویز شریفی درآمدی؛ ایراندخت فیاض؛ فریبرز درتاج
چکیده
هدف این پژوهش با تحلیل مفاهیمی مرتبط با یادگیری در نوشتار ویتگنشتاین و نمونه هایی از استعاره های مشهور و مهمی که وی در آثار خود به قصد عینیت بخشی به مفاهیم آورده به بررسی کارکرداستعاره در تحقق « یادگیری در عمل» پرداخته و نقش استعاره به عنوان « حلقۀ واسط» در شناخت مورد بررسی قرار دهد. روش حیث هدف کاربردی و رویکرد کیفی و به ...
بیشتر
هدف این پژوهش با تحلیل مفاهیمی مرتبط با یادگیری در نوشتار ویتگنشتاین و نمونه هایی از استعاره های مشهور و مهمی که وی در آثار خود به قصد عینیت بخشی به مفاهیم آورده به بررسی کارکرداستعاره در تحقق « یادگیری در عمل» پرداخته و نقش استعاره به عنوان « حلقۀ واسط» در شناخت مورد بررسی قرار دهد. روش حیث هدف کاربردی و رویکرد کیفی و به شیوۀ تحلیلی می باشد. از نظر ویتگنشتاین استعاره فراتر از ابزاری بلاغی و به مثابه حلقۀ رابط قابلیت برانگیختن روشن سازی ذهن یادگیرنده را به سوی تحقق یادگیری مطلوب دارد. در آثار ویتگنشتاین استعاره به مثابه گونه ای امکان و چهارچوب برای درک صورت های زندگی و بستر ساز توافقی که در آن یادگیری در عمل روی می دهد قابل شناخت ا ست. استعاره ها جهانی بر ساخته از بازی های زبانی خلق می نمایند؛ برآمده از صورت های زندگی که معلم و فراگیر در آن به فهمی متقابل دست می یابند یادگیری را ممکن می سازد. استعاره های ویتگنشتاین عامل زمینه ساز عینیت بخشی به مفاهیم، بستر ی لازم برای الگوهای آموزشی است که یادگیری را از رهگذر توافق دربافتار صورت های زندگی به شیوه ای اثر بخش پیش می رانند.
مرتضی نوری
چکیده
پروژهی هستیشناسانهی هایدگر یکی از تکیهگاههای اصلیِ نقد عصر مدرن به شمار میآید. این نقد بیش از هر چیز فهمی از هستی را نشانه میرود که هستندهها را بهتمامی در قابِ پیشاپیش حاضرِ ایده یا ارادهی انسانی میگنجاند و حاصل تکانهای متافیزیکیست که، به زعم هایدگر، از افلاطون تا به امروز خود را در عطش روزافزونِ سلطه بر هستندهها ...
بیشتر
پروژهی هستیشناسانهی هایدگر یکی از تکیهگاههای اصلیِ نقد عصر مدرن به شمار میآید. این نقد بیش از هر چیز فهمی از هستی را نشانه میرود که هستندهها را بهتمامی در قابِ پیشاپیش حاضرِ ایده یا ارادهی انسانی میگنجاند و حاصل تکانهای متافیزیکیست که، به زعم هایدگر، از افلاطون تا به امروز خود را در عطش روزافزونِ سلطه بر هستندهها نشان میدهد. در این مقاله قصد ما این است که با تکیه بر نو-پراگماتیسم ریچارد رورتی بازتفسیری از فهم هستی در عصر مدرن به دست دهیم که نگاهی جامعتر به امکانات و آسیبهای آن داشته باشد. در این بازتفسیر، فهم مدرن از هستی بهتمامی به ماشیناسیون یا در قاب گنجاندن ختم نمیشود بلکه برخلاف دعاوی هایدگر، وقوفی روزافزون را نسبت به تناهی و پیشآیندیِ واژگان نهاییِ خود به نمایش میگذارد. گذشته از این، با توجه به اینکه از نظر هایدگر فهمهای هستی در هر دوره در واقع دهشِ خودِ هستی به شمار میآیند، فلسفهی هایدگر فاقد مبناییست که بر اساس آن بتواند اتهامِ غفلت از هستی و دورافتادگی از سرآغاز را به عصر مدرن نسبت دهد.
امید ممتاز؛ محمد رضا غلامی؛ حسن چاوشیان؛ هادی نوری؛ محمد امین صراحی
چکیده
تحلیل گفتمان، یکی از انواع روشهای کیفی و گرایشی بین رشتهای در علوم اجتماعی است که در پی تغییرات گسترده علمی-معرفتی در رشتههای گوناگون علوم اجتماعی و انسانی، علاقمند به مطالعه نظام-مند ساختار، کارکرد و فرآیند تولید گفتار و نوشتار است. بر اساس تعاریف مختلف گفتمان، تحلیلهای گوناگونی در مقام روش ارائه شده است که از بین آنها تحلیل ...
بیشتر
تحلیل گفتمان، یکی از انواع روشهای کیفی و گرایشی بین رشتهای در علوم اجتماعی است که در پی تغییرات گسترده علمی-معرفتی در رشتههای گوناگون علوم اجتماعی و انسانی، علاقمند به مطالعه نظام-مند ساختار، کارکرد و فرآیند تولید گفتار و نوشتار است. بر اساس تعاریف مختلف گفتمان، تحلیلهای گوناگونی در مقام روش ارائه شده است که از بین آنها تحلیل گفتگو و تحلیل انتقادی گفتمان به لحاظ تاریخی، روشهای غالب بودهاند. این پژوهش بر آن است تا به معرفی رویکرد تحلیل پساساختارگرایانه فمینیستی گفتمان به عنوان یکی از روشهای کمابیش جدید و در واقع نسل چهارم تحلیل گفتمان بپردازد که به شکلی روزافزون مورد اقبال پژوهشگران قرار گرفته است. این رویکرد، بر اساس اصول فمینیسم پساساختارگرایانه بنیان نهاده شده است و از اصولی نظیر خودبازاندیشی، رویکرد واسازانه و تمرکز فمینیستی پیروی مینماید. در رویکرد مزبور، منابع دادههای گوناگونی مد نظر بودهاند که از آن جمله میتوان به انواع متون گفتاری و نوشتاری و نیز طیف صداهای گوناگون نام برد که در این زمینه از پلی-فونی (چندصدایی) و هتروگلوسیا بهره گرفته است. این رویکرد، در تحلیل متون نیز از ابعادی نظیر هم-زمانی-در زمانی، دلالتهای ضمنی و آشکار و بینامتنیت بهره میبرد.