غرب شناسی بنیادی

نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسنده

دانشجوی دکتری فلسفۀ علم و فناوری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

چکیده

لاتور گرچه خود یک برساخت‌گرا است، منتقد سرسخت برساخت‌گرایی اجتماعی و نقطة مقابل آن، واقع‌گرایی متداول (که لاتور آن را خام می‌داند) است؛ مسئله و مشکل لاتور با این دو رویکرد برمی‌گردد به مبانی هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی آن‌ها، یعنی تقابل سوژه ـ ابژه و نحوة ارتباط آن‌ها؛ به نظر وی، این تقابل چیزی جز شکاکیت و نسبی‌گرایی برای فلسفه، به‌ویژه فلسفة علم، در بر نداشته است. وی، با استفاده از نظریۀ کنش‌گرشبکه، با رویکرد کاملاً متفاوتی به موجودات جهان و روابط میان آن‌ها می‌نگرد. برای وی رابطۀ میان کنش‌گران انسانی و غیر انسانی نه سوژه ـ ابژه، بلکه مذاکره است.
ما در این مقاله، ضمن بازسازی دیدگاه لاتور و نشان ‌دادن تقابل آن با واقع‌گرایی متداول و برساخت‌گرایی اجتماعی، نشان خواهیم داد که اولاً برساخت‌گرایی لاتور، آن‌چنان که در وهلۀ نخست به نظر می‌رسد و برخی منتقدان می‌گویند، ضد واقع‌گرا نیست، بلکه به قول خودش عین واقع‌گرایی است؛ ثانیاً این برساخت‌گرایی دچار شکاکیت و نسبی‌گرایی، که واقع‌گرایی متداول و برساخت‌گرایی اجتماعی دچار آن‌اند، نخواهد شد.

کلیدواژه‌ها