علمی-پژوهشی
مجتبی اعتمادینیا
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، صفحه 1-20
چکیده
زیباییشناسی و به طور کلی امر رازآمیز نقشی اساسی در فلسفۀ متقدم ویتگنشتاین دارد. مبتنی بر این نظرگاه زیباییشناسانه، زیباییشناسی شیوهای برای «بیانِ» امر رازآلود و نحوة واقعبودگی واقعیتهاست. بر این اساس، اثر هنری شیئی است که از وجهی سرمدی بدان نگریسته شده است. مبتنی بر نظرگاه زیباییشناسانة ویتگنشتاین متقدم، ما هنگامی ...
بیشتر
زیباییشناسی و به طور کلی امر رازآمیز نقشی اساسی در فلسفۀ متقدم ویتگنشتاین دارد. مبتنی بر این نظرگاه زیباییشناسانه، زیباییشناسی شیوهای برای «بیانِ» امر رازآلود و نحوة واقعبودگی واقعیتهاست. بر این اساس، اثر هنری شیئی است که از وجهی سرمدی بدان نگریسته شده است. مبتنی بر نظرگاه زیباییشناسانة ویتگنشتاین متقدم، ما هنگامی که اشیا را از این منظر مورد توجه قرار میدهیم، با به فراموشی سپردنِ کاربردها و سود و زیانهای روزمره، آنها را از اینکه اموری واقع در جهان به شمار آیند تعالی میبخشیم و آنها را در چهارچوبِ کلی کرانمند همراه با حیرت و اعجابی ممدوح به نظاره مینشینیم. اثر هنری شیء را در روابط ضروریاش با سایر چیزها مینمایاند و این نگاه به شیء از «منظری درست» است.
اگر، آنگونه که ویتگنشتاین متقدم عقیده داشت، گزارههای اخلاقی از آن رو که ناظر به ارزش مطلقی خارج از جهاناند «بیمعنا» به شمار میآیند و تربیت اخلاقی جز از رهگذر بیان مصادیق و نمونهها تحقق نمییابد، هنر در این میان حکایتگر بهترین نمونههاست.
علمی-پژوهشی
مهدی بنایی جهرمی
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، صفحه 21-36
چکیده
لویناس ریشههای خلأ عظیم اخلاقی عالم تجدد را در سیطرۀ هستیشناسی غربی میجوید و نشان میدهد که آن چگونه همه چیز را یا با منحل کردن در رابطۀ ادراکی سوژه و ابژه تحت یک «کلیت» فراگیر قرار میدهد و یا، در صورت مقاومت، از اساس سرکوب و محو میسازد. نوشتهای که در پی میآید میکوشد تا: 1. نشان دهد که چرا لویناس در جهت ...
بیشتر
لویناس ریشههای خلأ عظیم اخلاقی عالم تجدد را در سیطرۀ هستیشناسی غربی میجوید و نشان میدهد که آن چگونه همه چیز را یا با منحل کردن در رابطۀ ادراکی سوژه و ابژه تحت یک «کلیت» فراگیر قرار میدهد و یا، در صورت مقاومت، از اساس سرکوب و محو میسازد. نوشتهای که در پی میآید میکوشد تا: 1. نشان دهد که چرا لویناس در جهت عبور از سلطۀ هستیشناسی، بر خلاف فیلسوفانی چون هیدگر، فوکو و اشتراوس، به دفاع از سوبژکتیویته میپردازد؛ و 2. در این مسیر، بعضی از امکاناتی را ملاحظه و بررسی کند که تأملات لویناس در سوبژکتیویته میتواند برای تفکر و عبور از خلأ اخلاقی عالم معاصر فراهم آورد.
علمی-پژوهشی
الناز تقیزاده؛ احمدعلی حیدری
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، صفحه 37-53
چکیده
مقاله درصدد آشکار کردن معنای عدم از منظر هیدگر است. هیدگر در مابعدالطبیعه چیست؟ پرسش از عدم را مرکز اصلی بحث خود قرار داده و درصدد پاسخگویی به آن برآمده است. از نظر هیدگر، درک معنای عدم به مثابۀ نفی کامل کلیت موجودات نه از نظر شناختشناسی، بلکه در معنایی اگزیستانسیال و از رهگذر تجربۀ عدم از طریق حال بنیادین ترسآگاهی امکانپذیر ...
بیشتر
مقاله درصدد آشکار کردن معنای عدم از منظر هیدگر است. هیدگر در مابعدالطبیعه چیست؟ پرسش از عدم را مرکز اصلی بحث خود قرار داده و درصدد پاسخگویی به آن برآمده است. از نظر هیدگر، درک معنای عدم به مثابۀ نفی کامل کلیت موجودات نه از نظر شناختشناسی، بلکه در معنایی اگزیستانسیال و از رهگذر تجربۀ عدم از طریق حال بنیادین ترسآگاهی امکانپذیر است. هیدگر با طرح تجربۀ عدم به مثابۀ نفی کامل کلیت موجودات خواهان استعلا و آزادی دازاین است؛ از طریق رهایی از پریشانی در میان موجوداتی که دازاین را احاطه کرده و مانع آزادی بنیادین اویند. مقاله نشان میدهد که هیدگر چگونه، با پرسش معنادار از وجود یا عدم، افقی را به روی ما میگشاید که با نظر به آن میتوانیم با نگاهی نو به هستی خود، موجودات و به طور کلی زندگی بنگریم.
علمی-پژوهشی
رحمان شریفزاده
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، صفحه 55-84
چکیده
لاتور گرچه خود یک برساختگرا است، منتقد سرسخت برساختگرایی اجتماعی و نقطة مقابل آن، واقعگرایی متداول (که لاتور آن را خام میداند) است؛ مسئله و مشکل لاتور با این دو رویکرد برمیگردد به مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی آنها، یعنی تقابل سوژه ـ ابژه و نحوة ارتباط آنها؛ به نظر وی، این تقابل چیزی جز شکاکیت و نسبیگرایی برای فلسفه، ...
بیشتر
لاتور گرچه خود یک برساختگرا است، منتقد سرسخت برساختگرایی اجتماعی و نقطة مقابل آن، واقعگرایی متداول (که لاتور آن را خام میداند) است؛ مسئله و مشکل لاتور با این دو رویکرد برمیگردد به مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی آنها، یعنی تقابل سوژه ـ ابژه و نحوة ارتباط آنها؛ به نظر وی، این تقابل چیزی جز شکاکیت و نسبیگرایی برای فلسفه، بهویژه فلسفة علم، در بر نداشته است. وی، با استفاده از نظریۀ کنشگرشبکه، با رویکرد کاملاً متفاوتی به موجودات جهان و روابط میان آنها مینگرد. برای وی رابطۀ میان کنشگران انسانی و غیر انسانی نه سوژه ـ ابژه، بلکه مذاکره است.
ما در این مقاله، ضمن بازسازی دیدگاه لاتور و نشان دادن تقابل آن با واقعگرایی متداول و برساختگرایی اجتماعی، نشان خواهیم داد که اولاً برساختگرایی لاتور، آنچنان که در وهلۀ نخست به نظر میرسد و برخی منتقدان میگویند، ضد واقعگرا نیست، بلکه به قول خودش عین واقعگرایی است؛ ثانیاً این برساختگرایی دچار شکاکیت و نسبیگرایی، که واقعگرایی متداول و برساختگرایی اجتماعی دچار آناند، نخواهد شد.
علمی-پژوهشی
علی صالحی فارسانی؛ سعید حاجیناصری
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، صفحه 85-104
چکیده
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی ...
بیشتر
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی برای سنجش همسانیها و ناهمسانیهای وبر و پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو برگزید و پس از آن باید روشی برای کاربست آن شاخص به کار گرفت. شاخص سنجش در این مقاله سه بیماری مدرنیته است و چونان چهارچوب پژوهشی مقاله به شمار میرود. همچنین، روش کاربست این شاخص نیز در این مقاله تاریخ ایدههای «لاوجوی» خواهد بود. بر اساس این چهارچوب نظری و روش، چهار واحد ـ انگاره، به عنوان مؤلفههای تجزیهناپذیر بافت اندیشۀ این سه، برگزیده شده است. یافتههای پژوهش نشان از برجستگی واحد ـ انگارههای «ابزارگرایی» در وبر، «تمایزیابی ارزشی» و «همسانی فرهنگی» در لیوتار و «خودآیینی» در فوکو دارد؛ البته این برجستگی به معنی نبودن سایر واحد ـ انگارهها در بافت اندیشۀ این سه تن نیست. همچنین لیوتار و فوکو، برعکس وبر، بر امکان فراروی از آن پای میفشارند.
علمی-پژوهشی
محمد مشکات؛ محسن فاضلی
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، صفحه 105-135
چکیده
آیزایا برلین فیلسوف و مورخ اندیشهها از سرشناسترین و برجستهترین لیبرالهای دوران معاصر است که تقریر او از دو مفهوم آزادی سررشتۀ بحثهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مرتبط با آزادی است. مفهوم آزادی از کلیدیترین آرای او و بهنوعی مرکز ثقل اندیشههای اوست. به نظر او، آنچه در انسان اهمیت ویژه دارد و حتی انسانیت انسان در گرو آن است ...
بیشتر
آیزایا برلین فیلسوف و مورخ اندیشهها از سرشناسترین و برجستهترین لیبرالهای دوران معاصر است که تقریر او از دو مفهوم آزادی سررشتۀ بحثهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مرتبط با آزادی است. مفهوم آزادی از کلیدیترین آرای او و بهنوعی مرکز ثقل اندیشههای اوست. به نظر او، آنچه در انسان اهمیت ویژه دارد و حتی انسانیت انسان در گرو آن است قدرت انتخاب و گزینشگری اوست و آزادی از این جهت اهمیت ویژه مییابد که میدانی برای انتخاب انسانها فراهم میآورد. در تمام جنبههای اندیشۀ برلین از جمله پلورالیسم ارزشی، رد جبرگرایی تاریخی، رد آرمانشهرگرایی و دفاع از دموکراسی (البته دموکراسیای که جنبههای منفی آن به دست نیروهای روشنفکر و نقاد محدود و کنترل میشود) رد پای آزادیمحوری و دغدغۀ دفاع از آن قابل درک و محسوس است. در این مقاله، ابتدا سعی میشود مفهوم آزادی مثبت و منفی از نگاه برلین تبیین شود و سپس جنبههای مختلف آن با نگاه نقادانه مورد بررسی قرار گیرد.
علمی-پژوهشی
اسماعیل نوشاد؛ یوسف شاقول
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، صفحه 137-152
چکیده
در نقد عقل محض، سه ایدۀ نفس، خدا و جهان به صورت تنظیمی عمل میکنند. این ایدهها در نقشی وحدتبخش به عالم پدیداریِ حاصل اطلاق شهودهای پیشینی مکان و زمان و مقولات فاهمه بر کثرات حسی به دست آمدهاند و عمل میکنند. طبق تفسیری که ما در این مقاله ارائه کردهایم، کانت در نقد عقل عملی به کمک اختیار استعلایی سوژه را به صورتی تقویمی و غیر نظری ...
بیشتر
در نقد عقل محض، سه ایدۀ نفس، خدا و جهان به صورت تنظیمی عمل میکنند. این ایدهها در نقشی وحدتبخش به عالم پدیداریِ حاصل اطلاق شهودهای پیشینی مکان و زمان و مقولات فاهمه بر کثرات حسی به دست آمدهاند و عمل میکنند. طبق تفسیری که ما در این مقاله ارائه کردهایم، کانت در نقد عقل عملی به کمک اختیار استعلایی سوژه را به صورتی تقویمی و غیر نظری برمینهد. بنابراین اختیار در انجام فعل اخلاقی به صورت یک ایدۀ استعلایی اساسی برای تقویم سوژه ظاهر میشود. ایدههای خدا و جهان به صورتی «تأملی» و ذهنی، از طریق نقد قوۀ حکم، فراهم میشوند. به این ترتیب پیوندی استعلایی بین سه نقد کانت شکل میگیرد و نقد دوم و سوم نقشی تقویمی برای قوام ایدههای عقل محض را بازی میکنند. با این حال، چالشی مسئلهساز در نقد سوم با عنوان «امر والا» طرح میشود که در کلیت نظام کانتی بهسادگی نمینشیند. کانت امر والا را حالت نمادینۀ ایدههای عقل میداند؛ اما این تجربۀ فوقالعاده قوی حسی به صورتی آشوبناک تمامیت نظام کانتی را تهدید میکند و امکان تفسیرهایی ساختارشکنانه مانند تفاسیر دریدا و دولوز را فراهم میکند.