نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار فلسفه، دانشگاه اصفهان
2 دانشجوی کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان
چکیده
فلسفه در طول تاریخ تحولات بسیاری کرده است. از آن جمله انقلاب کپرنیکی کانت بود که تغییر کلی نوع نگاه به فلسفه انجامید و مرحلهای جدید در فلسفه را درپی داشت. فلاسفة پس از کانت هریک به نوعی با این دیدگاه در تعامل بودند، اگرچه کانت مدعی بود که نظامی کاملاً نقادانه ایجاد کرده است، اما ظاهراً پایبندی به روش انتقادی مورد نظر او حتی در نظام خودش هم کاملاً ممکن نشده بود. سعی در اصلاح نظام کانتی برای پاسخگویی به مدعیان نارسایی فلسفة او نیز طرفدارانی داشت که از آن جمله میتوان از راینهولد و فیشته نام برد. در این میان، فیشته تلاش کرد تا با ارائة مبانی مستحکم برای فلسفه، ریشة عدم قطعیت و یقین را از میان برکند. او در نوشتههای خود، همچون آثار مربوط به نظریة علمش، سعی در توضیح روش خود و اصلاح فلسفة انتقادی کانت کرد.
در اینجا تلاش میکنیم به بررسی هرچند اندک پیشزمینههای شکلگیری اندیشة فیشته و چگونگی مواجهة او با مشکلات فلسفة نقادی کانت بپردازیم.
کلیدواژهها