بازخوانی آرای انتقادی و بحرانهای فراروی دموکراسی
صفحه 1-24
جلال حاجیزاده
چکیده هرچند اعتبار و منزلت دموکراسی در دنیای معاصر چنان گسترده شده است که بسیاری وجود آن را مسلم و بدیهی میانگارند، نظریة دموکراسی و موازینش با انتقادات چالشی روبهرو بوده است. منشأ غالب رویکرد انتقادی به دموکراسی را باید در عصر یونان باستان جستوجو کرد. درواقع، از همان سرآغاز باستان ماهیت دموکراسی، معضلات و بحرانهایی را فراروی خود داشته است که دموکراسیهای عصر ما نیز کموبیش با آنها در جدالاند. بازخوانی اجمالی برخی ملاحظات نقادانه پیرامون دموکراسی با روش تحلیلی ـ توصیفی و تبیین چالشهای فرادید آن هدفی است که در این مقاله دنبال میشود. مطابق یافتههای این پژوهش، تعامل معرفتی بین برابری و آزادی، دوسویة متناقض دموکراسی، معمای دموکراسی، و پدیدة جهانیشدن عمده چالشهاییاند که نظریة دموکراسی با آنها مواجه است.
اسطورهشناسی تطبیقی در سنت فرهنگی غرب
صفحه 25-38
مریم صانعپور
چکیده توسعة زبانشناسی تطبیقی در قرن نوزدهم و اکتشافات قومشناختی در قرن بیستم موجب شد تا اسطورهشناسی در هیئت یک علم مطرح شود و از آنجا که اسطورههای باستانی ملتها مبناییترین مقولات برای شناخت ملل مختلفاند اسطورهشناسی تطبیقی بهعنوان عامل شناخت متقابل ملل از یکدیگر مورد توجه محققان قرار گرفت و این امر به گشودهشدن باب گفتوگو و تعامل میان ملل منجر شد. به این ترتیب، اسطورهشناسی تطبیقی قادر است تا زمینههای نزاع و تخاصم میان ملل را، که اکثراً زاییدة عدم همدلی و همزبانی است، از میان ببرد، زیرا تعمق در زیربناهای فرهنگی میتواند به یافتن وجوه اشتراک میان ملل مختلف منجر شود و اشتراکات مزبور، عامل صلح و دوستی میان ملل شود. علاوه بر این، وجوه افتراق میان اسطورهها میتواند پژوهشگران را متوجه ضرورتهای اقلیمی مختلف و متنوع سازد تا هر ملتی در شرایط خاص خود، مورد سنجش و داوری قرار گیرد و این درک متقابل مانع از خصومتهای متقابل ملل گردد. شایان توجه است که مقالة حاضر فقط دیدگاه غربیها را در مورد اسطورهشناسی تطبیقی مورد بررسی قرار داده است.
زمینهها و پیشینة فلسفههای اگزیستانس و برخی برداشتهای ناصواب
صفحه 39-54
ناژین صفویمقدم
چکیده اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی است که بخش بزرگی از فلسفة معاصر را دربر میگیرد. فیلسوفان اگزیستانسیالیست بر هستی انسان همچون گونهای متمایز از هستی دیگر هستندگان تأمل میکنند و با دقت به این تمایز، هستی انسان را «وجود» یا existence مینامند. آنها درصدد نشاندادن تفاوت میان وجود یا بودنِ انسان در این دنیا با سایر اشکال هستیاند. در نتیجه، به تحقیق در شیوه و شکلِبودنِ انسان در دنیا و بررسی مباحث وجودی و حالات او ناچارند.
ضمن اینکه این رهیافت بسیار مورد توجه اندیشمندان آن عصر و پس از آن قرار گرفت، میتوان سورن کییرکگارد را با تأملات اساساً دینی، در برابر فلسفۀ منطقی و اصول عقلانی هگل، آغازگر اگزیستانسیالیسم خواند و از گابریل مارسل، کارل یاسپرس، مارتین هایدگر، و ژان پل سارتر در مقام نمایندگان اصلی این مکتب نام برد.
شایان توجه است که فیلسوفان اگزیستانس از نظامسازی و ارائۀ فلسفۀ سیستماتیک پرهیز کردند و با وجود تنوع افکار فلسفی در این حوزة وسیع، که بعضاً باعث کجفهمیهایی شده، شیوۀ فلسفهورزی مشترک و آغاز و تأکید آنها بر انسان به جای طبیعت، آنها را ذیل عنوان اگزیستانسیالیست گرد میآورد.
فیشته در مواجهه با فلسفة نقادی کانت
صفحه 55-69
علی کرباسیزاده؛ نسرین اسدیان
چکیده فلسفه در طول تاریخ تحولات بسیاری کرده است. از آن جمله انقلاب کپرنیکی کانت بود که تغییر کلی نوع نگاه به فلسفه انجامید و مرحلهای جدید در فلسفه را درپی داشت. فلاسفة پس از کانت هریک به نوعی با این دیدگاه در تعامل بودند، اگرچه کانت مدعی بود که نظامی کاملاً نقادانه ایجاد کرده است، اما ظاهراً پایبندی به روش انتقادی مورد نظر او حتی در نظام خودش هم کاملاً ممکن نشده بود. سعی در اصلاح نظام کانتی برای پاسخگویی به مدعیان نارسایی فلسفة او نیز طرفدارانی داشت که از آن جمله میتوان از راینهولد و فیشته نام برد. در این میان، فیشته تلاش کرد تا با ارائة مبانی مستحکم برای فلسفه، ریشة عدم قطعیت و یقین را از میان برکند. او در نوشتههای خود، همچون آثار مربوط به نظریة علمش، سعی در توضیح روش خود و اصلاح فلسفة انتقادی کانت کرد.
در اینجا تلاش میکنیم به بررسی هرچند اندک پیشزمینههای شکلگیری اندیشة فیشته و چگونگی مواجهة او با مشکلات فلسفة نقادی کانت بپردازیم.
انواع؛ از قراردادگرایی لاک تا خوانش استعلایی و زیباشناختی کانت
صفحه 71-86
رضا ماحوزی
چکیده در تفکر جان لاک، ذهن در عملکردی فعال صورتهای محسوس و متوالی کسبشده از حواس بیرونی و درونی را با هم تألیف میکند و دربرابر اعیان خارجی، اعیانی علمی (ذهنی) میسازد و بدینترتیب به مفاهیم ماهوی از اعیان دست مییابد. در ادامه، فاهمة برخی از تصورات مشترک مربوط به چند عین مشابه را گزینش میکند و آنها را ذاتیات اعیان مذکور و بنابراین «نوع» آنها معرفی میکند. بنابه این عقیده، مؤلفههای انواع را ما انتخاب میکنیم و بنابراین، انواع محصول انتخاب و قرارداد ذهن هستند.
درمقابل، بهعقیدة کانت، ذهن صرفاً انتزاعکنندة صورتهای غایی و محض اعیان یا همان انواع و اجناس آنهاست. بنابه این رویکرد، قوة حکم تأملی در فعالیتی کاملاً نامتعین و بهدور از مفاهیم و اصول پیشینی فاهمه، انواعِ اعیان را مورد تأمل قرار میدهد و با انتزاع انواع و اجناس، اعیان و قانونهای فراوان تجربه را وحدت میبخشد. این موضع که صورتهای کلی مذکور را کاملاً ذهنی و غیرمعرفتی معرفی میکند و آنها را به فرولایة فراحسی طبیعت یا همان طبیعت فینفسه نسبت میدهد، موضعی رئالیستی است و بنابراین درمقابل قراردادگرایی لاک قرار دارد، هرچند نه قراردادگرایی لاک از نوع افراطی است و نه رئالیسم کانت. این نوشتار درصدد است موضع مخالف این دو فیلسوف درباب سهم ذهن در حصول انواع را تشریح کند.
نظریة بازیهای زبانی ویتگنشتاین: یک نظرگاه فلسفیِ پستمدرن دربارة زبان
صفحه 87-100
بیتالله ندرلو
چکیده نظریة بازیهای زبانی (the theory of language games)، محوریترین بحث فلسفة متأخر لودویگ ویتگنشتاین (1889 - 1951)، فیلسوف اتریشیتبار انگلیسی، است. این نظریه در تقابل با نظریة تصویری زبان، که هستة فلسفة متقدم ویتگنشتاین است، بسط یافته است.
براساس نظریة تصویری، زبان صرفاً یک کارکرد دارد: تصویرگری واقعیت. ما میتوانیم با شناخت حقیقت زبان، حقیقت جهان را دریابیم. درواقع، نظریة اخیر اساساً نمایندة یک دیدگاه مدرن دربارة زبان است. درمقابل، طبق نظریة بازیهای زبانی، زبان پدیدهای چندبعدی است، ازاینرو، نمیتوان آن را از دیدگاهی ذاتگرایانه دریافت. درواقع، زبان پیکرهای از بازیهای زبانی ـ کارکردهای زبانی، متفاوت است. هریک از این بازیهای زبانی با شکلی از زندگی منطبق است. بنابراین، فهم یک بازی زبانی مستلزم شرکت در آن شکلی از زندگی است که بازی زبانی مورد نظر در بستر آن واقع میشود. نظریة بازیهای زبانی اساساً یک دیدگاه فلسفی پستمدرن دربارة زبان است. هدف ما در این مقاله تحلیل ابعاد گوناگون مدعای اخیر است.
شرحی بر فلسفة نظری و سیاسی افلاطون
صفحه 101-123
زهرا واشقانی فراهانی
چکیده این مقاله گزارش کوتاهی است درمورد مهمترین موضوعات فلسفی افلاطون درباب نظر و سیاست. بحث اصلی تحقق دولتشهر آرمانی است که در بخش فلسفة سیاسی مطرح است. نخست به نظریات افلاطون دربارة شناسایی، بقای نفس، نظریة مُثل، که از زیربناییترین اصول فلسفة افلاطون است، و سپس به طرح مسائلی از قبیل عدالت، تربیت، فضلیت اخلاقی، و آیین کشورداری پرداخته شده است. افلاطون دربارة دولت مثالی خود میگوید که دانایان باید ادارۀ امور شهر را بهدست بگیرند زیرا آنها دارای فضلیتاند و به دریافت حقیقت نایل شدهاند. وی همچنین به کمک روش دیالکتیک سعی دارد شناخت را از سطح محسوسات به درجة عالیتر یعنی درک معقولات بالا ببرد. بدینمنظور تمثیلی میآورد که به "زندان غار" معروف است. در این تمثیل، انسان با تزکیه و تربیت حدود شناخت خود را عقلانی میکند و به حقیقت مطلق، که همان عالم مثال است، میرسد. افلاطون قدم به قدم با مثل پیش میرود و میگوید فلاسفهاند که از اسارت جهل و نادانی رها شده و جهان نادیدنی را دیدهاند و چون به معرفت واقعی رسیدهاند پس برای حکمرانی سزاوارترند.
