غرب شناسی بنیادی

نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسندگان

1 دکترای جامعه‌شناسی، دانشیار گروه جامعه‌شناسی و برنامه‌ریزی اجتماعی دانشگاه شیراز

2 دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی، دانشگاه شیراز

چکیده

اصطلاح بنیادگرایی دینی در مورد گروه‌‌های بستۀ مذهبی به‌کار می‌‌رود که جریان اصلی خود را، که از میان آن برخاسته‌‌اند، به دلیل سازش‌‌کاری یا غفلت، متهم به فراموشی اصول بنیادین مذهبی می‌‌دانند و آن را قبول ندارند و خود را نمایندۀ واقعی دین مزبور می‌‌دانند. در این مقاله، برای این‌که بتوان بنیادگرایی دینی را به‌منزلۀ جنبشی اجتماعی بررسی کرد، به استفاده از نظریه‌ای مناسب در زمینۀ جنبش‌های اجتماعی نیاز است تا ابعاد بنیادگرایی دینی به‌منزلۀ جنبشی اجتماعی بر ما روشن شود، بنابراین در این مقاله از نظریۀ کاستلز بهره جستیم و برای تبیین این جنبش‌ها در واقعیت از مدل عملی ـ نظری زاهد استفاده کردیم که، علاوه‌بر توجه به فرد و جامعه، به عامل رابطه در بحث جنبش اجتماعی توجه دارد و با استفاده از این مدل ابعاد جنبش اجتماعی (زمینۀ اجتماعی و سیاسی جنبش، ایدئولوژی، کنش‌گران، و خود جنبش) را از سه جریان بنیادگرای دینیِ، یعنی صهیونیسم مسیحی، گوش آمونیم، و القاعده بیرون آوردیم که هریک از آن‌ها مربوط به یکی از سه دین بزرگ ابراهیمی است. نهایتاً به نقاط مشترک بین این جنبش‌های بنیادگرا دست پیدا کردیم. این نقاط مشترک عبارت‌اند از: 1. پدیده‌ای جهانی‌اند؛ 2. معتقد به قطعیت متون مقدس‌اند، اما در عین حال برخوردی گزینشی با آن دارند؛ 3. خواهان بازگشت و تفسیر مجدد بنیادها و مبانی دینی طبق ایدئولوژی مورد نظر خودشان‌اند؛ 4. جهت‌گیری سیاسی خاصی دارند و در مقابل نظم سیاسی موجود ایستاده‌اند؛ 5. از سکولاریسم انتقاد می‌کنند و واکنشی افراطی به جریان‌های ضد دین رایج در دوران مدرن‌اند؛ 6. اکثر آن‌ها تحت تأثیر عقاید هزاره‌‌گرایانه‌اند.

کلیدواژه‌ها