نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه علوم سیاسی، دانشگاه اراک، اراک.
2 دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی، دانشگاه تهران، تهران
چکیده
در پی چرخش پستمدرن فلسفی و طرح پرسشهایی درباره نحوه تعامل حکومتهای لیبرال با تعددهای فرهنگی و فلسفی در فضای دهکدهایِ حاصل از جهانیسازی، رالز کوشید با طرح یک نظریهی خردمندانه و فارغ از بنیادهای متافیزیکی و کلی با عنوان لیبرالیسم سیاسی، برای ایجاد جامعهای باثبات و برخوردار از عقاید جامع و متنوع راهی ارائه نماید. با توجه به اضافهشدن وصف «سیاسی» به لیبرالیسم و نیز فراگیر و همهپسندبودن این برداشت، در این نوشتار میکوشیم با پرسش از معنای «سیاسی بودن» در نظریه مزبور، درستی ادعای رالز را از منظری تحلیلی بسنجیم. معتقدیم نظریه رالز نتوانسته در ایجاد روایتی حداقلی و همهپسند از لیبرالیسم موفق باشد. استفاده از ایدههایی همچون ساختار اساسی، دلیل عمومی، اجماع همپوشان و نیز تاریخمند ساختن لیبرالیسم نتوانسته تئوری ارائهشده در نظریهای درباب عدالت را از «جامع بودن»، حتی بر اساس معیارهای رالزی، رها سازد. لیبرالیسم سیاسی رالز بیش از «سیاسیبودن» به دنبال آشتی میان افراد دارای عقاید جامع با سیاستهای جاری در جامعهای است که پیرامون نظریه لیبرالیسم شکل گرفته است. در جامعه مورد نظر رالز، عقاید جامع به جای آنکه محترم دانسته شوند، مجبور به جرح و تعدیل میشوند و این آغازِ اِعمال اندیشهای جامع از لیبرالیسم به بهانه ایجاد ثبات در جامعه است.
کلیدواژهها