نقش آلفونس دهم در انتقال دستاوردهای تمدن اسلامی به غرب
صفحه 1-24
https://doi.org/10.30465/os.2024.47777.1949
سمیه آقامحمدی؛ محمد جعفر اشکوری؛ حسین محمدی
چکیده آلفونس دهم (682-618 ق./1284-1221 م.) با نگرشی جهانوطنی، با پذیرش مهاجران شرقی و ایجاد گفتگوی فرهنگی میان مسیحیان، مسلمانان و یهودیان، دربار خود را به مرکزی برای توسعه دانش تبدیل کرد. این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی به بررسی نقش آلفونس دهم در انتقال علوم اسلامی به غرب پرداخته است. یافتهها نشان میدهد که اندلس در دوران او از تمدن اسلامی در زمینههای سیاسی و اجتماعی تأثیرات قابلتوجهی پذیرفت. این تأثیرات ناشی از همکاری مسلمانان در مدیریت نهادهایی همچون مدارس و رصدخانهها و همچنین ترجمه کتب عربی به لاتین و کاستیلی بود. همکاریهای علمی با فتح مرسیه و منابع به دست آمده از تصرف قرطبه و سِویا و نظارت ابوبکر محمد بن رقوطی به اوج خود رسید. این اقدامات نقطه عطفی در تحول اندیشههای آلفونس دهم بود و او با الگوگیری از تمدن اسلامی، ابنیههایی مانند رصدخانهها، مدارس و آسایشگاههای روانی را در آندلس ساخت. این اقدامات زمینهساز پیشرفت و انتقال دستاوردهای شرق به غرب و پیشزمینهای برای خروج غرب از قرون وسطی و ورود به عصر رنسانس شد.
بررسی تحلیلی وصف «سیاسی» در نظریه «لیبرالیسم سیاسی» جان رالز
صفحه 25-49
https://doi.org/10.30465/os.2024.48440.1964
احمد بیگلری؛ محمد بهرام پور
چکیده در پی چرخش پستمدرن فلسفی و طرح پرسشهایی درباره نحوه تعامل حکومتهای لیبرال با تعددهای فرهنگی و فلسفی در فضای دهکدهایِ حاصل از جهانیسازی، رالز کوشید با طرح یک نظریهی خردمندانه و فارغ از بنیادهای متافیزیکی و کلی با عنوان لیبرالیسم سیاسی، برای ایجاد جامعهای باثبات و برخوردار از عقاید جامع و متنوع راهی ارائه نماید. با توجه به اضافهشدن وصف «سیاسی» به لیبرالیسم و نیز فراگیر و همهپسندبودن این برداشت، در این نوشتار میکوشیم با پرسش از معنای «سیاسی بودن» در نظریه مزبور، درستی ادعای رالز را از منظری تحلیلی بسنجیم. معتقدیم نظریه رالز نتوانسته در ایجاد روایتی حداقلی و همهپسند از لیبرالیسم موفق باشد. استفاده از ایدههایی همچون ساختار اساسی، دلیل عمومی، اجماع همپوشان و نیز تاریخمند ساختن لیبرالیسم نتوانسته تئوری ارائهشده در نظریهای درباب عدالت را از «جامع بودن»، حتی بر اساس معیارهای رالزی، رها سازد. لیبرالیسم سیاسی رالز بیش از «سیاسیبودن» به دنبال آشتی میان افراد دارای عقاید جامع با سیاستهای جاری در جامعهای است که پیرامون نظریه لیبرالیسم شکل گرفته است. در جامعه مورد نظر رالز، عقاید جامع به جای آنکه محترم دانسته شوند، مجبور به جرح و تعدیل میشوند و این آغازِ اِعمال اندیشهای جامع از لیبرالیسم به بهانه ایجاد ثبات در جامعه است.
خودآیینی در بازی باوری رورتی: از آزادی انسان تا رهایی متن
صفحه 51-81
https://doi.org/10.30465/os.2024.48642.1976
راضیه صابرشکار؛ عطیه زندیه
چکیده بازیباوری رورتی در بستر رومانتیکگرایی او با تلاش برای تحقق آزادی انسانی طرح میشود. رورتی تلاش میکند تا با کنار زدن بندهای متافیزیک، رؤیای آزادی را محقق سازد. هرچند وی، آزادی را به نحو عام مطرح میکند، اما این ایده به طور خاص به وادی ادبیات نیز کشانده میشود. پرسش مقاله حاضر این است که: چگونه میتوان از تحقق آزادی که به عنوان آرمانی رومانتیک مطرح میشود، به رهایی متن از قیود کلاسیک رسید؟ خودآیینی یکی از مؤلفههای بازیباوری است که «سراییدن هر داستانی که میخواهیم» معنا میشود و با شکلدهی متون بدیع به ساخت واقعیتهای تازه میپردازد. در این تحقیق نشان خواهیم داد که به کار بردن کیفیتهای کمپوزیسیونی تازه، چگونه میتواند بازیباوری را در عمل محقق ساخته، آن را به عرصهی ادبیات نیز بکشاند. توجه به آثاری با چنین کیفیتهای کمپوزیسیونی، بیش از دیگر آثاری که رورتی به تحلیل آنها میپردازد میتواند به رها شدن از دام متافیزیک منجر گردد.
واکاوی مفهوم شهر هوشمند؛ بر اساس ایده «حقِ داشتن شهر» هانری لوفور و دیوید هاروی
صفحه 83-111
https://doi.org/10.30465/os.2024.48009.1955
رحمان شریف زاده
چکیده معمولاً از بعد فناورانه، سیستمی، و مدیریتی هیجان و خوشبینی خاصی در مورد پتانسیلهای شهر هوشمند برای داشتن یک شهر کاراتر و پایدارتر وجود دارد ولی از جوانب اجتماعی و شهروندی ملاحظات و نگرانیهای اخلاقی-اجتماعی متعددی در مورد پیامدهای پیادهسازی شهر هوشمند مطرح میشوند. این نوع نحوه ورود به بحث و فکر درمورد شهر هوشمند گرچه یکسره نادرست نیست به نظر ما فهم چندان دقیقی از چیستی شهر هوشمند بدست نمیدهد. چراکه شهر هوشمند را گسیخته و جدا از تحولات و جریانهای نظری/تاریخی شهرگرایی درنظر میگیرد. برای پاسخ به این سوال که شهر هوشمند چیست (یا چگونه باید باشد) و چه نسبتی با شهروندان دارد (یا باید داشته باشد) لازم است مفهوم شهر و هوشمندی را در درون شهرگرایی معاصر مورد واکاوی قرار دهیم. در این مقاله میکوشیم تا چارچوبی مفهومی برای شهر هوشمند را در چهارچوبهای شهرگرایی معاصر و به طور خاص مبتنی بر مفهوم حقِ داشتن شهر هانری لوفور و دیوید هاروی ارائه دهیم. هدف مقاله این است که دریابد حق داشتن شهر هوشمند چه جوانب و مولفههایی دارد.
تأملی در نسبت سنت و تجددگرایی در اندیشه شریعتی
صفحه 113-139
https://doi.org/10.30465/os.2024.48820.1981
حاجیه صباغ کلجاهی؛ اکبر اشرفی؛ محمد توحید فام
چکیده متعاقب ورود مدرنیته یکی از اصلیترین سوالاتی که طرح میشد توانِ سنت در پاسخگویی به این بحرانها بود که در این راستا بحث مواجهۀ سنت و تجدد طرح شد که متفکرین مختلف هر یک به فراخور حال پاسخهایی مطرح کردند. در همین راستا، پرسش اصلی این مقاله آن بوده که سنت و تجددگرایی در اندیشۀ شریعتی چه نسبتی با یکدیگر دارند. فرضیه تحقیق بر آن بوده که شریعتی نیز همچون اکثر روشنفکران جهان اسلامی و ایرانی در درون گفتمان مواجهۀ سنت و تجدد بوده و به دلیل رویارویی با مسائل اجتماعی برآمده از این مواجهه قطعاً در نسبت به این دو اندیشههایی را طرح کرده است. یافتههای تحقیق نشان داده که شریعتی نه تنها در این مواجهه تأملاتی داشته بلکه رویکردی هنجاری و تجویزی اتخاذ کرده و کوشیده تا سنت را در نسبت با تجدد و با توجه به مقتضیات آن و امکاناتی که در ذخایر دینی و سنتی وجود دارد بازسازی کند و نسخۀ بازسازیشده را به مخاطبان خود تجویز نماید. مقاله از این جهت که به ابعاد معرفتشناختی مسئله پرداخته و همچنین کوشیده تا نتایج تحقیق را مفهومپردازی کند، نسبت به پیشینهپژوهشی موجود وجهی نوآورانه دارد. رویکرد مقاله تفسیری و شیوه جمعآوری دادهها کتابخانهای و اسنادی بوده است.
تأثیرپذیری افلاطون از آموزههای اورفئوسی و فیثاغوری در اسطوره ارابه بالدار
صفحه 141-166
https://doi.org/10.30465/os.2024.48666.1977
سعیده محمدزاده
چکیده روش پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی است. افلاطون در دیالوگ فایدروس تلاش میکند تا با درهمآمیختنِ فلسفه و اسطوره درکِ رویکرد خود در باب روح، و تلاش آن برای دستیابی به صور، معرفت و عشق را برای مخاطب خود هموار سازد. با توجه به اسطوره ارابه بالدار در فایدروس و مقایسه جزئیات آن با تفکر اورفئوسی و فیثاغوری پاسخ به این پرسشها اهمیت دارد که تا چه حد افلاطون در بیان برخی از عناصر چون دوگانگی وجود انسان، هبوط و تناسخ در قالبهای مختلف، و نیز علت فراموشی و چگونگی یادآوری صور تحت تأثیر آموزههای این سنن بوده است؟ چگونه روح جایگاه الهی خود را از دست میدهد و گرفتار چرخه تناسخ میشود؟ چه تشابه و تفاوتی میان روح انسانی و الهی وجود دارد؟ و نقش حافظه و یادآوری صور در رهایی روح چیست؟ ازاینرو، در ضمن توضیح اسطوره ارابه بالدار، به هدف افلاطون از بیان آن و وجه تشابه و تفاوت عناصر معرفتشناختی و فرجامشناختی اسطوره مزبور با آموزههای اورفئوسی و فیثاغوری پرداخته میشود.
اندیشۀ علمی-فلسفی تالس؛ خوانشی زمینهگرایانه
صفحه 167-189
https://doi.org/10.30465/os.2024.48768.1980
رضا نصیری حامد؛ امیرحسین نجفی فرد
چکیده سرآغاز اندیشیدن فلسفی، گسست از تأمل اسطورهای و به طور خاص در یونان و شهر ملط با اندیشیدن تالس درباره آرخه یا مادهالمواد عالم بوده است. تأملات تالس به لحاظ ریشههای بینفرهنگی و بیناتمدنی و تأثیرپذیری از آگاهیها و دانش تمدنهای همجوار بسی حائز اهمیت است. سوال و دغدغه نوشتار حاضر با مفروض داشتن اینکه ملط به سبب موقعیت خاص جغرافیایی و اقلیمی خود از سویی محل گذر بازرگانان و انتقال کالاهای تجاری مختلف بوده و سبب شده امثال تالس با سفرهای خویش به مناطق دیگر و یا آگاهی یافتن از دستاوردهای آنها اعم از مصر و بابل، مسیری نوینی در اندیشهورزی علمی و عقلانی بگشاید، آن است که تأملات وی در توضیح وضعیت انضمامی عالم چه مسیری را طی نموده و به طور خاص هستی آدمی را چگونه صورتبندی نموده است؟ در پاسخ بدین سوال، فرضیه و مدعای مطرح شده آن است که تالس با طرح ایده آب به عنوان ماده تشکیلدهنده عالم، درصدد توضیح ساز و کارهای تطور امور هستی نه با علل و عواملی بیرون از پدیدهها بلکه از درون خود آنها برآمده و با آنکه هنوز رگههایی اسطورهای در اندیشه وی وجود دارد، مسیری را برای طرح تطور امور با فعل و انفعالات آنها گشوده است.
خوانشی جماعت گرایانه از فمینیسم لیبرال در اندیشة جان استوارت میل
صفحه 191-218
https://doi.org/10.30465/os.2024.48453.1963
فریبا نیک سیر؛ سید خدایار مرتضوی اصل؛ فرامرز میرزازاده احمدبیگلو
چکیده جماعت گرایی یکی از فلسفههای سیاسی مطرح در فرهنگ کنونی غرب است و یک واکنش فکری در برابر لیبرالیسم محسوب می شود. اگرچه اکثر جماعت گرایان در نظریه پردازی های خود تلاش می کنند با زبان خنثای جنسیتی سخن بگویند، اما می توان نتیجه گرفت که نقد آن ها از لیبرالیسم شامل فمینیسم لیبرال نیز می شود. در این مقاله، با خوانش جماعت گرایان منتخب و از طریق روش هرمنوتیکی اسکینر، دیدگاه جان استوارت میل، فیلسوف لیبرال- فایده گرای قرن نوزدهم و فمینیست پیشرو بررسی می شود تا با یافتن حلقه ای ارتباطی، چالش های حاصله از رویکرد لیبرالی در جوامع سنتی تعدیل شود. استوارت میل از لیبرال های میانه رو و تحت تأثیر مکاتب دیگر نیز بوده است. لذا، پرسش مقاله حاضر این است که میل در برداشت خود از عدالت جنسیتی، به کدامیک از مؤلفه های جماعت گرایان نزدیک و از کدام مؤلفه ها دور می شود؟ فرض این است که دیدگاه اکثر جماعت گرایان منتخب در این پژوهش، متفاوت از دیدگاه میل در خصوص مقولاتی همچون ﻓﺮدﮔﺮاﯾﯽ، بی طرفی دولت، جانب داری از سنت ها و ویژگی های فرهنگی و جهان شمولی است، اما میل به دلیل پلورالیسم اخلاقی اش استثنائاتی در این موارد قائل می شود.
جستجو در جهان بیمعنا: روایت بیناذهنی آرنت از سوژه
صفحه 219-244
https://doi.org/10.30465/os.2024.48786.1982
پیمان زنگنه؛ سیدحسین اطهری؛ رضا نصیری حامد؛ روح الله اسلامی
چکیده بیمعنایی جهان مدرن، واقعیتی هولناک را پیش روی انسان قرار داده که اضطراب و ترس از پوچی به سبب سرشتگی وجودی و هستیشناختی از تبعات آن است. در چنین فضایی هانا آرنت به دنبال برساختن سوژهای آفرینشگر است تا فرآیند معنابخشی را در مناسبات بیناذهنی به خوبی انجام دهد. او به سوژهای موقعیتمند میاندیشد که عملکرد وی در تعامل متقابل با دیگران در ساحت سیاسی رخ میدهد. لذا وی اگر معنایی هم برای انسان متصور باشد، جز از مجرای باهمبودگی در قلمرو عمومی ممکن نیست. در این نوشتار برای توضیح پسزمینه تفکر آرنت از روش نیهیلیسم هرمنوتیکی «جانی واتیمو» استفاده شده و از این طریق تلاش شده نشان داده شود که تکوین سوژه در دیدگاه آرنت چگونه از سویی به امکانات بالقوهای در ظرفیتهای نهفته آدمی وابسته است که در عین عطف آنها به اندیشیدن، با ملاحظات اخلاقی و هنجاری به ویژه در پیوند با دیگری مرتبط است و در عین حال، از چارچوبهای خاص و محدودکننده اثباتگرا و محاسبهپذیر نیز فراتر میرود؛ اوج این امر در شرایطی است که وی روند پیش روی سوژه را به سبب ظرفیتهای تفسیری ذهن آدمی درکناکنش با دیگری، موضوعی پیوسته آزاد و گشوده مییابد که نباید ابزاری برای اهداف دیگر شود.
جنسیت، بدنمندی و امکانهای پدیدارشناسی فمینیستی
صفحه 245-279
https://doi.org/10.30465/os.2024.48297.1960
مهسا تیزچنگ
چکیده حدود پنج دهه است که پدیدارشناسی فمینیستی بهعنوان یکی از حوزههای جدید و متاخر در سنت پدیدارشناسی، به بازاندیشی در مبانی این مکتب پرداخته و اکنون بهعنوان یک حوزه مستقل و مهم شناخته میشود. این جریان که آغازش به سیمون دوبووار نسبت داده میشود، بر پایه خوانش پدیدارشناسی ادراک موریس مرلوپونتی و پتانسیلهای موجود در آن شکل گرفته است. با انحراف از سنت هوسرلی، این رویکرد بهطور خاص بر سوژه بدنمند متمرکز شده و موضوعاتی مانند جنسیت و تفاوت جنسی را در کانون توجه خود قرار میدهد. مقاله حاضر تلاشی است برای بررسی شکلگیری و روندهای برجسته در این حوزه، با تمرکز دقیق بر نکات نظری و روششناختی آن. نتایج مطالعه نشان میدهد که رویکرد غالب در این زمینه متعلق به نظریهپردازان فمینیست در سنت ساختارگرایی و پساساختاری است. همچنین، نقدهای درونی در این حوزه بهدنبال بازیابی جایگاه تجربه در تولید دانش و همچنین پرداختن به جنبههای غیرگفتمانی آن بودهاند.
در باب اجرا و اجراگری با تاکید بر نظریه اجراگری باتلر
صفحه 281-312
https://doi.org/10.30465/os.2024.48655.1978
امید ممتاز؛ محمدرضا غلامی شکارسرایی؛ حسن چاوشیان؛ هادی نوری؛ محمد امین صراحی
چکیده این موضوع که جنسیت به عنوان امری اجراگرانه یا اجرایی قابل درک است در مباحث کنونی جامعه شناسی و برخی از دیگر رشته ها امری معمول است. به رغم تکثر بکارگیری اجراگری و اجرا در مقام استعاره برای بررسی جنسیت، این دو اصطلاح اغلب با هم اشتباه گرفته می شوند و به اصول نظری اولیه آن ها توجه کافی مبذول نمی گردد. این امر تا اندازه ای به این دلیل است که اجرا و اجراگری، پیشینه های نظری متفاوتی دارند اگرچه این اصطلاحات اغلب به عنوان مترادف در نظر گرفته می شوند. در این پژوهش کوشش گردیده است تا گرایش های نظری موجود در پس استفاده از این استعاره ها مورد بررسی قرار گیرد. عام ترین گرایش نظری در آثار جودیت باتلر در باب اجراگری است. گرایش کمتر شناخته شده، حاصل روش شناسی مردم نگار است که جنسیت را به عنوان اجرا یا انجامی تحقق یافته در زندگی روزمره قلمداد می کند. خوانش بینامتنی آثار این نظریه پردازان تفاوت های بین باتلر و این اتنومتدولوژیست ها را آشکار می سازد و حاکی از آن است که اجرا و اجراگری به شیوه ای که نظریه پردازان مزبور، کنش اجتماعی و خودهای جنسیتی شده را توضیح می دهند به وضوح متفاوتند.
گادامر – افلاطون از دیالکتیک ایده تا دیالکتیک کلمه
صفحه 313-339
https://doi.org/10.30465/os.2024.48886.1984
ندا راه بار؛ محمد اصغری؛ محمود صوفیانی
چکیده هرمنوتیک فلسفی گادامر صراحتا لوگوس محور است. لوگوس در تلقی گادامر به لحاظ محتوا متفاوت با تلقی افلاطون از آن است. تعبیر لوگوس در اندیشه افلاطون، ایده است و دیالکتیک ایده، روند تعین ایدوس ها در قالب کلمات است. در دیالکتیک ایده لوگوس در یک روند تکاملی به ارگون تبدیل می شود. به همین خاطر در نظر گادامر دیالکتیک افلاطون از یک جنبه ثابت است چون در چرخه ای ثابت آن چه عیان می کند بازنمودی حسی از جهان ایده است. از جهاتی دیگر پویاست زیرا دیالکتیک فرایندی صعودی و پیوسته رو به زمان حال است که مدام از ایده به امر واقع تغییر ماهیت می دهد. اما در تلقی گادامر، لوگوس کلمه است و دیالکتیک کلمه همان پویایی کلمه است که در قالب گفتگو تعیین می یابد. فرض گادامر بر این است که دیالکتیک در یک بازی زبانی زنده ای که در حال حرکت در آن هستیم به طرزی مخاطره آمیز به واسطه کلمات ما را وارد رخداد فهم می کند. در پژوهش حاضر ذیل تفسیر تازه ای از دیالکتیک افلاطون و تاثیزپذیری گادامر از وی تصریح خواهیم کرد گادامر پویایی کلمه را بر ثبات ایده اولویت داده و دیالکتیک کلمه را بر دیالکتیک ایده ترجیح می دهد.
