نوع مقاله : علمی-پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه جغرافیا، دانشگاه یزد.
چکیده
دیرند در فلسفه برگسن بهنحوی مفهومسازی شده است که گویا مفهومی غیرفضایی و بدون فضا قابل تصور است و در فلسفه دلوز بهنحوی کاملاً مستقل از فضا و بهمثابه علت تمام تفاوتیابی و کثرت کیفی خود مفهومسازی میشود، گویی که فضا فاقد اثر علی بر فرایند تفاوتیابی کیفی دیرند است. این شیوه مفهومسازی باعث میشود که فضا دارای موقعیت فرعی در فلسفه دیرند برگسن و دلوز باشد و از سوی دیگر، دیرند در چارچوب رویکرد اتمی، فردگرایانه و فارغ از مناسبات اجتماعی و قدرت مطرح شود. هدف مقاله حاضر این بود که با قراردادن برگسن علیه دلوز و دلوز علیه برگسن، دیرند را با اتکاء به دیدگاه دلوز بهمثابه یک همبودیِ فضایی مطرح کند تا از این طریق، ابعاد فضایی دیرند برجسته شود و از سوی دیگر، با اتکاء به دیدگاه برگسن، علت تفاوتیابی دیرند را نه آن گونه که دلوز مدعی است تماماً درونی، بلکه بخشی از آن را بیرونی و در فضا قرار بدهد. این استراتژی موجب میشود تا در گام اول جای فضا در فلسفه دیرند با تأکید بر فضا بهمثابه علت تفاوتیابی دیرند برجسته شود و درگام دوم دیرند از حوزه خصوصی وارد حوزه عمومی، سیاست و برساختگرایی اجتماعی شود.
کلیدواژهها