یزدان کیخسرو دولتیاری؛ روحالله محمدی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، ، صفحه 69-95
چکیده
در آثار نیچه مسیحیت نمونة برجستة اخلاق بندگی به حساب میآید. چراکه ضعف را به جای قدرت و درخشش انسانی مینشاند. از چشمانداز انسان مسیحی، صفت انسانِ خوب فروتنی و خیرخواهی است. نیچه هر دستگاه اخلاقی از این دست را اخلاق مسیحی میخواند و بسیاری از اصول اخلاقی پذیرفتة دنیای مدرن را زیر همین عنوان مسیحی هدف انتقاد قرار میدهد. ...
بیشتر
در آثار نیچه مسیحیت نمونة برجستة اخلاق بندگی به حساب میآید. چراکه ضعف را به جای قدرت و درخشش انسانی مینشاند. از چشمانداز انسان مسیحی، صفت انسانِ خوب فروتنی و خیرخواهی است. نیچه هر دستگاه اخلاقی از این دست را اخلاق مسیحی میخواند و بسیاری از اصول اخلاقی پذیرفتة دنیای مدرن را زیر همین عنوان مسیحی هدف انتقاد قرار میدهد. نیچه نقش یهودیت را نیز در انحطاط انسان آنچنان جدی میبیند که آن را سمبل ارزشهای گونة پستتر انسان در مقابل انسانهای والا قرار میدهد. وی نبرد این دو دستگاه ارزشی را نبردی تاریخی میداند که علیرغم پیروزی تاریخی گونة منحط وپست، همچنان ادامه دارد. از سویی دیگر، مسئلة اخلاق و ارزشها در دنیای مدرن را میتوان مهمترین دغدغة فکری نیچه دانست. در دنیای جدید با سست شدن پایههای متافیزیک، که نیچه از آن به «مرگ خدا» یاد میکند، پایههای اخلاق و ارزشهای سنتی نیز سست میشود چراکه، به اعتقاد نیچه، اخلاق حاکم ارزشهای خود را در قالب دستوراتی از منبعی برین و ماورایی مطرح میکند. اکنون با بیاعتباری جهان برین ارزشهای اخلاقی نیز دچار اضمحلال میشود وانسان با بحران نهیلیسم روبهرو میشود. در چنین شرایطی، نیچه مدعی خلق ارزشهای جدیدی است. سؤال مطرح دراین مقاله این است که ماهیت ارزشهای اخلاقی که مرگ آنها فرا رسیده چیست و خاستگاه آن کجاست؟ و اخلاق مورد نظر نیچه در پرتو چه امری نمایان میشود؟
مهدی ذاکری
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1392، ، صفحه 71-90
چکیده
شکاکیت عبارت است از امکان این فرض که بیشتر گزارههایی که آنها را صادق میدانیم درواقع کاذب باشند. این فرض در تاریخ فلسفه از طریق استدلالهایی مانند استدلال رؤیای دکارت، استدلال شیطان شریر، و مغز در خمره مطرح شده است. دیویدسن در تعدادی از مقالاتش کوشیده است تا با طرح ایدة تفسیر ریشهای نشان دهد که امکان مفاهمه و ارتباط زبانی، ...
بیشتر
شکاکیت عبارت است از امکان این فرض که بیشتر گزارههایی که آنها را صادق میدانیم درواقع کاذب باشند. این فرض در تاریخ فلسفه از طریق استدلالهایی مانند استدلال رؤیای دکارت، استدلال شیطان شریر، و مغز در خمره مطرح شده است. دیویدسن در تعدادی از مقالاتش کوشیده است تا با طرح ایدة تفسیر ریشهای نشان دهد که امکان مفاهمه و ارتباط زبانی، شکاکیت را منتفی میکند. به اعتقاد او، طبیعت زبان و باور که همراه و مستلزم یکدیگرند تضمینکنندة ارتباط میان باورهای گوینده، باورهای مفسر، و جهان خارج است و این ارتباط صدق عمدۀ باورهای ما را تأمین میکند. دیویدسن در گام نخست، توافق گوینده و مفسر بر صدق را اثبات میکند و در گام دوم از طریق استدلالهای مفسر همهدان و تفسیر ریشهای نشان میدهد توافق گوینده و مفسر مطابق با جهان خارج است. این مقاله استدلال نخست را ناتمام میداند، اما از استدلال دوم در مقابل اشکالات وارد شده به آن دفاع میکند.
فاطمه ساکی؛ علی کرباسی زاده اصفهانی؛ علی زارعی (پیمان)
دوره 9، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 71-86
چکیده
مقالهی حاضر نشان میدهد که چگونه میشل فوکو در آثار پایانی خود با رجوع به برخی آموزههای روشنگری به هنر آفرینش خویشتن روی میآورد. بازاندیشی مفاهیم اساسی روشنگری در فوکوی متأخر با درک تازهای از کانت و سوژه همراه است. با جای دادن نظریههای زیباییشناسی مرتبط با نفس در متن تفکر روشنگری، فوکو نشان میدهد که نه تنها او ارزشهای ...
بیشتر
مقالهی حاضر نشان میدهد که چگونه میشل فوکو در آثار پایانی خود با رجوع به برخی آموزههای روشنگری به هنر آفرینش خویشتن روی میآورد. بازاندیشی مفاهیم اساسی روشنگری در فوکوی متأخر با درک تازهای از کانت و سوژه همراه است. با جای دادن نظریههای زیباییشناسی مرتبط با نفس در متن تفکر روشنگری، فوکو نشان میدهد که نه تنها او ارزشهای روشنگری را نادیده نمیگیرد، بلکه به بازسازی برخی از این مفاهیم میپردازد. بازتاب چنین نگرشی خود را در اخلاق به معنای رابطه با خویشتن نشان میدهد. صورتبندی چنین اخلاقی به مدد پژوهشهای فوکو در مورد اخلاقیات در یونان و روم از یک طرف، و رجوع به آموزههای نیچه و شارل بودلر از طرف دیگر ممکن میشود. اخلاقیات در جهان باستان در پی ارائهی شیوهای برای پرورش خلاقیت افراد است که آنها را ابتدا با اکنونِ خویش و سپس با خویشتنِ خویش مواجه کند تا فرد بتواند بهگونهای دیگر بیاندیشید، زندگی خود را دگرگون کند و خود را بیافریند. بودلر نیز مدرن بودن را خلاقیت و پویایی معنا میکند و معتقد است زندگی انسان نیز باید مانند اثر هنری با خلق خویشتن و تغییر همراه باشد. در این مقاله در صدد هستیم به بررسی خودآفرینی و زیست زیبا بپردازیم.
مرضیه لطفی
چکیده
براساس دیدگاه ناطبیعیانگاری اخلاقی مفاهیم و واژگان اخلاقی همچون «خوبی» مفاهیمی بنیادین و تحلیلناپذیرند و نمیتوان آنها را به مفاهیم طبیعی و متافیزیکی دیگر فروکاست. یکی از انتقادهای مهمی که به این دیدگاه وارد شده است استدلال هنجاری است. ادعای مخالفان این است که ویژگیهای sui generis فاقد قدرت هنجاری هستند. در این مقاله تقریری ...
بیشتر
براساس دیدگاه ناطبیعیانگاری اخلاقی مفاهیم و واژگان اخلاقی همچون «خوبی» مفاهیمی بنیادین و تحلیلناپذیرند و نمیتوان آنها را به مفاهیم طبیعی و متافیزیکی دیگر فروکاست. یکی از انتقادهای مهمی که به این دیدگاه وارد شده است استدلال هنجاری است. ادعای مخالفان این است که ویژگیهای sui generis فاقد قدرت هنجاری هستند. در این مقاله تقریری از این استدلال را معرفی میکنم که منقدان کمتر به آن توجه کردهاند. این استدلال بر این ایده استوار است که حتی اگر وجود ویژگی sui generis ای همچون P را در عالم بپذیریم، مشخص نیست که «چرا چنین ویژگیای باید در اعمال ما اثرگذار باشد؟». درواقع، ادعا این است که این پرسش پاسخ قانعکنندهای ندارد و ما نمیتوانیم تبیین کنیم که چرا هنگامی که میخواهیم عملی را انجام دهیم، بهجای ویژگیهای متنوع دیگر، باید به P توجه کنیم. بنابراین، حتی اگر ویژگی sui generis ای همچون P وجود داشته باشد، آن ویژگی نمیتواند «خوبی» باشد. در این نوشته استدلال مطرح شده را بهتفصیل معرفی و بررسی میکنم. در ادامه، سعی خواهم کرد تا نشان دهم که استدلال بر بنیان نادرستی بنا شده است و بنابراین موفق نیست.
یاسمن هشیار
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 77-93
چکیده
ویتگنشتاین در تفکر متقدم خود فلسفه را نقد زبان و هدف رساله منطقی ـ فلسفی را مرز نهادن میان گفتنی و ناگفتنی ( نشان دادنی) و یا به تعبیری میان علم تجربی از یک سو و اخلاق از سوی دیگر قرار دادهاست. و این بخش اخیر را مهمتر میداند. چنین هدفگذاریی شباهت رساله را پروژه کانتی در نقد عقل محض نشان میدهد. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا ...
بیشتر
ویتگنشتاین در تفکر متقدم خود فلسفه را نقد زبان و هدف رساله منطقی ـ فلسفی را مرز نهادن میان گفتنی و ناگفتنی ( نشان دادنی) و یا به تعبیری میان علم تجربی از یک سو و اخلاق از سوی دیگر قرار دادهاست. و این بخش اخیر را مهمتر میداند. چنین هدفگذاریی شباهت رساله را پروژه کانتی در نقد عقل محض نشان میدهد. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا با توجه به مشابهت های کلی این دو پروژه، میتوان گفت ویتگنشتاین در حوزه اخلاق نیز از کانت متاثر است؟ اگر بله، این تاثیر تا چه حد است؟ برای ورود به بحث، من یا سوژه و همچنین اراده به عنوان مدخل بحث مطرح میشوند، سپس با پرداختن به غایت اخلاق و امر راز آمیز به پاسخ پرسش اصلی مقاله خواهیم پرداخت.
محمدباقر انصاری؛ احمد کامیابی مسک؛ شهلا اسلامی
چکیده
اگزیستانسیالیسم، مکتبی فلسفی مبتنی بر اصالت بشر و سه اصل آزادی، انتخاب و مسئولیت است. این نگرش در نمایشنامههای ساموئل بکت، نویسندۀ فرانسوی ایرلندیتبار سدۀ بیستم و برندۀ جایزۀ نوبل ادبی 1969، ازجمله آه! ای روزهای زیبا بازتاب یافته است. بکت همواره مستقل بود و هیچگاه وارد بازیهای سیاسی نشد. او دربارۀ آثارش سخن نمیگفت. ازهمینرو هر ...
بیشتر
اگزیستانسیالیسم، مکتبی فلسفی مبتنی بر اصالت بشر و سه اصل آزادی، انتخاب و مسئولیت است. این نگرش در نمایشنامههای ساموئل بکت، نویسندۀ فرانسوی ایرلندیتبار سدۀ بیستم و برندۀ جایزۀ نوبل ادبی 1969، ازجمله آه! ای روزهای زیبا بازتاب یافته است. بکت همواره مستقل بود و هیچگاه وارد بازیهای سیاسی نشد. او دربارۀ آثارش سخن نمیگفت. ازهمینرو هر کس از منظر خود آثارش را تفسیر میکند و برخی که شناخت درستی از او ندارند، بکت را انسانی ناامید و آثارش را مبهم نشان میدهند.این پژوهش، به ترتیب، پس از بدستدادن خلاصه، خاستگاه، فردسانها و ساختار نمایشنامه، با بهرهگیری از نمایشنامه، از منظری نو، با روش کتابخانهای، توصیفی و تحلیلی، نشان میدهد بکت در نمایشنامۀ آه! ای روزهای زیبا با توصیف موقعیت انسانی و صحنۀ پایانی زندگی دو فردسان، بدنبال نقد ایستایی، رکود و انفعال انسان است. بیشتر انسانها، در عین آزادی، از اندیشیدن، تلاش برای پیشبردن جامعه و پذیرفتن مسئولیت گریزانند. بدون هیچ ارادهای، میلی به شدن و تغییر زندگی خود و دیگران ندارند و با تنبلی و ناآگاهی، پذیرای استثمار و استعمار میشوند. بکت مانند دیگر اگزیستانسیالیستها، رهایی انسان را در خودسازی، بیداری و قدرت اراده و انتخاب میداند.کلیدواژههابکت، آه! ای روزهای زیبا، اگزیستانسیالیسم، انتخاب، آزادی، مسئولیت.
حسین شقاقی
چکیده
الیزابت آنسکوم اندیشههای ویتگنشتاین (در کتاب تحقیقات فلسفی) را در باب زبان، یک ایدئالیسم زبانی ناقص توصیف میکند. زیرا ویتگنشتاین -بر اساس تفسیر آنسکوم- قواعد و هنجارهای اجتماعی را به نحوی تبیین میکند که با ایدئالیسم زبانی مطابقت دارد ولی تبیین ویتگنشتاین از مفاهیم مربوط به ذوات طبیعی کاملا با ایدئالیسم زبانی مطابقت ندارد. ...
بیشتر
الیزابت آنسکوم اندیشههای ویتگنشتاین (در کتاب تحقیقات فلسفی) را در باب زبان، یک ایدئالیسم زبانی ناقص توصیف میکند. زیرا ویتگنشتاین -بر اساس تفسیر آنسکوم- قواعد و هنجارهای اجتماعی را به نحوی تبیین میکند که با ایدئالیسم زبانی مطابقت دارد ولی تبیین ویتگنشتاین از مفاهیم مربوط به ذوات طبیعی کاملا با ایدئالیسم زبانی مطابقت ندارد. به نظر آنسکوم، ویتگنشتاین اعیان را به نحو ایدئالیستی تبیین نمیکند و آنها را مستقل از زبانْ مفروض میگیرد. در اینجا پس از بیان استدلالِ آنسکوم در دفاع از ادعای فوق، آن را مورد انتقاد قرار میدهم. انتقاد مذکور با توجه به استدلال مفسرینی صورت میگیرد که از این موضع دفاع میکنند که ایدئالیسم زبانی ویتگنشتاین را نباید به صفت «ناقص» موصوف کرد. بر اساس تحلیلی که در اینجا ارایه خواهد شد، مفاهیم مربوط به هویتهای فیزیکی و ذوات طبیعی نیز از نگاه ویتگنشتاین با اتکا به آنچه ایدئالیسم زبانی میخوانیم، توضیح داده میشوند. این ادعا را با اتکا به -اولا- نگاه کلی نویسنده کتاب تحقیقات فلسفی به معنا و -در ثانی- خصلت خودارجاعدهندگی زبان و گستره آن -از نگاه او- مستدل خواهیم کرد.
فاطمه ساکی؛ علی اصغر مصلح
چکیده
پیشرفت تکنولوژی در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، هیدگر و فوکو را بر آن داشت تا تأثیر آن را بر زندگی بشر تحلیل کنند. هدف از پژوهش حاضر مطالعه نحوهی مواجهه هیدگر و فوکو با تکنولوژی است. هیدگر با پیگیری تاریخ متافیزیک از انکشاف هستی در دورههای مختلف تاریخ پرده برمیدارد. او با رویکرد هستیشناختی، تکنولوژی را شیوهای از انکشاف هستی ...
بیشتر
پیشرفت تکنولوژی در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، هیدگر و فوکو را بر آن داشت تا تأثیر آن را بر زندگی بشر تحلیل کنند. هدف از پژوهش حاضر مطالعه نحوهی مواجهه هیدگر و فوکو با تکنولوژی است. هیدگر با پیگیری تاریخ متافیزیک از انکشاف هستی در دورههای مختلف تاریخ پرده برمیدارد. او با رویکرد هستیشناختی، تکنولوژی را شیوهای از انکشاف هستی در عصر مدرن میدانست که با برنامهریزی، محاسبه و نظمدهی طبیعت را همچون منبع ذخایر انضباط میبخشد و به مثابه ابژه تولید میکند. فوکو نیز در چارچوب تحلیل روابط قدرت، تکنولوژی را شبکهی انضباطی از روابط قدرت و دانش میداند که با تشکیل شیوهها و سازوکارهایی عام انسانها را در قالب قرار میدهد و به مثابهی سوژه برمیسازد. در مقاله حاضر از هستی در هیدگر و قدرت در فوکو)به منزلهی دو بنیان متفاوت( به تکنولوژی که امکان همسخنی دو متفکر را فراهم میآورد، میپردازدیم. در واقع با هم خواندن هیدگر و فوکو ما را به وجوه اشتراک و افتراق و در نهایت به این رأی میرساند که روایت فوکو از تکنولوژی تکمیلکننده بحث هیدگر در این زمینه است.
سیدکمال کشیک نویس رضوی؛ عباس احمدوند
دوره 7، شماره 1 ، خرداد 1395، ، صفحه 67-87
چکیده
بسیاری از تعریفهای بیان شده درباره «شرقشناسی»، دربردارنده مفهوم غربی آنها است؛ ابهام این واژه با بارمعنایی منفی، بهویژه در ارتباط با استعمارِ اروپا، تصدیق شدنیاست. تلاشهای ادوارد سعید برای ابهامزدایی از آن، چیزی از این پیچیدگی نکاست بلکه در گفتمانی ضد غربی، به محور و مبنای نقد تبدیل گردید. تاکید بر تقابل دو جهان ...
بیشتر
بسیاری از تعریفهای بیان شده درباره «شرقشناسی»، دربردارنده مفهوم غربی آنها است؛ ابهام این واژه با بارمعنایی منفی، بهویژه در ارتباط با استعمارِ اروپا، تصدیق شدنیاست. تلاشهای ادوارد سعید برای ابهامزدایی از آن، چیزی از این پیچیدگی نکاست بلکه در گفتمانی ضد غربی، به محور و مبنای نقد تبدیل گردید. تاکید بر تقابل دو جهان شرقی(شرقی شده) و جهان غربی(غربی شده)، فاصلهای در ذهن پژوهشگر میان موضوع و حقیقت آن ایجاد میکند؛ فاصلهای که سبب ساخت تصویری ناروا از موضوع میشود. تغییر این اصطلاح در مواجه با موضوع، نشان از تغییر رویکرد غربیان درباره آن است و متاسفانه این تغییرات از طرف منتقدان، به ویژه مسلمانان، نادیده گرفته میشود. بی توجهی به نقش زمان در ارایه تعریف ها، به ویژه در حوزه مطالعات اسلامی درغرب، بر این تقابل تاثیر گذاشته و مفهومی منجمد را به نقد کشیدن عمق اختلاف نظرها را بیشتر کردهاست. در این مقاله تلاش شدهاست با بررسی زمینههای ساخت اصطلاح«شرقشناسی» در فرهنگ اروپایی، قلمروشناسی یا کاربردهای آن، فهم ما ازشرقشناسی، نقش شرقیان درتحول فکرغربیان با حضور و همکاری مسلمانان درمطالعات اسلامی، به چالش امروزین و تغییرپارادایم شرقشناسی پرداخته شود. همچنین درپایان بحث شرقشناسی همدلانه را، با برشمردن مهمترین عوامل آن، پیش کشیدهایم.
رضا ماحوزی
دوره 2، شماره 1 ، اردیبهشت 1390، ، صفحه 71-86
چکیده
در تفکر جان لاک، ذهن در عملکردی فعال صورتهای محسوس و متوالی کسبشده از حواس بیرونی و درونی را با هم تألیف میکند و دربرابر اعیان خارجی، اعیانی علمی (ذهنی) میسازد و بدینترتیب به مفاهیم ماهوی از اعیان دست مییابد. در ادامه، فاهمة برخی از تصورات مشترک مربوط به چند عین مشابه را گزینش میکند و آنها را ذاتیات اعیان ...
بیشتر
در تفکر جان لاک، ذهن در عملکردی فعال صورتهای محسوس و متوالی کسبشده از حواس بیرونی و درونی را با هم تألیف میکند و دربرابر اعیان خارجی، اعیانی علمی (ذهنی) میسازد و بدینترتیب به مفاهیم ماهوی از اعیان دست مییابد. در ادامه، فاهمة برخی از تصورات مشترک مربوط به چند عین مشابه را گزینش میکند و آنها را ذاتیات اعیان مذکور و بنابراین «نوع» آنها معرفی میکند. بنابه این عقیده، مؤلفههای انواع را ما انتخاب میکنیم و بنابراین، انواع محصول انتخاب و قرارداد ذهن هستند. درمقابل، بهعقیدة کانت، ذهن صرفاً انتزاعکنندة صورتهای غایی و محض اعیان یا همان انواع و اجناس آنهاست. بنابه این رویکرد، قوة حکم تأملی در فعالیتی کاملاً نامتعین و بهدور از مفاهیم و اصول پیشینی فاهمه، انواعِ اعیان را مورد تأمل قرار میدهد و با انتزاع انواع و اجناس، اعیان و قانونهای فراوان تجربه را وحدت میبخشد. این موضع که صورتهای کلی مذکور را کاملاً ذهنی و غیرمعرفتی معرفی میکند و آنها را به فرولایة فراحسی طبیعت یا همان طبیعت فینفسه نسبت میدهد، موضعی رئالیستی است و بنابراین درمقابل قراردادگرایی لاک قرار دارد، هرچند نه قراردادگرایی لاک از نوع افراطی است و نه رئالیسم کانت. این نوشتار درصدد است موضع مخالف این دو فیلسوف درباب سهم ذهن در حصول انواع را تشریح کند.
سیدسعید زاهد زاهدانی؛ احسان حمیدیزاده
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 75-105
چکیده
اصطلاح بنیادگرایی دینی در مورد گروههای بستۀ مذهبی بهکار میرود که جریان اصلی خود را، که از میان آن برخاستهاند، به دلیل سازشکاری یا غفلت، متهم به فراموشی اصول بنیادین مذهبی میدانند و آن را قبول ندارند و خود را نمایندۀ واقعی دین مزبور میدانند. در این مقاله، برای اینکه بتوان بنیادگرایی دینی ...
بیشتر
اصطلاح بنیادگرایی دینی در مورد گروههای بستۀ مذهبی بهکار میرود که جریان اصلی خود را، که از میان آن برخاستهاند، به دلیل سازشکاری یا غفلت، متهم به فراموشی اصول بنیادین مذهبی میدانند و آن را قبول ندارند و خود را نمایندۀ واقعی دین مزبور میدانند. در این مقاله، برای اینکه بتوان بنیادگرایی دینی را بهمنزلۀ جنبشی اجتماعی بررسی کرد، به استفاده از نظریهای مناسب در زمینۀ جنبشهای اجتماعی نیاز است تا ابعاد بنیادگرایی دینی بهمنزلۀ جنبشی اجتماعی بر ما روشن شود، بنابراین در این مقاله از نظریۀ کاستلز بهره جستیم و برای تبیین این جنبشها در واقعیت از مدل عملی ـ نظری زاهد استفاده کردیم که، علاوهبر توجه به فرد و جامعه، به عامل رابطه در بحث جنبش اجتماعی توجه دارد و با استفاده از این مدل ابعاد جنبش اجتماعی (زمینۀ اجتماعی و سیاسی جنبش، ایدئولوژی، کنشگران، و خود جنبش) را از سه جریان بنیادگرای دینیِ، یعنی صهیونیسم مسیحی، گوش آمونیم، و القاعده بیرون آوردیم که هریک از آنها مربوط به یکی از سه دین بزرگ ابراهیمی است. نهایتاً به نقاط مشترک بین این جنبشهای بنیادگرا دست پیدا کردیم. این نقاط مشترک عبارتاند از: 1. پدیدهای جهانیاند؛ 2. معتقد به قطعیت متون مقدساند، اما در عین حال برخوردی گزینشی با آن دارند؛ 3. خواهان بازگشت و تفسیر مجدد بنیادها و مبانی دینی طبق ایدئولوژی مورد نظر خودشاناند؛ 4. جهتگیری سیاسی خاصی دارند و در مقابل نظم سیاسی موجود ایستادهاند؛ 5. از سکولاریسم انتقاد میکنند و واکنشی افراطی به جریانهای ضد دین رایج در دوران مدرناند؛ 6. اکثر آنها تحت تأثیر عقاید هزارهگرایانهاند.
علی مرادخانی؛ آویسا شهبازی
دوره 3، شماره 1 ، اردیبهشت 1391، ، صفحه 77-94
چکیده
فهم اندیشة هگل نیازمند بازشناسی مفاهیمی است که وی آنها را صریحاً یا تلویحاً بهکار میبرد. در این میان دانش اقتصاد سیاسی، که هگل شاهد تولد و شکوفایی آن بود، یکی از حوزههایی است که هگل هم از دستاوردهای آن بهره برده است و هم اندیشههای خود را در پرتو دستاوردهای این دانش بسط داده است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که چگونه ...
بیشتر
فهم اندیشة هگل نیازمند بازشناسی مفاهیمی است که وی آنها را صریحاً یا تلویحاً بهکار میبرد. در این میان دانش اقتصاد سیاسی، که هگل شاهد تولد و شکوفایی آن بود، یکی از حوزههایی است که هگل هم از دستاوردهای آن بهره برده است و هم اندیشههای خود را در پرتو دستاوردهای این دانش بسط داده است. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که چگونه میتوان مطالعات تاریخی هگل و نیز مفهوم «مکر عقل» را با روشهای علمای علم اقتصاد و عناصر اقتصاد سیاسی چون «دست نامرئی» قیاس کرد یا اینکه چگونه فرض عمل آزاد فرد در اقتصاد سیاسی به عنصری کلیدی در اندیشة هگل با سوبژکتیویته گره میخورد. همچنین میخواهیم نشان دهیم که در اندیشة هگل، وظایف اقتصادی دولت چه قرابتهایی با مبانی اقتصاد سیاسی مییابد و سرانجام، دفاع از بازار آزاد با مبانی اندیشة هگل تا چه اندازه امکانپذیر است.
مهدی معین زاده
دوره 8، شماره 1 ، تیر 1396، ، صفحه 77-103
چکیده
هایدگر در " راه من به سوی پدیدارشناسی " همان تکریمی را نثار " در باب وجود : طرح کلی انتولوژی " کارل برایگ می کند که نثار کتاب برنتانو در باره " معانی متعدد وجود نزد ارسطو " و نیز " پژوهش های منطقی" هوسرل کرده است ((GA14:92. او همچنین به تاثیر نافذ و از همین رو وصف ناشدنی ای اشاره دارد که برایگ – این استاد الهیات ضد مدرنیسم و آخرین بازمانده ...
بیشتر
هایدگر در " راه من به سوی پدیدارشناسی " همان تکریمی را نثار " در باب وجود : طرح کلی انتولوژی " کارل برایگ می کند که نثار کتاب برنتانو در باره " معانی متعدد وجود نزد ارسطو " و نیز " پژوهش های منطقی" هوسرل کرده است ((GA14:92. او همچنین به تاثیر نافذ و از همین رو وصف ناشدنی ای اشاره دارد که برایگ – این استاد الهیات ضد مدرنیسم و آخرین بازمانده مکتب الهیاتی توبینگن که الهیات کاتولیک را در گفتگوئی پویا با فلسفه هگل و شلینگ قرار می داد – بر کار فکری آتی او نهاده است. هایدگر، حتی پنجاه سال پس از نخستین ملاقاتش با برایگ در سال 1909، از او به سبب " رسوخ و صلابت فکری " و مهارت مواجه ساختن آموزه های گذشته با پرسش های زنده و تپنده حال حاضر تمجید می کند ((Ibid:82. با این همه بر تاثیر برایگ روی هایدگر، تاکید چندانی خاصه از آن گونه که بر تاثیر برنتانو و هوسرل ، نگردیده است. مقاله حاضر برآن است که بر این تاثیر در سه بخش تمرکز کند؛ الف. تاثیر برایگ بر هایدگر در نحوه رویکرد به سنت فلسفی، ب. در مضامین اندیشه و ج . در سبک نگارش.
ترنم تقوی؛ مصطفی گودرزی
چکیده
یکی از کارکردهای ارزشی هنر در دنیای معاصر، مبارزه علیه اشکال سلطه مانند سلطه نژادی، قومی، طبقاتی و سلطه از طریق جنگ بر مردمان سرزمینی دیگر است. این پژوهش در جهت پاسخ به این پرسش که گفتمان تعهد اجتماعی در هنر معاصر جهان، چگونه خود را مطرح کرده و نمود آن در نحوه بیان آثار هنری چگونه است؟ به روشی توصیفی تحلیلی، روند شکلگیری گفتمان تعهد ...
بیشتر
یکی از کارکردهای ارزشی هنر در دنیای معاصر، مبارزه علیه اشکال سلطه مانند سلطه نژادی، قومی، طبقاتی و سلطه از طریق جنگ بر مردمان سرزمینی دیگر است. این پژوهش در جهت پاسخ به این پرسش که گفتمان تعهد اجتماعی در هنر معاصر جهان، چگونه خود را مطرح کرده و نمود آن در نحوه بیان آثار هنری چگونه است؟ به روشی توصیفی تحلیلی، روند شکلگیری گفتمان تعهد اجتماعی در هنر جهان غرب از سده بیستم را مورد بررسی قرار داده و به تحلیل گفتمان انتقادی مصادیق آن در هنر دو دهه اخیر با موضوع جنگ و صلح پرداخته است.بنا بر نتیجه، بخش بزرگی از هنر معاصر، گفتمان تعهد اجتماعی را پذیرفته؛ اما جایگاه و نقش تعهد اجتماعی، به واسطه عملکرد جنبشهای هنری معاصر، به شکلی بنیادی دگرگون شده است. اگر در گذشته با آثاری فرمگرا، وحدتگرا، با بیانی فردی در نقش کالایی خاص در موزهها و گالریها مواجه بودیم امروزه با آثاری مفهومگرا، کثرتگرا، با تاکید بر بعد اجتماعی در حکم یک بیانیه در مکانهای عمومی، خیابانها، موزهها و گالریها مواجهیم و در نهایت، در این زمان هنر از چارچوب محدود خود جدا شده و بهعنوان یک کنش، هنرمند را در نقش یک کنشگر نسبت به مسائل اجتماعی قرار میدهد.
سیدبیوک محمدی؛ ناهید مؤید حکمت
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1392، ، صفحه 81-111
چکیده
واکنشها به اختراعات و ابداعات جدید و تحولات حاصل از انقلاب صنعتی، در جوامع سنتی غیر غربی با خود جوامع غربی متفاوت بود؛ در جوامع غربی تحولات خودجوش بود، اما در جوامع سنتی غیر غربی، دگرگونیها در اثر نفوذ فرهنگیِ غرب رخ داد. در این جوامع ضمن پذیرش بعضی عناصر فرهنگی غرب، در برابر بعضی عناصر واکنشهای منفی نشان داده شد که دگرگونیهای ...
بیشتر
واکنشها به اختراعات و ابداعات جدید و تحولات حاصل از انقلاب صنعتی، در جوامع سنتی غیر غربی با خود جوامع غربی متفاوت بود؛ در جوامع غربی تحولات خودجوش بود، اما در جوامع سنتی غیر غربی، دگرگونیها در اثر نفوذ فرهنگیِ غرب رخ داد. در این جوامع ضمن پذیرش بعضی عناصر فرهنگی غرب، در برابر بعضی عناصر واکنشهای منفی نشان داده شد که دگرگونیهای اجتماعی را با مشکلاتی روبهرو کرد و روند توسعه را به شکلی متفاوتتر از آن در غرب درآورد. در راستای این برداشت، در این مقاله به بررسی واکنشهای بارز ایرانیان به عناصر فرهنگی غرب پرداخته شده است. با استفاده از روش تحقیق کیفی و گردآوری اطلاعات از طریق مراجعه به متون و مصاحبه با افراد مطلع و کسانی که شاهد وقایعی بودند که تجربیاتشان، داده بهشمار رود، صورت گرفته است. یافتهها حاکی از این است که واکنشها در کل به دو نوع مثبت و منفی طبقهبندی میشوند؛ واکنشهای مثبت عبارتاند از سه واکنش اصلی، با عناوین 1. شگفتی؛ 2 مفتونشدگی؛ و 3. پذیرش. واکنشهای منفی عبارتاند از هفت واکنش اصلی 1. سردرگمی؛ 2. تمسخر؛ 3. شایعهسازی؛ 4. ظاهرسازی؛ 5. تحریم؛ 6. فریاد اعتراض؛ و 7. مبارزة علنی که درنهایت در دعوت مردم به انقلاب منعکس شده است. در تجزیه و تحلیل یافتهها سه عامل در پذیرش (واکنش مثبت) یا عدم پذیرش (واکنش منفی) مؤثر بودهاند که میتوان آنها را به این صورت برشمرد: 1. احساس تحمیلیبودن عنصر؛ 2. شتابانبودن روند دگرگونی؛ و 3. تعارض عناصر با ارزشهای فرهنگی غالب در جامعه.
حسین کلباسی اشتری؛ محمدجلیل آل امین
دوره 5، شماره 1 ، اردیبهشت 1393، ، صفحه 81-102
چکیده
پرسشی که در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت نسبت بین فلسفة حقوق کانت و تلقی او از انسان، به عنوان موجودی جهانوطن است. اگر کانت، حقوقِ خود را با التفات به انسانِ جهانوطن تقریر کرده باشد، میتوان فهمی فرااروپایی از فلسفة حقوق وی داشت و فلسفة حقوق کانت واجد انسجام و ظرفیت لازم برای استقرار مدنیت در زیست اجتماعی انسانها بوده و این ...
بیشتر
پرسشی که در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت نسبت بین فلسفة حقوق کانت و تلقی او از انسان، به عنوان موجودی جهانوطن است. اگر کانت، حقوقِ خود را با التفات به انسانِ جهانوطن تقریر کرده باشد، میتوان فهمی فرااروپایی از فلسفة حقوق وی داشت و فلسفة حقوق کانت واجد انسجام و ظرفیت لازم برای استقرار مدنیت در زیست اجتماعی انسانها بوده و این امر بنیانی برای طرح فلسفی صلح پایدار، در نظام فلسفی کانت خواهد بود.
کانت در فلسفة حقوق، از حقوق خصوصی و حقوق عمومی بهتفکیک سخن میگوید. حقوق خصوصی به مالکیت محدود میشود. انسان آزادی مالکیت دارد اما این آزادی در حقوق کانت مطلق نیست. حق عمومی در فلسفة کانت، به سه دستة حق حکومت، حق ملی و حق بینالملل تقسیم میشود. حق خصوصی بسترِ حق عمومی و در حق عمومی، حق حکومت، بستر حق ملی و حق ملی بستر حق بینالمللی است. بنابراین برای توجیه حق بینالمللی باید از حق خصوصی آغاز کرد. در نتیجة این مراحل است که میتوان درک کرد کانت متأثر از هابز، ضرورت حکومت را در حفاظت از آزادی افراد میداند. پس آزادی فردی حقی طبیعی است که حق حکومت اجتماعی را طبیعی میسازد و بر این اساس، مدنیت در شأن اجتماعی انسانها، قابل تحقق خواهد بود.
سیدنعمتالله عبدالرحیمزاده
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 83-104
چکیده
همر با سرودن ایلیاد و ادیسه و هسیودوس با سرودن ثئوگونیا و کارها و روزها فقط آثار ادبی ماندگار خلق نکردند، بلکه جهان اسطورهای را به نظم درآوردند و فرهنگ یونانی از این نظم سربرآورد و بالنده شد. به این جهت بود که یونانیان شاعران را و بهویژه این دو شاعر را فقط هنرمندان خود نمیدانستند، بلکه آنها را به چشم مربیان خود میدیدند. از این ...
بیشتر
همر با سرودن ایلیاد و ادیسه و هسیودوس با سرودن ثئوگونیا و کارها و روزها فقط آثار ادبی ماندگار خلق نکردند، بلکه جهان اسطورهای را به نظم درآوردند و فرهنگ یونانی از این نظم سربرآورد و بالنده شد. به این جهت بود که یونانیان شاعران را و بهویژه این دو شاعر را فقط هنرمندان خود نمیدانستند، بلکه آنها را به چشم مربیان خود میدیدند. از این رو، درکی جامع از جهان اسطورهای این دو شاعر و مفاهیم اساسی آن برای شناختن فرهنگ یونانی به طور عام و ادبیات و فلسفۀ آن به طور خاص لازم است. هدف از نگارش این مقاله بررسی این مفاهیم است تا معلوم شود فرهنگ و اندیشۀ یونانی بر مبنای چه تصوری از رابطۀ میان خدا و انسان شکل گرفت.
علی صالحی فارسانی؛ سعید حاجیناصری
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 85-104
چکیده
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی ...
بیشتر
با بازخوانی نوشتههای وبر و فراروی از خوانش پارسونزی از وی، سویههای نیچهای رویکرد وی به مدرنیته و مؤلفههای فرهنگی آن نمایان میشود؛ آنگونه که به برجستهسازی نقش وی چونان میانجی انگارههای نیچهای و رویکرد انتقادی پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو به مدرنیته میانجامد. برای آزمودن این فرضیه، نخست باید شاخصی برای سنجش همسانیها و ناهمسانیهای وبر و پسامدرنانی چون لیوتار و فوکو برگزید و پس از آن باید روشی برای کاربست آن شاخص به کار گرفت. شاخص سنجش در این مقاله سه بیماری مدرنیته است و چونان چهارچوب پژوهشی مقاله به شمار میرود. همچنین، روش کاربست این شاخص نیز در این مقاله تاریخ ایدههای «لاوجوی» خواهد بود. بر اساس این چهارچوب نظری و روش، چهار واحد ـ انگاره، به عنوان مؤلفههای تجزیهناپذیر بافت اندیشۀ این سه، برگزیده شده است. یافتههای پژوهش نشان از برجستگی واحد ـ انگارههای «ابزارگرایی» در وبر، «تمایزیابی ارزشی» و «همسانی فرهنگی» در لیوتار و «خودآیینی» در فوکو دارد؛ البته این برجستگی به معنی نبودن سایر واحد ـ انگارهها در بافت اندیشۀ این سه تن نیست. همچنین لیوتار و فوکو، برعکس وبر، بر امکان فراروی از آن پای میفشارند.
محمد زمان زمانی جمشیدی؛ اصغر واعظی
دوره 9، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 85-101
چکیده
ژیل دلوز (1995-1925) فیلسوف فرانسوی هرگز اثر مستقلی به موضوع دین اختصاص نداد. با اینهمه مسئله دین در آثار او قابل ردیابی است. این موضوع به ویژه از منظر ارتباطش با فلسفه، سیاست و اخلاق مهم است. تلقی دلوز از دورنماندگاری را میتوان با تقابلی که او میان فلسفه و دین مینهد توضیح داد. مبحث خدا و درونماندگاری تقابل ریشه ای و دراماتیک دلوز میان فلسفه ...
بیشتر
ژیل دلوز (1995-1925) فیلسوف فرانسوی هرگز اثر مستقلی به موضوع دین اختصاص نداد. با اینهمه مسئله دین در آثار او قابل ردیابی است. این موضوع به ویژه از منظر ارتباطش با فلسفه، سیاست و اخلاق مهم است. تلقی دلوز از دورنماندگاری را میتوان با تقابلی که او میان فلسفه و دین مینهد توضیح داد. مبحث خدا و درونماندگاری تقابل ریشه ای و دراماتیک دلوز میان فلسفه و دین را نشان میدهد: عشق فلسفه به درونماندگاری یا هستی افقی، تعلق خاطردین به تعالی یا هستی عمودی. دیدگاه کلی او از این حیث نیچهای و اسپینوزایی است و در راستای نقد افلاطون هم است. به یک معنا او به شدت تحت تأثیر پیامدهای اخلاقی – سیاسی "مرگ خدا"ی نیچه است و از این منظر میتوان دین را از دیدگاه دلوزی مطالعه کرد. پژوهش پیش رو این مسئله را مفصلتر بررسی میکند و میکوشد از زاویه مسئله خدا و دین پرتوی بر اخلاق و سیاست دلوزی بیفکند.
بیژن عبدالکریمی؛ افضل السادات حسینی؛ سید مهدی سجادی؛ تحسیم الیاسی
چکیده
زبان به واسطۀ ماهیت دو رگهاش از وجوه وجودی و مفهومی فارغ نیست. با اندیشههای سقراط رگۀ مفهومی زبان کانون توجه قرارگرفت و رگۀ وجودی آن مغفول ماند. از نظر هایدگر و نیچه با غفلت از رابطۀ فوزیس و لوگوس، و فراموشکردن نقش زبان در به ظهورآوردن وجود و ناتوانی آن در همراه شدن با صیرورت هستی، ذاتِ خودپوشانندۀ رگۀ وجودی به محاق رفت؛ و ...
بیشتر
زبان به واسطۀ ماهیت دو رگهاش از وجوه وجودی و مفهومی فارغ نیست. با اندیشههای سقراط رگۀ مفهومی زبان کانون توجه قرارگرفت و رگۀ وجودی آن مغفول ماند. از نظر هایدگر و نیچه با غفلت از رابطۀ فوزیس و لوگوس، و فراموشکردن نقش زبان در به ظهورآوردن وجود و ناتوانی آن در همراه شدن با صیرورت هستی، ذاتِ خودپوشانندۀ رگۀ وجودی به محاق رفت؛ و با فروکاستِ هستیشناسی به معرفتشناسی توسط کانت بستر لازم برای سیطرۀ زبان مفهومی فراهم آمد. این روند با تحویل ریاضیات به حساب و کارهای افرادی چون فرگه و برنتانو سرعت گرفت و با کارهای راسل، وایتهد و ویتگنشتاینِ ِنخست در شکلدادن به زبان صوری که برای هر نام تنها و تنها یک نامیده داشته باشد وارد مرحلۀ تازهای شد تا بشر را دچار چنان فقری کند که گشتل را چون تقدیری محتوم بپذیرد. در این عصر عسرت، نیچه و هایدگر راهی میگشایند. آنها با اهتمام به زبان وجودی و احیای تفکر انتولوژیک در مقابل تقدیری که زبان مفهومی و تفکر انتیک برای انسان و جهان مقدر کرده است امکانی فراهم میسازند تا گونهای دیگر از انسان و شکلی دیگر از عالم، به روشنگاه ظهور بیایند.
مزدک رجبی
چکیده
در این نوشته یکی از بنیادیترین مفاهیم تفکر معاصر ایران از نگاه مبدع و شارح آن سیداحمد فردید طرح میشود زیرا مرکز همه چالش "ما" با جهان معاصر در این مفهوم جستجو میشود: چیستی غرب. این نوشته در جستجوی این چیستی و نیز نسبت آن با ساحت دل آگاهی در اندیشه سید احمد فردید است. ازاینرو نخست معنی غرب در فکر و زبان وی آشکار و سپس از نسبت میان ...
بیشتر
در این نوشته یکی از بنیادیترین مفاهیم تفکر معاصر ایران از نگاه مبدع و شارح آن سیداحمد فردید طرح میشود زیرا مرکز همه چالش "ما" با جهان معاصر در این مفهوم جستجو میشود: چیستی غرب. این نوشته در جستجوی این چیستی و نیز نسبت آن با ساحت دل آگاهی در اندیشه سید احمد فردید است. ازاینرو نخست معنی غرب در فکر و زبان وی آشکار و سپس از نسبت میان آن با ساحت دل آگاهی که بصیرت مهم ولی مبهم و مغفول اندیشه وی است درنگی به میان خواهدآمد. مراد غایی این نوشته آشکارشدن چیستی غربِ هستی به واسطه نسبت آن با دل آگاهی است: آیا دل آگاهی همان ساحت حکمت است که نزد حکمای "ما" از فارابی تا صدرالمتالهین تبلور یافته است یا ساحت عرفان است که در چشم انداز "ما" اغلب از ساحت حکمت متمایز انگاشته شده است. در اقوال فردید پاسخ روشنی بدین پرسش داده نشده و حتی صورتبندی روشنی از آن موجود نیست، ولی از درون اقول وی میتوان و باید دست کم به طرح پرسش در باب دل آگاهی و نسبتش با جهان مدرن راه یافت. نوشته پیش رو آغاز این مفهوم و نسبتش با جهان مدرن و سپس نارساییِ تبیینی را در اقول وی جستجو و آشکار خواهد کرد، تا راه برای صورتبندی و پاسخ بدان نسبت گشوده شود.
مریم صانعپور
دوره 1، شماره 1 ، اردیبهشت 1389، ، صفحه 87-116
چکیده
جنبش اومانیستی یا انسانگرایانه در رنسانس اروپا بهمنظور احیای ارزش ازدسترفتة انسان قرون وسطایی که تحت حاکمیت استبدادی نظام سلسلهمراتبی کلیسا قرار داشت عصر طلایی یونان باستان را نمونة اعلای ارزشگذاری به انسان یافت و جهت طراحی مدرنیتة غربی از ادبیات اسطورهای بهرة فراوان برد و شالودههای انسانگرایانة غرب مدرن را تحت تأثیر ...
بیشتر
جنبش اومانیستی یا انسانگرایانه در رنسانس اروپا بهمنظور احیای ارزش ازدسترفتة انسان قرون وسطایی که تحت حاکمیت استبدادی نظام سلسلهمراتبی کلیسا قرار داشت عصر طلایی یونان باستان را نمونة اعلای ارزشگذاری به انسان یافت و جهت طراحی مدرنیتة غربی از ادبیات اسطورهای بهرة فراوان برد و شالودههای انسانگرایانة غرب مدرن را تحت تأثیر اسطورههای یونانی شکل داد مقالة حاضر برخی وجوه انسانگرایانة مدرنیته غربی را در اسطورهها ردیابی مینماید که عبارتند از: معرفتشناسی، روانشناسی و خداشناسی.
صدرالدین طاهری؛ الهه شمس نجف آبادی
دوره 9، شماره 2 ، آبان 1397، ، صفحه 87-110
چکیده
تاریخ زنجیرهای بدون گسست است که سیال از عصری به عصر دیگر گذر میکند. در این گذار پارادیمهای غالب و نیز برآیند تلاشهای هنری وابسته به آنها تغییر میکنند. هنر برآمده از این فرایند دیالکتیکی، همبستگی آشکاری با تحولات فلسفی، علمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عصر در آستانه ظهور دارد. این پژوهش در پی بررسی رویارویی پارادایمها در اندیشه ...
بیشتر
تاریخ زنجیرهای بدون گسست است که سیال از عصری به عصر دیگر گذر میکند. در این گذار پارادیمهای غالب و نیز برآیند تلاشهای هنری وابسته به آنها تغییر میکنند. هنر برآمده از این فرایند دیالکتیکی، همبستگی آشکاری با تحولات فلسفی، علمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عصر در آستانه ظهور دارد. این پژوهش در پی بررسی رویارویی پارادایمها در اندیشه غرب پس از رنسانس و پیجویی تاثیر این جدال بر شکلگیری مکتبهای هنری است. هنر رنسانس با رویکرد انسان خدایگونه نابغه، در برابر محوریت خدای متجسد بیزانسی قیام میکند. در همین دوره فاصله هنر شمال و جنوب آلپ بهاندازه تفاوت در ساختار سیاسی ـ اقتصادی این دو سامان است. هنرمند باروک نخستین گامها را برای استقلال خود بر میدارد. هنر نوکلاسیک اندیشههای عصر روشنگری را در راستای اهداف انقلاب بهکار میگیرد. رومانتیکها در اعتراض به انقلابیون نسل پیش به تصویرگران سرکش و بیقرار طبیعت بدل میشوند. رئالیستها فریاد طبقه فرودست را در هنرشان بازتاب میدهند و امپرسیونیستها با عطش به نوآوری و ساختارشکنی این رویکردهای سنتی را به چالش میگیرند تا خود آغازگر ستیزهای بیپایان برای روند پرشتاب تغییرات مداوم باشند.
روحالله کریمی
دوره 6، شماره 2 ، آبان 1394، ، صفحه 89-113
چکیده
نیچه چنین گفت زرتشت را بزرگترین کتاب خود و آموزۀ بازگشت جاودان را «ژرفترین اندیشۀ» این کتاب میداند. چرا این آموزه دارای چنین اهمیتی در فلسفۀ نیچه است؟ اگرچه میان طرح اولیۀ بازگشت جاودان در دانش شاد تا طرح جدی در زرتشت تفاوتهایی وجود دارد، اما چند مشخصه همواره باقیست. اول آنکه بازگشت جاودان سنجهای برای نیچه جهت بازارزشگذاری ...
بیشتر
نیچه چنین گفت زرتشت را بزرگترین کتاب خود و آموزۀ بازگشت جاودان را «ژرفترین اندیشۀ» این کتاب میداند. چرا این آموزه دارای چنین اهمیتی در فلسفۀ نیچه است؟ اگرچه میان طرح اولیۀ بازگشت جاودان در دانش شاد تا طرح جدی در زرتشت تفاوتهایی وجود دارد، اما چند مشخصه همواره باقیست. اول آنکه بازگشت جاودان سنجهای برای نیچه جهت بازارزشگذاری ارزشها و در مقابل روحیۀ کینهتوزی و آرمان زهد است. دوم اینکه اگرچه نیچه در خواست قدرت، گاهی تلاش میکند تفسیری جهانشناختی از آموزۀ بازگشت جاودان به دست دهد، اما اکثر مفسران بر پیامدهای عملی باور به چنین آموزهای انگشت گذاردهاند؛ هر چند در مورد چیستی این پیامدهای عملی میان ایشان اختلاف نظر وجود دارد. مشکلی که پیش میآید این است که اگر بازگشت جاودان مستلزم این است که به همه چیز از جمله امور نامطلوب نیز آری بگوییم و حتی براساس «عشق به سرنوشت»، عاشق رنج هم باشیم، چگونه آری گفتن به رنج، با آری گفتن به زندگی که نیچه از آن دم میزند سازگار است؟ پاسخ به این پرسش ابعاد جدیدی از اندیشۀ نیچه و آموزۀ بازگشت جاودان را بر ما میگشاید. این آموزه «آفرینندگی»، «گزینش»، «تصمیم»، و «کنشگری» را باعث میشود و در عین حال نیهیلیسم را به اوج خود میرساند و آن را تکمیل میکند که این نیز مطلوب دیگر نیچه است.
سیدمحمدتقی طباطبایی
دوره 4، شماره 2 ، آبان 1392، ، صفحه 91-105
چکیده
گزارة نظرورزانه یکی از نوآوریهای منطقی هگل است که آن را نخستبار در درآمد کتاب پدیدارشناسی روح مطرح کرد. مفهوم اساسی این گزاره بر اساس نقدی شکل میگیرد که وی به منطق سنتی و نیز به منطق کانتی دارد. در این مقاله میکوشم تا نشان دهم این گزاره در اندیشة هگل چگونه شکل میگیرد چه نسبتی با گزارههای بنیادین در دو منطق پیشگفته دارد و نیز ...
بیشتر
گزارة نظرورزانه یکی از نوآوریهای منطقی هگل است که آن را نخستبار در درآمد کتاب پدیدارشناسی روح مطرح کرد. مفهوم اساسی این گزاره بر اساس نقدی شکل میگیرد که وی به منطق سنتی و نیز به منطق کانتی دارد. در این مقاله میکوشم تا نشان دهم این گزاره در اندیشة هگل چگونه شکل میگیرد چه نسبتی با گزارههای بنیادین در دو منطق پیشگفته دارد و نیز این برداشت خاص از گزاره چه امکاناتی را برای متافیزیک و منطق وی فراهم میآورد