بیان کریمی؛ سید مصطفی شهرآیینی
چکیده
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفتشناختی از فهمهای سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تنکردشناسانه ارایه میدهد و پدیدههایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی میکند. ...
بیشتر
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفتشناختی از فهمهای سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تنکردشناسانه ارایه میدهد و پدیدههایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی میکند. هدف نیچه کنارگذاشتن معرفت و خواست حقیقت مطلق به عنوان رانة اصلی آن، و طرح رانة دیگری است که شناخت را همچون ابزار به کار میگیرد. وی همچنین توهم کشف حقیقت در دورة مدرن را ناشی از تمرکز بر دو جزء جداییناپذیر سوژة یعنی زبان و اگاهی قلمداد میکند. نیچه به جای آرمان شناخت و به جای کشف حقیقت، مفاهیم تفسیر و ارزشیابی را مینشاند. تفسیر، معنای پدیده را که همیشه جزئی است، تعیین میکند و ارزشیابی، ارزشِ سلسلهمراتب معانی را مشخص میسازد و به اجزاءا کلیت میبخشد، بیآنکه کثرتشان را از میان بردارد. پرسش اصلی مقاله این است که نیچه چگونه با گسست از وجوه معرفتشناختی سوژة مدرن به واسازی این مفهوم پرداخته است؟ مدعای اصلی مقاله این است که واسازی سوژه در نیچه تنها زمانی قابل فهم است که نقد وی از مفاهیمی چون حقیقت، معرفت، زبان و آگاهی را دریابیم.
خاطره سبحانیان؛ علی کرباسیزاده اصفهانی
دوره 4، شماره 1 ، اردیبهشت 1392، ، صفحه 63-80
چکیده
در این مقاله تلاش میکنیم تا فلسفة نقادی کانت، بهویژه آموزههای کتاب نقد عقل محض، را از نگاه نقادانة نیچه بررسی کنیم. از آنجا که نیچه به کل نظامهای مابعدالطبیعی و فیلسوفان غربی از افلاطون گرفته تا کانت و هگل هم انتقاداتی یکسان و هم ویژه دارد، در این پژوهش نخست به نگاه انتقادی نیچه به کل تاریخ فلسفه، و سپس به نقدهای ...
بیشتر
در این مقاله تلاش میکنیم تا فلسفة نقادی کانت، بهویژه آموزههای کتاب نقد عقل محض، را از نگاه نقادانة نیچه بررسی کنیم. از آنجا که نیچه به کل نظامهای مابعدالطبیعی و فیلسوفان غربی از افلاطون گرفته تا کانت و هگل هم انتقاداتی یکسان و هم ویژه دارد، در این پژوهش نخست به نگاه انتقادی نیچه به کل تاریخ فلسفه، و سپس به نقدهای خاص او به آموزههای کانتی در نقد اول او، میپردازیم.
به باور نیچه، کانت با تحویل فلسفه به معرفتشناسی، تفکر فلسفی را در آستانة مرگ قرار داد؛ اساساً نیچه معتقد است فلسفه به معنای اصیل و درست آن، آفریدن معنا و گونهای قانونگذاری به شمار میرود. نیچه، بر مبنای موضع خود که میتوان از آن به «چشماندازگرایی» تعبیر کرد، انقلاب کپرنیکی کانت را زیر سؤال میبرد و بر همین اساس، آموزههای وی را، از قبیل احکام ترکیبی پیشینی، زمان و مکان، مقولات، و تفکیک پدیدار از شیء فینفسه، به چالش میکشد