مهسا ادیبی؛ مجید توسلی رکن آبادی؛ سید محمد علی تقوی
چکیده
نحوه مواجهه با غرب یکی از مولفههای اصلی فضای اندیشهای ایران است که وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز محصول همین دغدغهمندی می باشد. شریعتی در قالب پارادایم نقد غربزدگی سعی داشت تا با خلق معناها و مضامین جدید برگرفته از عناصر سنتی، مذهبی، اسطورهای و مدرن به ارائه تصویری از غرب در چارچوب گفتمان سیاسی خود بپردازد که دارای جلوهای ...
بیشتر
نحوه مواجهه با غرب یکی از مولفههای اصلی فضای اندیشهای ایران است که وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز محصول همین دغدغهمندی می باشد. شریعتی در قالب پارادایم نقد غربزدگی سعی داشت تا با خلق معناها و مضامین جدید برگرفته از عناصر سنتی، مذهبی، اسطورهای و مدرن به ارائه تصویری از غرب در چارچوب گفتمان سیاسی خود بپردازد که دارای جلوهای متمایز از قبل باشد. در این مقاله از آموزههای مطالعات پسااستعماری و بطور مشخص دو مفهوم غیریت و دیگریسازی به عنوان چارچوب نظری استفاده شده و روش تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه نیز به مثابه روش مورد استفاده قرار گرفته تا به این سوال پاسخ داده شود که غرب در گفتمان سیاسی شریعتی چگونه بازنمایی شده است؟ یافتههای این مقاله نشان میدهد وی از طریق مکانسیم بازنمایی و غیریتسازی به ترسیم یک مرز هویتی میان «ما»ی ایرانی و «دیگری» غربی پرداخته و به تولید تصویری از غرب اقدام کرده که واجد دلالتکنندههایی چون امپریالیست، استثمارگر، شیطان، ظالم و مستکبر میباشد.
هیرش قادرزاده؛ هادی نوری؛ عباس نعیمی
دوره 3، شماره 2 ، آبان 1391، ، صفحه 107-127
چکیده
هدف اصلی مقالۀ حاضر بازشناسی نوع نگاه فوکو به مقولۀ قدرت و ماهیت آن است. او از آبشخورهای فکری اندیشمندانی چون هایدگر، فروید، مارکس، و بهخصوص نیچه بیشترین تأثیر را پذیرفته است. فوکو با بدیل روششناختی خود در قالب روشهای دیرینهشناسی و تبارشناسی و با مفاهیمی مانند گفتمان و اپیستمه، که بیش از همه محصول فکری خود اوست، تأثیری ...
بیشتر
هدف اصلی مقالۀ حاضر بازشناسی نوع نگاه فوکو به مقولۀ قدرت و ماهیت آن است. او از آبشخورهای فکری اندیشمندانی چون هایدگر، فروید، مارکس، و بهخصوص نیچه بیشترین تأثیر را پذیرفته است. فوکو با بدیل روششناختی خود در قالب روشهای دیرینهشناسی و تبارشناسی و با مفاهیمی مانند گفتمان و اپیستمه، که بیش از همه محصول فکری خود اوست، تأثیری پردامنه در اغلب قلمروهای اندیشه و اندیشمندان همدوره و پس از خود بر جای گذاشت. مسئلۀ اصلی در تبارشناسی این است که چگونه انسانها، با قرارگرفتن در درون شبکهای از روابط قدرت و دانش، به سوژه و ابژه تبدیل میشوند و روش دیرینهشناسی شیوۀ تحلیل تاریخی نظامهای فکری یا گفتار است. وی قدرت را منحصراً در اختیار شخص، گروه، و یا طبقهای نمیداند که آن را به صورت یکطرفه اعمال کنند. از نظر فوکو، قدرت چنین نیست که در دست حاکمان و در تملک شخصی آنان باشد، بلکه حالت رابطهای و شبکهای دارد که مانند سلسله اعصاب در جامعه پخش میشود. قدرت از نظر وی ماهیت نرمافزاری دارد و مشاهدهشدنی نیست. به باور فوکو، قدرت لزوماً با ابزار خشونتآمیز اعمال نمیشود بلکه یک سخنرانی، نوار کاست، کتاب، اندیشه، و نظایر آن میتوانند منابع قدرت باشند. این نمود از مظاهر قدرت، که در همة سطوح جامعه پخش شده است، اگر به وحدت برسد، چنان نیرویی بهوجود میآورد که هیچ ارتشی را یارای مقابله با آن نیست.