بررسی رویکرد هایدگر در مواجهه با تکنولوژی
صفحه 1-22
خشایار برومند؛ سیدحسن حسینی
چکیده تکنولوژی و ماهیت آن، از کلیدیترین موضوعات مورد توجه در اندیشة هایدگر است. هرچند رویکرد هایدگر با آنچه در فلسفة تکنولوژی متداول شاهد آن هستیم تفاوت چشمگیری دارد، رد پای بینشهای موجود در تفکر هایدگر را میتوان در فلسفة تکنولوژی معاصر، حتی در سنت فلسفة تحلیلی نیز بهوضوح مشاهده کرد. در این مقاله، ابتدا کوشش میشود تا بر پایة اندیشة هایدگر، ماهیت تکنولوژی مدرن روشن شود. تحلیل هایدگر از تکنولوژی مدرن و ماهیت آن، مقدمهای است برای فهم خطراتی که امروزه آدمی را تهدید میکند. پس از روشنشدن مفهوم گشتل به مثابة ماهیت تکنولوژی مدرن، و خطر حاکمیت آن بر جهانی که در آن زندگی میکنیم، نگرش هایدگر نسبت به رهایی از جهان بیمعنای تکنولوژیک مطرح میشود. هایدگر نجات انسان معاصر را فقط با برپاشدن پارادایمی نو که در آن فهم جدیدی از موجودات، غالب شود ممکن میداند. وارستگی از اشیا در پیوند با تفکر معنوی، میتواند آمادگی انسان برای ظهور چنین پارادایمی را محقق سازد. در پایان، نقدهایی بر رویکرد هایدگر نسبت به تکنولوژی مدرن بیان خواهد شد
ایدئولوژی، سوژه، هژمونی، و امر سیاسی در بستر نظریة گفتمان
صفحه 23-46
علی ربانی خوارسگانی؛ محمد میرزایی
چکیده نظریة گفتمان تلخیص سایر رویکردهای تحلیل گفتمان و یکی از روشهای کیفی در حوزة مباحث سیاسی و اجتماعی است. در قلب نظریة گفتمان لاکلاو و موفه این اصل محوری وجود دارد که یک امر اجتماعی یا یک هویت اجتماعی هیچگاه پایانیافته و تمامشده نیست. لاکلاو و موفه بستر اندیشهورزی خود را بر قلمروهای نظری گوناگون از سوسور تا دریدا، از آلتوسر و فوکو تا لکان قرار دادهاند. در این راستا آنها با تمرکز ویژه بر واسازی دریدا و نظریة لکانی سوژة فقدان، با مرکزیتبخشیدن در وقتة «مفصلبندیِ سیاسی» به هژمونی، در توسعة نظریة نوگرامشی گفتمان، ترجیح امر سیاسی بر امر اجتماعی و بازگرداندن جامعه به وقتة سیاسی تأسیس آن، سنت نظری نوینی را بر ویرانههای مارکسیسم کلاسیک استوار ساختهاند. این نوشتار مفروضات بنیادی نظریة گفتمان لاکلاو و موفه در مورد ایدئولوژی، سوژه، هژمونی، و امر سیاسی را تحلیل و تبیین میکند
سکولاریسم اجتماعی در عصر جدید؛ مقایسة مبادی فلسفی لاک و میل، و تأثیر آن مبادی بر فایدهگرایی میل
صفحه 47-60
فرشاد شریعت
چکیده مقالة حاضر با تمرکز بر تمایز میان دو مسئله، یعنی سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی، نشان میدهد که چرا و چگونه موضوع اصلی سکولاریسم غربی نه سکولاریسم سیاسی، بلکه سکولاریسم اجتماعی، مثلاً سکولاریسم میان ملل، است. این مقاله با تمرکز بر آرای جان استوارت میل، ضمن مراجعه به مبادی معرفتشناختی و فلسفة سیاسی لاک، نشان میدهد که مبنای الگوی قرن بیستمی که تحت عنوان عصر سکولار بر مبنای نظریات تساهل و شیوههای جهانشمول در لیبرالیسم اولیه طرح شد، درواقع مبنای واحدی است که جان استوارت میل با کمک آن و تکمیل طرح خود، یعنی اصالت فایده، آن را از سطح سیاسی به سطح اجتماعی تعمیم داده است. به عبارت دیگر این مقاله با شکستن منطق بازسازیشده در فلسفة سیاسی و لیبرالی لاک و میل و توجه به منطق درونی آن، نشان میدهد که گرچه تمرکز اصلی لاک بر سکولاریسم سیاسی بود ولی مبادی معرفتشناختی در لایههای نظری وی، بهروشنی ارتباط مبادی فکری وی را با سکولاریسم اجتماعی، آنچنان که در قرن نوزدهم در احیاگریهای میل پدیدار شد، تأیید میکند
ما و جادوی میداس؛ جهان اسلام و غربشناسی انتقادی
صفحه 61-79
احمد کلاته ساداتی
چکیده هدف این مقاله ارزیابی موضوع «غربشناسی» با تأکید بر بسترهای فرهنگی و تاریخی در جوامع اسلامی است. یافتهها نشان میدهد که غربشناسی برساختی گفتمانی و عموماً انتقادی در مقابل «شرقشناسی» است. شکل انتقادی این گفتمان، خاص کشورهای مسلمان است که به منظور شناسایی و حفظ هویت خود، غیریتسازی میکنند. مهمترین تمایز این گفتمان از شرقشناسی این است که غربشناسی برساختهای دفاعی است تا هژمونیک. غربشناسی انتقادی در جهان اسلام، موضوعی فراتر از مباحثی چون هویت و دفاع ملی در مقابل امپریالیسم و استعمار است، و نوعی دفاع از بنیادهای ارزشی اسلام در مقابل غرب میباشد. با توجه به دائرمداری غرب در دانش و به طور خاص دانش شرقشناسی، سؤال این است که آیا در درون بستر موجود، میتوان شاهد ظهور گفتمانی متفاوت و متضاد بود؟ پاسخ منفی است. چراکه غربشناسی در جهان اسلام، گفتمانی است بر مسیری صعب و دشوار که نیازمند توسعة راهبردهای نظری و معرفتشناختی درونزاست. این گفتمان که نتیجة شرایط تاریخی عصر حاضر و تحولات متعاقب آن در ناخودآگاه امت است، لازم است ضمن حفظ اخلاق مقاومت، از ابزارهای علمیِ مبتنی بر بستر، به منظور توسعة نظری بهرهگیری نماید
فلسفة حقوق کانت و اندیشة انسان جهانوطن
صفحه 81-102
حسین کلباسی اشتری؛ محمدجلیل آل امین
چکیده پرسشی که در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت نسبت بین فلسفة حقوق کانت و تلقی او از انسان، به عنوان موجودی جهانوطن است. اگر کانت، حقوقِ خود را با التفات به انسانِ جهانوطن تقریر کرده باشد، میتوان فهمی فرااروپایی از فلسفة حقوق وی داشت و فلسفة حقوق کانت واجد انسجام و ظرفیت لازم برای استقرار مدنیت در زیست اجتماعی انسانها بوده و این امر بنیانی برای طرح فلسفی صلح پایدار، در نظام فلسفی کانت خواهد بود. کانت در فلسفة حقوق، از حقوق خصوصی و حقوق عمومی بهتفکیک سخن میگوید. حقوق خصوصی به مالکیت محدود میشود. انسان آزادی مالکیت دارد اما این آزادی در حقوق کانت مطلق نیست. حق عمومی در فلسفة کانت، به سه دستة حق حکومت، حق ملی و حق بینالملل تقسیم میشود. حق خصوصی بسترِ حق عمومی و در حق عمومی، حق حکومت، بستر حق ملی و حق ملی بستر حق بینالمللی است. بنابراین برای توجیه حق بینالمللی باید از حق خصوصی آغاز کرد. در نتیجة این مراحل است که میتوان درک کرد کانت متأثر از هابز، ضرورت حکومت را در حفاظت از آزادی افراد میداند. پس آزادی فردی حقی طبیعی است که حق حکومت اجتماعی را طبیعی میسازد و بر این اساس، مدنیت در شأن اجتماعی انسانها، قابل تحقق خواهد بود.
دریفوس و تاریخ فلسفی هوش مصنوعی
صفحه 103-128
محمدحسین محمدعلی خلج
چکیده این مقاله برای ارائة روایتی تاریخی از تحولاتِ هوش مصنوعی در قرن 20 و 21 از نظرگاهی فلسفی، سه دوره را از هم جدا کرده است: 1. تسلطِ پارادایم نمادی؛ 2. بازگشت به پیوندگرایی؛ 3. ظهور حیات مصنوعی. مدعای اصلی مقاله آن است که هم بازگشت به پیوندگرایی و هم ظهور حیات مصنوعی، نقدهای دریفوس بر رویکردهای پیشین در هوش مصنوعی را تأیید میکند. به باور دریفوس یک نگرشِ اتمیستی ـ فورمالیستی به ذهن، دانش، و هستی، پشتوانۀ اصلیِ پارادایم نمادی است. شکستِ هوش مصنوعی نمادی در صوریسازیِ فهمِ هرروزه و چرخش به سوی نگرشی کلگرایانه در پیوندگرایی مؤیدِ نقدهای دریفوس است. همچنین حیات مصنوعی با بدنمندانه و موقعیتمند دانستنِ شناخت موضع وی را تأیید میکند. با این وجود، حمایت واپسین دریفوس از هوش مصنوعی هیدگری و این ادعا که این جریان، هستیشناسیِ هیدگری را در آزمونی تجربی قرار میدهد قابل نقد است. همچنین همراه با ارزیابی نقد دریفوس نشان داده میشود که وی از نقد فلسفی هوش مصنوعی به نقدِ کلِ فرهنگ و اندیشۀ غربی پل میزند و نشان میدهد که برای اصالتدادن به فهمِ تئوریک و فراموشیِ جهان انسانی، خطرِ پیشِ روی این فرهنگ ظهور انسانهایی با فهمِ ماشینی و نه ماشینهایی با تواناییهای ورای انسانی است
