علمی-پژوهشی
محمد اصغری
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، صفحه 1-14
چکیده
این مقاله سعی دارد نشان دهد که فلسفة رورتی حاوی پیام اخلاقی است. برای این کار لازم است که به محتوای برخی کتابهای او، بهویژه کتابهایی که بعد از فلسفه و آینة طبیعت تألیف کرده نگاهی بیندازیم. پیام اخلاقی مورد نظر آشکار و پنهان در قالب مفاهیم و اصطلاحاتی از قبیل «همبستگی»، «دموکراسی»، «سیاستفرهنگی» در آراء ...
بیشتر
این مقاله سعی دارد نشان دهد که فلسفة رورتی حاوی پیام اخلاقی است. برای این کار لازم است که به محتوای برخی کتابهای او، بهویژه کتابهایی که بعد از فلسفه و آینة طبیعت تألیف کرده نگاهی بیندازیم. پیام اخلاقی مورد نظر آشکار و پنهان در قالب مفاهیم و اصطلاحاتی از قبیل «همبستگی»، «دموکراسی»، «سیاستفرهنگی» در آراء و اندیشههای نئوپراگماتیستی او دیده میشود. البته رورتی این پیام را در بسیاری از موارد از زبان ادبیات، به ویژه از زبان رماننویسان، بیان میکند. البته این تحقیق درصدد آن نیست که اثبات کند که رورتی صاحب یک فلسفة اخلاقی خاص، نظیر آنچه در کانت میبینیم، است، چرا که او خود از منتقدان سرسخت اخلاق کانتی است. رویکرد نئوپراگماتیستی و انتقادی رورتی به اخلاق کانتی تحتتأثیر پراگماتیسم دیویی و جیمز و نیز تحت تأثیر فلسفة لویناس است.
علمی-پژوهشی
سیدجواد امامجمعهزاده؛ مجید نجاتپور؛ حمید زنگنه؛ بهروز زرینکاویانی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، صفحه 15-37
چکیده
ایران فرهنگی ازجمله حوزههای اصلی فرهنگی ـ تمدنی در جغرافیای هویتی امروز است که همواره مورد توجه پژوهشگران و اندیشمندان بوده است. میراث فرهنگی ـ تمدنی که به واسطة عناصر و مؤلفههای مشترک زبانی، فرهنگی، و اجتماعی پدید آمده است، حاصل تجربة تاریخی طولانیای است که با پیوند دادن معرفت و هویت «خودآگاهی تمدنی» را به بار آورده ...
بیشتر
ایران فرهنگی ازجمله حوزههای اصلی فرهنگی ـ تمدنی در جغرافیای هویتی امروز است که همواره مورد توجه پژوهشگران و اندیشمندان بوده است. میراث فرهنگی ـ تمدنی که به واسطة عناصر و مؤلفههای مشترک زبانی، فرهنگی، و اجتماعی پدید آمده است، حاصل تجربة تاریخی طولانیای است که با پیوند دادن معرفت و هویت «خودآگاهی تمدنی» را به بار آورده است؛ معرفت به میراث غنی مشترک میان کشورهای منطقه و هویتی برآمده از عناصر و مؤلفههای درونی و بومی. هویت ایران فرهنگی همچون سایر هویتها، همواره با هویتهای دیگر تمدنها، ازجمله تمدن غربی، در تعامل و یا تقابل بوده است. هویتی که تلاش میکند داعیة جهانشمولی و همهگستر خود بر سایر هویتها و تمدنها را اثبات کند. پژوهش حاضر تلاشی است در جهت روایت هویت ایران فرهنگی به گونهای که نسبت تعامل و یا تقابل آن با هویت غربی تبیین شود و اگر گونهای تقابل در این رابطه وجود داشته باشد با ارائة روشی مناسب آن را به فرصتی برای تعامل تبدیل کند و با ارزیابی موقعیت و جایگاه ایران فرهنگی و ظرفیتهای تاریخی، تمدنی، هویتی، دینی، و زبانی آن در جهت نقد استیلای فرهنگ و هویت غربی برآید. نوع مطالعه در این نوشتار توصیفی ـ تحلیلی است که با استفاده از روش کتابخانهای و بهرهگیری از منابع اینترنتی صورت میپذیرد.
علمی-پژوهشی
عبدالرحمن حسنیفر
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، صفحه 39-68
چکیده
در دوران معاصر، توانایی علمی در حوزة فناوری و سلطة سیاسی غرب همواره برای جوامع دیگر مسئله بودهاست؛ نوع تصوری که ایرانیها از غرب دارند بهسبب ویژگی استعماری آن اغلب با سادهانگاری وسطحینگری همراه بوده است. در این زمینه، نگاه مناسب به غرب مستلزم شناخت دقیق، مبنایی، عمیق، و همهجانبة آن است. جلوهها و تبلورهایی ...
بیشتر
در دوران معاصر، توانایی علمی در حوزة فناوری و سلطة سیاسی غرب همواره برای جوامع دیگر مسئله بودهاست؛ نوع تصوری که ایرانیها از غرب دارند بهسبب ویژگی استعماری آن اغلب با سادهانگاری وسطحینگری همراه بوده است. در این زمینه، نگاه مناسب به غرب مستلزم شناخت دقیق، مبنایی، عمیق، و همهجانبة آن است. جلوهها و تبلورهایی از غرب، در دوران تمدنیاش، در قالب اندیشهها، دیدگاهها و برجستهشدن متفکران غربی به همراه انتقال آثار آنها در کشورهای غیرغربی ظهور پیدا کرده است. ایران هم یکی از این کشورهاست که در دوران معاصر در معرض این ظهور و بروزها بوده است. در این زمینه، تاریخ آشنایی ایرانیان با جلوهها و تبلورهای غربی از لحاظ تاریخی و اندیشهای در وضعیتی که هنوز شناخت غرب موضوعی جدی است از کارهای ضروری است. یکی از فعالان علمی و پژوهشگران فعالی که به پژوهش غربشناسی ایرانیان پرداخته تا هم غرب را معرفی کند و هم با این معرفی خودشناسی ایرانیها از خودشان را بیشتر کند، کریم مجتهدی است. کار وی هم آراء یک ایرانی در زمانة خودش به غرب را نشان میدهد و هم نگاه ایرانیان دیگر به غرب را بررسی میکند. در این مقاله به جنبة دوم اثر او پرداختهایم. شناخت از زاویة نگاه فلسفی، که مجتهدی روی آن تأکید میکند، از این جهت اهمیت دارد که معتقد به پایهگذاری تمدن امروزی غرب بر مبانی فلسفی است. در این مقاله، آراء مجتهدی از تصور و نگاه ایرانیان دربارة دورة جدید معاصر غرب، اندیشمندان مؤثر و کارهایی که ایرانیان در ارتباط با آن انجام دادهاند، بررسی و پردازش شده است. روش این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است. یافتهها هم نشان میدهد که در ارتباط با غرب، فعالیتهایی از جانب ایرانیان طرفدار غرب، مانند ملکم، آخوندزاده، حسینقلی آقا، و موافقان بهرهگیری از داشتههای مناسب آن، مثل سیدجمال و ملاعلی زنوزی صورت گرفتهاست. همچنین نشان میدهد شناخت ایرانیان از غرب نه تنها مناسب نبوده بلکه نادرست و با سوء فهم همراه بوده و در نتیجه فایدهای اساسی برای جامعة ایرانی دربرنداشته است.
علمی-پژوهشی
یزدان کیخسرو دولتیاری؛ روحالله محمدی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، صفحه 69-95
چکیده
در آثار نیچه مسیحیت نمونة برجستة اخلاق بندگی به حساب میآید. چراکه ضعف را به جای قدرت و درخشش انسانی مینشاند. از چشمانداز انسان مسیحی، صفت انسانِ خوب فروتنی و خیرخواهی است. نیچه هر دستگاه اخلاقی از این دست را اخلاق مسیحی میخواند و بسیاری از اصول اخلاقی پذیرفتة دنیای مدرن را زیر همین عنوان مسیحی هدف انتقاد قرار میدهد. ...
بیشتر
در آثار نیچه مسیحیت نمونة برجستة اخلاق بندگی به حساب میآید. چراکه ضعف را به جای قدرت و درخشش انسانی مینشاند. از چشمانداز انسان مسیحی، صفت انسانِ خوب فروتنی و خیرخواهی است. نیچه هر دستگاه اخلاقی از این دست را اخلاق مسیحی میخواند و بسیاری از اصول اخلاقی پذیرفتة دنیای مدرن را زیر همین عنوان مسیحی هدف انتقاد قرار میدهد. نیچه نقش یهودیت را نیز در انحطاط انسان آنچنان جدی میبیند که آن را سمبل ارزشهای گونة پستتر انسان در مقابل انسانهای والا قرار میدهد. وی نبرد این دو دستگاه ارزشی را نبردی تاریخی میداند که علیرغم پیروزی تاریخی گونة منحط وپست، همچنان ادامه دارد. از سویی دیگر، مسئلة اخلاق و ارزشها در دنیای مدرن را میتوان مهمترین دغدغة فکری نیچه دانست. در دنیای جدید با سست شدن پایههای متافیزیک، که نیچه از آن به «مرگ خدا» یاد میکند، پایههای اخلاق و ارزشهای سنتی نیز سست میشود چراکه، به اعتقاد نیچه، اخلاق حاکم ارزشهای خود را در قالب دستوراتی از منبعی برین و ماورایی مطرح میکند. اکنون با بیاعتباری جهان برین ارزشهای اخلاقی نیز دچار اضمحلال میشود وانسان با بحران نهیلیسم روبهرو میشود. در چنین شرایطی، نیچه مدعی خلق ارزشهای جدیدی است. سؤال مطرح دراین مقاله این است که ماهیت ارزشهای اخلاقی که مرگ آنها فرا رسیده چیست و خاستگاه آن کجاست؟ و اخلاق مورد نظر نیچه در پرتو چه امری نمایان میشود؟
علمی-پژوهشی
یوسف شاقول؛ سیدرحمان مرتضوی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، صفحه 97-117
چکیده
به نظر دریدا، منشأ خشونت و دیگرستیزی موجود در ساحت سیاست غربی تفکر متافیزیکی است؛ سنت متافیزیک غربی، از افلاطون تا هوسرل، جایگاه اصلی و اولیة دیگرستیزی سیاسی است. این تفکر با نفوذ به تمامی ساحتهای اندیشه و عمل انسان غربی، راه را بر بینش و کنشی دیگرخواه بسته است. دریدا با نقد ِمصادیق این دیگرستیزی، میکوشد سیاستی دیگرگون بیافریند. ...
بیشتر
به نظر دریدا، منشأ خشونت و دیگرستیزی موجود در ساحت سیاست غربی تفکر متافیزیکی است؛ سنت متافیزیک غربی، از افلاطون تا هوسرل، جایگاه اصلی و اولیة دیگرستیزی سیاسی است. این تفکر با نفوذ به تمامی ساحتهای اندیشه و عمل انسان غربی، راه را بر بینش و کنشی دیگرخواه بسته است. دریدا با نقد ِمصادیق این دیگرستیزی، میکوشد سیاستی دیگرگون بیافریند. این مقاله پژوهشی در ماهیت نقد دریدا از سنت متافیزیکی در مرحلة نخست، و نحوة ارتباط این نقد با سیاست واسازانه در مرحلة بعد است.
علمی-پژوهشی
بیژن عبدالکریمی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، صفحه 119-146
چکیده
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین ...
بیشتر
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین متفکر معاصر، سید احمد فردید، مورد نقد و بررسی قرار دهد. پارادایمی که پس از گذشت حدود نیمقرن از زمان ظهور آن بر ذهن و اندیشه و فضای اجتماعی جامعة ایرانیان غلبه دارد.
علمی-پژوهشی
صدیقه موسیزاده؛ حسن فتحی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، صفحه 147-162
چکیده
در این مقاله، دیدگاه کانت دربارة مابعدالطبیعه بررسی شده است. پس از بیان معانی لغوی و اصطلاحی واژة مابعدالطبیعه دراندیشة ارسطو، به نظامهای مختلف مابعدالطبیعی از افلاطون تا دکارت و پیروان او اشاره شده است. سپس معانی مابعدالطبیعه در فلسفة کانت بررسی شده و جنبههای مثبت و منفی آن در فلسفة او مورد بحث قرار گرفته است. مقاله به این ...
بیشتر
در این مقاله، دیدگاه کانت دربارة مابعدالطبیعه بررسی شده است. پس از بیان معانی لغوی و اصطلاحی واژة مابعدالطبیعه دراندیشة ارسطو، به نظامهای مختلف مابعدالطبیعی از افلاطون تا دکارت و پیروان او اشاره شده است. سپس معانی مابعدالطبیعه در فلسفة کانت بررسی شده و جنبههای مثبت و منفی آن در فلسفة او مورد بحث قرار گرفته است. مقاله به این نتیجه میرسد که کانت مابعدالطبیعه به معنی سنتی کلمه (یعنی علم نظری یقینی به خدا و جهان و نفس) را (تحت تأثیر اندیشة هیوم) نفی میکند؛ اما مابعدالطبیعه به معنای پشتیبان نظری علم تجربی را میپذیرد و برای موضوعات مطرح در مابعدالطبیعه سنتی نیز نقش نظامبخش در نظر میگیرد. او اذعان به وجود عینی موضوعات مطرح در مابعدالطبیعة سنتی را برای عرصة عقل عملی نگه میدارد.