غرب شناسی بنیادی
دوره و شماره: دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 24، اسفند 1400 
علمی-پژوهشی

انسان‌محوری در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی

صفحه 1-24

https://doi.org/10.30465/os.2022.40289.1808

فرهاد برندک؛ فریدون بابایی اقدم؛ حسن محمودزاده

چکیده پژوهش حاضر مسئله بازیابی انسان (مشخصاً انسان‌محوری) را دارد. در اینجا تلاش می‌نماییم انسان‌محوری را در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی فهم نماییم. سعی ما در اینجا این است که این کار را با بررسی و تحلیل کیفی آثار و متون دست اول متفکران فلسفی مدرن و پدیدارشناسی (موردنظر) به انجام رسانیم. طبق یافته‌های تحقیق، این گذار را می‌توان ذیل «بازشناسی آگاهی» دنبال کرد. کانت با تاسی از بیکن و دکارت از شک شروع و طرح انسانی کردن علم را با حذف انسان انجام داد و هگل این قطعیت را با پدیدارشناسی روح و طرح دیالکتیکی خود با پیوند انسان و روح در سیر تاریخی به انجام می‌رساند. هوسرل که نامش با پدیدارشناسی مانوس است، با شعارِ «به خود چیزها برگردید» و ابزار اپوخه سعی در قطعی‌سازی شناخت داشته اما طرح زیست‌جهان را برای نسبی‌گراها به ارمغان آورد و اواخر عمر خود رویای فلسفه مانند علمِ متقّن را پایان رسیده تلقی می‌کند. هایدگر به عنوان مشهورترین شاگرد وی انسان را به صورت استعلائی در مرکز جهان قرار می‌دهد. گفتنی‌ست که انسان همواره در جهان حضور دارد. باری، پژوهش حاضر رویکردهایی از انسان‌محوری را تقویت می‌نماید که در آن انسان همیشه محور بوده و خواهد بود.

علمی-پژوهشی

مناسبات دین و حوزه عمومی در اندیشه سیاسی معاصر غرب؛ طرح الگویی برای ایران

صفحه 25-52

https://doi.org/10.30465/os.2022.40915.1826

سمیه حمیدی؛ فاطمه کامرانی

چکیده بی‌شک، یکی از مسائل مهم حوزه اندیشه‌سیاسی در عرصه‌عمومی، رابطه نهاد دین و حوزه‌عمومی است که امروزه در ایران نیز مباحث مربوط به ‌آن بسیار مورد توجه قرار گرفته و در بین اندیشمندان و روشنفکران چه دینی و چه سکولار درباره‌ی نوع و چگونگی این رابطه، مناقشه و نزاع جدی وجود دارد. در جامعـه کنونی در خـود و بـرای خـود زیستن دیگر معنایی ندارد و بایستی به چگونگی امکان همزیستی هماهنـگ سـنت‌های دینـی در حـوزه‌ی عمـومی اندیشید. مسئله پیش‌روی این نوشتار این مطلب است که دین‌نهادینه در این‌راستا چه نقشی می‌تواند داشته باشد؟ آیا می‌تواند موجب گشایش باب گفت‌وگو در عرصه عمومی گردد یا اینکه اصلاً به‌مثابه مانعی بر سر راه آن قرار می‌گیرد؟ مقاله حاضر با طرح برخی از الگوهای رابطه دین‌نهادینه شده و عرصه‌عمومی؛ ضمن بررسی سه‌دیدگاه مطرح در این حوزه، کوشش می‌کند بااستفاده از نتایج مطالعه تطبیقی بین الگوهای مذکور، الگویی را ارائه دهد که درخصوص ایران اسلامی کارساز باشد و ما را از این تصلب دوگانه که یا باید حکومت را دین تصاحب کند و یا کلاً به عرصه خصوصی تنزل یابد، رها سازد. روش انجام این پژوهش توصیفی-تحلیلی است.

مقاله ترویجی

تحلیل انتقادی سلوک معنوی مطرح شده در کتاب راز (فرضیه جذب)

صفحه 53-78

https://doi.org/10.30465/os.2022.39106.1785

سید علی سراج

چکیده به دنبال مبنا قرارگرفتن جریان مدرنیته و پارادایم پوزیتویسم در سطح زندگی بشری، بحران‌های اخلاقی در ابعاد مختلف، در دنیای غرب شکل گرفت. ازاین‌رو پایه‌های فکری ـ اندیشه‌ای آن به‌شدت از سوی مکاتب رقیب، نقد شد. برهمین‌مبنا سردمداران نظام سرمایه‌داری برای تحکیم پایه‌های معرفتی خود، با عنصری دیگر به نام عرفان در تثبیت نوع نگرش خود می‌کوشد که در ظاهر به دنبال دست‌یابی به آرامش ـ روحی روانی افراد است. داستان راز اثر راندا برن ازجمله آثار در این درون‌مایه است که در سال­های اخیر بسیار موردتوجه قرارگرفته است و طرفداران زیادی پیداکرده است. این اثر در روش و رویکرد خود به‌نوعی سلوک عرفانی معتقد است که انسان با محوریت قراردادن تفکر و پشتکار، امید و آرزو، توجه به شعورمندی موجودات و عشق و خودشناسی، می­تواند به همۀ آرزوها و خواسته­های مادی خود دست یابد. در پژوهش حاضر با نگرش انتقادی به تطبیق درون‌مایه‌های این اثر با آثار عرفانی و تعلیمی فارسی پرداخته‌شده است. اجمالاً یافته­های تحقیق نشان می­دهد اگرچه در ظاهر اثر، نوعی وجه مشترک با آثار عرفانی ادب فارسی مشاهده می‌شود، هدف و درون‌مایۀ اصلی اثر، به دلیل توجه صرف به مسائل مادی و خواسته­های نفسانی انسان، در راستای اهداف نظام سرمایه‌داری به‌عنوان محور اصلی مدرنیته است.

علمی-پژوهشی

آثار ایدئالیسم زبانی ویتگنشتاین در تبیین مفاهیم اجتماعی و طبیعی؛ با بررسی قرائت آنسکوم و نقد آن

صفحه 79-104

https://doi.org/10.30465/os.2022.40857.1822

حسین شقاقی

چکیده الیزابت آنسکوم اندیشه­های ویتگنشتاین (در کتاب تحقیقات فلسفی) را در باب زبان، یک ایدئالیسم زبانی ناقص توصیف می­کند. زیرا ویتگنشتاین -بر اساس تفسیر آنسکوم- قواعد و هنجارهای اجتماعی را به نحوی تبیین می­کند که با ایدئالیسم زبانی مطابقت دارد ولی تبیین ویتگنشتاین از مفاهیم مربوط به ذوات طبیعی کاملا با ایدئالیسم زبانی مطابقت ندارد. به نظر آنسکوم، ویتگنشتاین اعیان را به نحو ایدئالیستی تبیین نمی­کند و آنها را مستقل از زبانْ مفروض می­گیرد. در اینجا پس از بیان استدلالِ آنسکوم در دفاع از ادعای فوق، آن را مورد انتقاد قرار می­دهم. انتقاد مذکور با توجه به استدلال مفسرینی صورت می­گیرد که از این موضع دفاع می­کنند که ایدئالیسم زبانی ویتگنشتاین را نباید به صفت «ناقص» موصوف کرد. بر اساس تحلیلی که در اینجا ارایه خواهد شد، مفاهیم مربوط به هویت­های فیزیکی و ذوات طبیعی نیز از نگاه ویتگنشتاین با اتکا به آنچه ایدئالیسم زبانی می­خوانیم، توضیح داده می­شوند. این ادعا را با اتکا به -اولا- نگاه کلی نویسنده کتاب تحقیقات فلسفی به معنا و -در ثانی- خصلت خودارجاع­دهندگی زبان و گستره آن -از نگاه او- مستدل خواهیم کرد.

علمی-پژوهشی

تاثیر هگل در توضیح هنجاری نسبت سوژه و ابژه براساس نسبت باید و هست در اندیشه ماکیاولی

صفحه 105-127

https://doi.org/10.30465/os.2022.40623.1817

مصطفی عابدی جیقه؛ محسن باقرزاده مشکی باف؛ محمد اصغری

چکیده پیش از ماکیاولی برای اینکه گذار از سوژه به ابژه قابل توضیح باشد مفاهیمی نقش محوری در گذار از سوژه به ابژه و یا بالعکس را توجیه می‌کرد که اساسا مفاهیمی الهیاتی - متافیزیکی به حساب می‌آمدند، اما ماکیاولی در اندیشه سیاسی خود به تعریف جدیدی از نسبت هست و باید دست یافت که بعدها هگل در تفسیری پیچیده - و نقد دیدگاه کسانی چون کانت و فیشته که به جدایی قلمرو هست و باید پرداخته بودند – توانست در هستی‌شناسی خود از آن بهره بگیرد. هگل با تاثیر از ماکیاولی به جای استنتاج باید از امور انتولوژیکال و متعالی آن را در میانه واقعیات موثر این‌جهانی قابل جستجو دانست و به این وسیله توانست تقدم سوژه بر ابژه را که توسط کانت توضیح فلسفی یافته بود مورد انتقاد قرار دهد و رابطه دیالکتیکی میان آن دو را از ساحت هنجاری مطالعه کند. نگارنده در این مجال می‌کوشد تا با ارائه تفسیری جدید از مساله هست و باید در اندیشه ماکیاولی، منطق گذار هگل از سوژه به ابژه را توضیح دهد و چگونگی جایگزینی منطق هنجاری به منطق متعالی را در این باب به تفصیل آشکار کند.

علمی-پژوهشی

پلورالیسم تاریخی و نسبی گرایی از نظر آیزایا برلین

صفحه 129-167

https://doi.org/10.30465/os.2022.38731.1778

محسن فاضلی؛ علی اکبر احمدی افرمجانی

چکیده پلورالیسم برلین وامدار تاثیرات عمیقی است که وی اولا از جریان کلاسیک یا روشنگری در راستای عینیت باوری و واقع گرایی تجربه محور و ثانیا از جریان رمانتیسم به عنوان قوی ترین جریان ضد تفکر روشنگری پذیرفته است. برلین برای جرح و تعدیل افراط گری های متدولوژیک تفکر روشنگری به سراغ آنتی تز این جریان یعنی جریان رمانتیسم رفته ودر برابر اصحاب روشنگری که تاریخ را به عنوان یک مجموعۀ دارای روابط علی و معلولی و به نوعی یک علم می نگریستند، جبهه گرفته سعی دارد بر این نظر پافشاری نماید که تاریخ برساخته اراده های آزاد انسانهاست نه الگویی از پیش داده و دارای چهارچوب از پیش تعیین شده. از سوی دیگر واقع گرایی و تجربه باوری کلاسیک مغز و هسته اصلی پلورالیسم تاریخی برلین است. او می خواهد در عین حال به واقع گرایی تاریخی نیز پایبند بماند لذا هرگونه تفسیر فراواقع گرایانه و متافیزیکی از پدیده های تاریخی را طرد کرده، سعی نمود تاثیرات مخرب نگرش روشنگری که به جبر باوری در همه اقسامش از جمله جبرباوری تاریخی می انجامید را با تلفیق انگاره های رمانتیکی تعدیل نموده با سنتز عناصر به زعم خود مثبت این دو جریان تاریخ باوری را به نفع آزادی و بر مهمل پلورالیسم بنشاند. با عطف توجه به این نکات، این نوشتار سعی بر آن دارد اولا سهم ایده های رمانتیک و روشنگری را در برداشت مفهوم تاریخ از منظر برلین روشن ساخته و تفسیری نوین از تاریخیت مد نظر او ارائه دهد. ثانیا قصد بر آن است تا مدلل سازیم تلفیق عناصراین دو جریان تعارضی در تاریخ باوری و اندیشه تاریخ نگری پلورالیستی وی ایجاد کرده است. یعنی باور به ایده های رمانتیکی او را در دام نسبیت گرایی تاریخی که در نقطه مقابل تجربه گرایی واقع گرایانه روشنگری است قرار می دهد. بنابراین این مقاله سعی دارد با روشی توصیفی - تحلیلی اثبات نماید اولا کدام یک از انگاره های دو سنت روشنگری و رمانتیسم در اندیشه برلین با یکدیگر تلفیق یافته اند و در وهله بعد تعارض پایدار تلفیق انگاره های رمانتیک و روشنگری یا کلاسیک در تاریخ باوری پلورالیستی برلین را بوضوح مدلل نموده و نقاط ناسازگار و متعارض این سنتز را شرح و بسط دهد.

علمی-پژوهشی

تفسیر هیدگر از اصل این‌همانی به‌مثابۀ امکان نظام آزادی نزد شلینگ

صفحه 169-191

https://doi.org/10.30465/os.2022.36425.1715

الهام السادات کریمی دورکی؛ محمد جواد صافیان؛ محمد مشکات

چکیده رسالۀ پژوهش‌های فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) شلینگ، تلاشی برای بنیان‌گذاری نظام آزادی است. محوری‌ترین مفهوم در نظام شلینگ، مفهوم «این‌همانی» است که با تفسیر صحیح آن و یافتن وحدت میان مفاهیم متضاد آزادی و ضرورت، دغدغۀ اصلی او در نظریۀ ایدئالیسم مطلق توجیه می‌شود. اصلی که در جستجوی بنیادی برای شکل‌گیری نظام و راه حلی برای سازگاری نظام و آزادی به آن تمسک می‌جوید این‌همانی ‌به‌معنای صحیح آن است که در همه خدا انگاری به‌عنوان تنها نظام ممکن عقل ممکن می‌گردد. تمرکز هیدگر بر تفکر شلینگ با نگارش رسالۀ شلینگ در باب ذات آزادی انسان و تفسیر چندین‌بارۀ او در سال‌های 1936 و 1941 اهمیت این رساله در تاریخ اندیشۀ غربی را آشکار کرد. هیدگر چگونگی امکان نظام آزادی را مطابق با تفسیری از اصل این‌همانی که نشان‌دهندۀ اتصال و پیوند درونی موجودات در بنیاد هستی است، ممکن می‌داند و این به‌معنای اندیشیدن در ذات هستی است. در این پژوهش نشان داده می‌شود که بنا بر نظر شلینگ چگونه سوءتفسیر از این اصل، امکان ناسازگاری نظام و آزادی را در تعبیرهای مختلف همه‌خداانگاری فراهم می‌آورد و تفسیر هیدگر از این اصل چگونه راه به پرسش از چیستی اصل واحد و بنیادین موجودات [تئوس] می‌برد.

علمی-پژوهشی

نزاع آزادی اراده و دترمینیسم در اندیشۀ هیوم

صفحه 193-211

https://doi.org/10.30465/os.2022.36636.1724

مرضیه لطفی

چکیده هیوم در نزاع میان دترمینیسم و آزادی اراده موضعی سازگارگرایانه دارد. او بر این نظر است که هر دو آموزۀ آزادی و ضرورت برای این‌که برای انسان‌ها مسئولیت اخلاقی قائل شویم ضروری‌اند. در این مقاله، ابتدا سعی می‌کنم مسیر هیوم در پیش‌برد پروژه‌اش را نشان دهم. درادامه، تفسیر کلاسیک از سازگارگرایی هیوم را شرح می‌دهم. مطابق این تفسیر، از نظر هیوم آنچه با آزادی در تعارض است نه علیت، که اجبار بیرونی است. درادامه، به تفسیر جدید باتریل از سازگارگرایی هیومی اشاره می‌کنم. باتریل بر این نظر است که تاکید هیوم بر عاملیت التفاتی است. در بخش پایانی مقاله درصددم تا نشان دهم براساس تفسیر باتریل هم موضع هیوم همچنان با دشواری‌هایی همراه است. این تفسیر همچنان نشان نداده است که عاملیت التفاتی با دترمینیسم گسترده‌ای که بر حالات و انگیزه‌های انسان حاکم است نیز سازگار است. اگرچه هیوم بر عاملیت، تعینات اراده، تصمیم و انتخاب، و حیث التفاتی اعمال توجه می‌کند، هم‌چنان دغدغۀ ناسازگارگرایان در فراهم بودن امکان‌های دیگر را نادیده می‌گیرد.

علمی-پژوهشی

جایگاه اسطوره در دیالوگ‌های افلاطون

صفحه 213-235

https://doi.org/10.30465/os.2022.40519.1813

سعیده محمدزاده؛ محمّد رضا بهشتی

چکیده کانون این مقاله بررسی جایگاه اسطوره در دیالوگ‌های افلاطون است. این مقاله با رویکرد توصیفی_تحلیلی به این مسائل اشاره دارد که دیالوگ‌های افلاطون در دوره‌های مختلف دارای چه ویژگی‌هایی است؟ و رویکرد افلاطون نسبت به اسطوره در دیالوگ‌های آغازی، میانی و پایانی چه تغییری پیدا می‌کند؟ در این راه، ما نخست به بررسی ایراد دیالکتیک در دیالوگ‌های سقراطی و سپس به نحوه استفاده افلاطون از اسطوره در دوره‌های مختلف می‌پردازیم و توضیح می‌دهیم که بکارگیری اسطوره در دیالوگ‌های سقراطی برخلاف دوره‌های دیگر که به منظور افزودن بُعدی دینی یا اسطوره‌ای و یافتن راه‌حل برای مسائل مهم فلسفی است؛ در آن دیالوگ‌ها به جهت تقریب به ذهن و بیان تمثیل صورت می‌گیرد. در نهایت با تقسیم اسطوره‌های دوره‌های بعد به دو دسته کلی فرجام‌شناختی و غیرفرجام‌شناختی، به توضیح موضوع و محتوای خاص دسته دوم این اسطوره‌ها و علت بهره‌مندی از آنها  می‌پردازیم.

علمی-پژوهشی

میل و جامعه: دربارۀ دو نوع اقتصاد میل در لکان و دلوز

صفحه 237-264

https://doi.org/10.30465/os.2022.41166.1830

سجاد ممبینی

چکیده در نظریۀ متأخر میل می­ توان دو اقتصاد مهم میل را نزد لکان و دلوز شناسایی نمود؛ صورت­ بندی­ هایی متفاوت از گسترش میل که هر یک نسبت­ هایی ویژه با سوژه و جامعه برمی ­سازد. دلوز با طرح شیزوکاوی در برابر روانکاوی، به طور کامل از سنت فرویدی گسسته و شکل تازه ­ای از اقتصاد میل را بنیان می ­نهد. در برابر صورت­ بندی اُدیپی میل در لکان که با ارجاع پیوسته به یک ابژۀ غایی مفقوده، میل در حرکتی جریان گردابی حول یک هستۀ اُدیپی به گردش در می ­آید، در طرح آنتی ­اُدیپی- ریزومی دلوز، بدن بدل به یک ماشین میل ­ورز می­ شود که میل را در مسیرهایی ریزوماتیک، رو به خارج تولید و به حرکت در می­ آورد. در مجموع می ­توان دو نوع اقتصاد میل را در اینجا از هم بازشناخت: درون­ گستری میل در لکان و برون­ گستری میل در دلوز. همچنین در لکان، مفاهیم فقدان و فانتزی که اقتصاد میل را سامان می­ دهند، و در دلوز مفهوم بدن بدون اندام با تولید میل به مثابه نیرو، اشکال ویژه ­ای از رابطۀ میل و جامعه را صورت ­بندی می­ کنند.

علمی-پژوهشی

واکاوی مفهوم غرب‌زدگی در مواجهه فردید با انقلاب اسلامی

صفحه 265-287

https://doi.org/10.30465/os.2022.39434.1792

محمد نژادایران

چکیده این پژوهش باهدف واکاوی مفهوم غرب‌زدگی در فلسفه تاریخ احمد فردید و نسبت آن با انقلاب اسلامی انجام و در آن سعی شده تا ضمن تحلیل نگرش فردید به وضعیت تمدن بشری در عصر جدید، به جایگاه انقلاب اسلامی در آن به‌عنوان تحولی عظیم جهت رهایی از سیطره غرب‌زدگی و مقابله با نیست‌انگاری ناشی از آن توجه شود. روش تفسیری -  انتقادی  در این پژوهش موردتوجه بوده که با به‌کارگیری آن سعی شده ضمن تحلیل مفهوم غرب‌زدگی در ادبیات فکری فردید و بررسی نسبت آن با انقلاب اسلامی نحوه مواجهه وی با این پدیده  مورد ارزیابی و نقد قرارگیرد. تحلیل فردید از این تحول مهم سیاسی بیشتر مبتنی بر خصلت‌های غرب‌ستیزانه انقلاب اسلامی بوده و وی به ماهیت سیاسی انقلاب به‌عنوان یک پدیده مدرن سیاسی بی‌توجه است. یافته اصلی این پژوهش درک ماهیت تقلیل‌گرایانه اندیشه فردید درباره نسبت انقلاب اسلامی و مدرنیته و بررسی پیامدهای تحلیل وی است که مستلزم نادیده‌گرفتن وجوه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انقلاب و تمرکز صرف بر بعد هستی‌شناختی آن است. نتیجه کلی نشان می‌دهد که رویکرد هستی‌شناختی و فلسفه تاریخ فردید که مبتنی بر نقد هایدگری متافیزیک و توجه به اسم‌شناسی عرفانی ابن‌عربی و انگاره‌های آخرالزمانی است در تبیین پدیده انقلاب اسلامی دارای کاستی‌های اساسی می‌باشد.

علمی-پژوهشی

کانت و عمل اخلاقا نادرست: جمع بین رای حکیمین

صفحه 289-305

https://doi.org/10.30465/os.2022.40899.1825

یاسمن هشیار؛ اکرم کلیدری

چکیده آیا انسان در عین حال که می‌داند عملی نادرست است به انجام آن مبادرت می‌ورزد؟ پاسخ سقراطی ـ افلاطونی به این سوال منفی است. به نظر ایشان شرط لازم و کافی برای عمل درست و فضیلتمندانه علم به درستی آن است. مفهوم مخالف این آموزه، هم از طرف فلاسفه و هم از دید مردم عادی مورد تردید واقع شده است. افراد بسیاری را می‌بینیم که در حالی که می‌دانند عملی اخلاقا نادرست است، به انجام آن مبادرت می‌کنند. این پدیده متداول را چگونه می‌توان تبیین کرد؟ در این مقاله به تبیین کانت در این خصوص پرداخته شده است. این بررسی عمدتا با محوریت کتاب دین در محدوده عقل تنها، با نگاهی گذرا به بنیادگذاری و در مواضعی مقایسه با آراء افلاطون و ارسطو صورت گرفته است. ترتیب مطالب به این صورت است که پس از تعریف عمل اخلاقا نادرست (شر بنیادی) و به زمینه‌های خیر و شر در انسان پرداخته شده و پس از آن به تبیین کانت از انتخاب شر و نسبت این انتخاب با علم به نادرستی آن بررسی شده و سرانجام نسبت آن با آراء دو فیلسوف بررسی و نتیجه‌گیری شده است.