علمی-پژوهشی
سلمان صادقی زاده
چکیده
«امر مدرن» مفهومی بسیط و در عین حال بنیادین است که شناخت تحول و تکوین آن میتواند امکان شناخت عمیق از ماهیت تمدن نوپدید غربی را فراهم کند. بنا بر رهیافت نظری این نوشتار امر مدرن را باید به مثابه پدیده ای گشتالتی در نظر گرفت. از این جهت نوشتار حاضر میکوشد تا با بهرهگیری از رهیافت گشتالتی فرایند دگردیسی در «امر مدرن» را توضیح ...
بیشتر
«امر مدرن» مفهومی بسیط و در عین حال بنیادین است که شناخت تحول و تکوین آن میتواند امکان شناخت عمیق از ماهیت تمدن نوپدید غربی را فراهم کند. بنا بر رهیافت نظری این نوشتار امر مدرن را باید به مثابه پدیده ای گشتالتی در نظر گرفت. از این جهت نوشتار حاضر میکوشد تا با بهرهگیری از رهیافت گشتالتی فرایند دگردیسی در «امر مدرن» را توضیح دهد و نشان دهد که چگونه امر مدرن در بستر تمدن نوپدید غربی دستخوش نوعی دگردیسی ریختاری شده و به تبع آن سوژۀ مدرن ادراک متفاوتی از مدرنیته پیدا کرده است. بدین منظور به ارائۀ سنخشناسی و دورهشناسی از امر مدرن خواهیم پرداخت که بر پایه سنخشناسی میتوان امر مدرن را مشتمل بر سهگانۀ مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون و بر پایه دورهشناسی مشتمل بر سه دوره متقدم، میانی و متاخر دانست. در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه امر مدرن در دوره متاخر خود به پیدایش شکلی جدیدی از تمدن غربی انجامیده است که در آن شاهد تولد جامعۀ خطر و اهمیت فزایندۀ بازاندیشگی اجتماعی هستیم.
علمی-پژوهشی
امیرحسین کرمانی؛ محمد جعفر اشکواری
چکیده
روابط میان مسلمانان و مسیحیان، بهعنوان پیروان دو آیین توحیدی، از تعاملات فرهنگی و دوستانه تا تقابلات سیاسی و خصمانه، بازتابدهنده پیچیدگیهای تاریخی و اجتماعی این دو جامعه است. پدیده اسلامهراسی، با ویژگیهایی چون «تبعیض، طرد، ارعاب و خشونت»، حاصل عوامل تاریخی، دینی، سیاسی و اجتماعی متعددی است. این پژوهش با هدف تحلیل تأثیر ...
بیشتر
روابط میان مسلمانان و مسیحیان، بهعنوان پیروان دو آیین توحیدی، از تعاملات فرهنگی و دوستانه تا تقابلات سیاسی و خصمانه، بازتابدهنده پیچیدگیهای تاریخی و اجتماعی این دو جامعه است. پدیده اسلامهراسی، با ویژگیهایی چون «تبعیض، طرد، ارعاب و خشونت»، حاصل عوامل تاریخی، دینی، سیاسی و اجتماعی متعددی است. این پژوهش با هدف تحلیل تأثیر متقابل این عوامل، مکانیزمی بهنام «هندسه ایمان و قدرت» را بررسی میکند که در آن، تعاملات مذهبی و سیاسی مسلمانان و مسیحیان، نقش مهمی در شکلگیری کلیشههای منفی ایفا کرده است.این مقاله نشان میدهد که اسلامهراسی نه صرفاً پیامد اقدامات غرب مسیحی، بلکه نتیجه تعاملات مشترک مسیحیت شرقی و غربی و رفتارهای درونی جوامع اسلامی است. علاوه بر این، پژوهش تلاش دارد نشان دهد که هندسه ایمان و قدرت، که زمانی در مرزهای بیرونی جهان اسلام اسلامهراسی را ایجاد کرد، اکنون در مرزهای داخلی نیز فعال است. این پژوهش با بررسی عوامل تاریخی مؤثر، بر ضرورت بازنگری انتقادی در رویکردهای تاریخی و معاصر تأکید دارد تا به فهمی جامعتر از این پدیده دست یابد و راهحلهایی برای کاهش این معضل ارائه کند.
علمی-پژوهشی
مهناز فرهمند؛ عسل رضوی
چکیده
این پژوهش به بررسی تحول مفهوم سوژه در تاریخ فلسفه و مقایسه دیدگاههای مارتین هایدگر و میشل فوکو میپردازد. در ابتدا، سوژه بهعنوان امری مستقل و خودبنیاد در تقابل با ابژه در نظر گرفته میشد، اما این برداشت در آثار متفکرانی مانند مارکس، فروید، نیچه، هایدگر و فوکو دستخوش تغییر شده است. این تحقیق نشان میدهد که با از دست رفتن تصور سوژه ...
بیشتر
این پژوهش به بررسی تحول مفهوم سوژه در تاریخ فلسفه و مقایسه دیدگاههای مارتین هایدگر و میشل فوکو میپردازد. در ابتدا، سوژه بهعنوان امری مستقل و خودبنیاد در تقابل با ابژه در نظر گرفته میشد، اما این برداشت در آثار متفکرانی مانند مارکس، فروید، نیچه، هایدگر و فوکو دستخوش تغییر شده است. این تحقیق نشان میدهد که با از دست رفتن تصور سوژه بهعنوان یک ذهنیت خلاق و مختار، چگونه این مفهوم در اندیشه متفکران بازتعریف شده است. هایدگر با مفهوم «دازاین» و نقد متافیزیک سنتی، بر فهم هستیشناختی سوژه تأکید دارد و نقش تکنولوژی را در تبدیل موجودات به ابزارهای قابلکنترل بررسی میکند. در مقابل، فوکو بر تأثیر قدرت و نهادهای اجتماعی در شکلدهی به سوژه تأکید کرده و آن را محصول مناسبات تاریخی و تکنیکهای نظارتی میداند. او همچنین اخلاق یونانیان باستان را الگویی برای خودسازی در برابر سلطه قدرت معرفی میکند. در نهایت، هر دو متفکر به مسأله شکلگیری هویت انسانی پرداختهاند؛ هایدگر از منظر هستیشناسی و فوکو از منظر قدرت و ساختارهای اجتماعی. این دو دیدگاه، درک جامعی از تحولات مفهوم سوژه و جایگاه آن در جهان معاصر ارائه میدهند.
علمی-پژوهشی
نادیا انصاری؛ فریده آفرین؛ سعید مقیمی
چکیده
در این پژوهش انواع تعاملهای جریان فلسفی واسازی با معماری را مطالعه میکنیم. پرسشهای اصلی پژوهش این است: چگونه و با چه نسبت هایی واسازی و معماری ارتباط مییابند؟ چه مولفههایی از واسازی در معماری کاربست پذیر است؟ چگونه و بر اساس چه مفاهیم یا مضامینی از فلسفه واسازی بازنگری در الگوهای سنتی معماری ممکن میشود؟ با روش توصیفی-تحلیلی ...
بیشتر
در این پژوهش انواع تعاملهای جریان فلسفی واسازی با معماری را مطالعه میکنیم. پرسشهای اصلی پژوهش این است: چگونه و با چه نسبت هایی واسازی و معماری ارتباط مییابند؟ چه مولفههایی از واسازی در معماری کاربست پذیر است؟ چگونه و بر اساس چه مفاهیم یا مضامینی از فلسفه واسازی بازنگری در الگوهای سنتی معماری ممکن میشود؟ با روش توصیفی-تحلیلی و بر پایه تفسیر میکوشیم به پرسشها پاسخ دهیم. نتیجه اینکه از مؤلفههای برجسته حاصل برقراری نسبت معماری و واسازی میتوان به متافیزیک حضور، تفاووت، ردپا، حاضربودگی، منع بازنمایی، پارادوکسها، اشاره کرد که اغلب کاربردی در معماری داشته است. تکهتکه شدن و گسستگی، ابهام و چندگانگی، بر هم زدن انتظارات مرتبط با مصالح و بافت پیچیدگی زمانی و مکانی؛ بازتفسیر متنی با زیرسوال بردن قراردادهای هنجاری و قرار دادن در بافتهای جدید، از جمله پیشنهادهای این پژوهش برای اجرای واسازی در معماری سنتی است. ترکیب معماری سنتی ایرانی-اسلامی با نظریه واساز به ایجاد فضایی پویا و چندلایه منجر میشود که مرزهای سنتی فرم، عملکرد و ساختار را به چالش میکشد. این رویکرد، با به چالش کشیدن الگوهای سنتی، ساختارها و سازههای پیشین، در معماری کمک میکند درک عمیقتری از تنوع و پیچیدگی فرهنگی و تاریخی بسط واسازی در معماری داشته باشیم.
علمی-پژوهشی
جلال فرزانه دهکردی
چکیده
زیستسیاست منظومهای از راهبردهاست که برای تنظیم جمعیتهای انسانی، شیوۀ زیست افراد و مدیریت تنانگیشان انجام میگیرد. زیستسیاست، درحقیقت، پیکرهای از دانش/قدرت است که با استفاده از سازوکارهای علوم زیستشناختی، در جهت پرورش یا پژمردن زندگی انسانها در جامعه گام برمیدارد. این میانرشته در مفهوم امروزی آن توسط اندیشمندانی ...
بیشتر
زیستسیاست منظومهای از راهبردهاست که برای تنظیم جمعیتهای انسانی، شیوۀ زیست افراد و مدیریت تنانگیشان انجام میگیرد. زیستسیاست، درحقیقت، پیکرهای از دانش/قدرت است که با استفاده از سازوکارهای علوم زیستشناختی، در جهت پرورش یا پژمردن زندگی انسانها در جامعه گام برمیدارد. این میانرشته در مفهوم امروزی آن توسط اندیشمندانی نظیر فوکو، آگامبن و اسپوزیتو مطرح شد. بااینحال، هانا آرنت، پیشازاین مفاهیم بنیادین آن را در اندیشههای سیاسی خود، بدون ذکر این اصطلاح، طرحاندازی کرده بود. او نهتنها با کالبدشکافی تمامیتخواهی سویۀ مرگباور زیستسیاست را تشریح کرد بلکه با تدوین گونههای فعالیت انسانی و بازتعریف مفهوم زادگی، استعداد انسان در حرکت بهسوی زیستسیاست زندگیباور را نیز سنجید؛ ازاینرو، اخیراً به رویکرد آرنت دربارۀ مفاهیم بنیادین زیستسیاست توجه بسیار شده است؛ بههمیندلیل، در این مقاله دوسویۀ مرگباور و زندگیباور زیستسیاست آرنتی با تمرکز بر سه مفهوم زوئه، بایوس و زادگی و تناظر آنها با سه گونۀ فعالیت انسان، «زحمت»، «کار» و «کنش» تبیین میگردد. همچنین، دیدگاههای نظریهپردازان دربارۀ مفهوم زادگی، بهعنوان هستۀ مرکزی زیستسیاست زندگیباور آرنت بررسی و رویکرد هستیشناختی او به مفهوم زادگی، بهخصوص در ارتباط با فلسفۀ وجودی مارتین هایدگر و سنت آگوستین تشریح میشود؛ درحقیقت، در این مقاله تلاش میشود صورتبندی جدیدی از هستیشناسی آرنت دربارۀ زیستسیاست ارائه گردد.