غرب شناسی بنیادی
دوره و شماره: دوره 15، شماره 2 - شماره پیاپی 30، اسفند 1403 
علمی-پژوهشی

بررسی دگردیسی گشتالتی امر مدرن در بستر تمدن نوپدید غرب

صفحه 1-25

https://doi.org/10.30465/os.2025.50601.2012

سلمان صادقی زاده

چکیده «امر مدرن» مفهومی بسیط و در عین حال بنیادین است که شناخت تحول و تکوین آن میتواند امکان شناخت عمیق از ماهیت تمدن نوپدید غربی را فراهم کند. بنا بر رهیافت نظری این نوشتار امر مدرن را باید به مثابه پدیده ای گشتالتی در نظر گرفت. از این جهت نوشتار حاضر میکوشد تا با بهره‌گیری از رهیافت گشتالتی فرایند دگردیسی در «امر مدرن» را توضیح دهد و نشان دهد که چگونه امر مدرن در بستر تمدن نوپدید غربی دستخوش نوعی دگردیسی ریختاری شده و به تبع آن سوژۀ مدرن ادراک متفاوتی از مدرنیته پیدا کرده است. بدین منظور به ارائۀ سنخ‌شناسی و دوره‌شناسی از امر مدرن خواهیم پرداخت که بر پایه سنخ‌شناسی میتوان امر مدرن را مشتمل بر سه‌گانۀ مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون و بر پایه دوره‌شناسی مشتمل بر سه دوره متقدم، میانی و متاخر دانست. در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه امر مدرن در دوره متاخر خود به پیدایش شکلی جدیدی از تمدن غربی انجامیده است که در آن شاهد تولد جامعۀ خطر و اهمیت فزایندۀ بازاندیشگی اجتماعی هستیم.

علمی-پژوهشی

هندسه ایمان و قدرت: بررسی تاریخی تأثیر مسلمانان بر ایجاد و تداوم اسلام‌هراسی در روابط اسلام و مسیحیت

صفحه 27-54

https://doi.org/10.30465/os.2025.49839.2003

امیرحسین کرمانی؛ محمد جعفر اشکواری

چکیده روابط میان مسلمانان و مسیحیان، به‌عنوان پیروان دو آیین توحیدی، از تعاملات فرهنگی و دوستانه تا تقابلات سیاسی و خصمانه، بازتاب‌دهنده پیچیدگی‌های تاریخی و اجتماعی این دو جامعه است. پدیده اسلام‌هراسی، با ویژگی‌هایی چون «تبعیض، طرد، ارعاب و خشونت»، حاصل عوامل تاریخی، دینی، سیاسی و اجتماعی متعددی است. این پژوهش با هدف تحلیل تأثیر متقابل این عوامل، مکانیزمی به‌نام «هندسه ایمان و قدرت» را بررسی می‌کند که در آن، تعاملات مذهبی و سیاسی مسلمانان و مسیحیان، نقش مهمی در شکل‌گیری کلیشه‌های منفی ایفا کرده است.

این مقاله نشان می‌دهد که اسلام‌هراسی نه صرفاً پیامد اقدامات غرب مسیحی، بلکه نتیجه تعاملات مشترک مسیحیت شرقی و غربی و رفتارهای درونی جوامع اسلامی است. علاوه بر این، پژوهش تلاش دارد نشان دهد که هندسه ایمان و قدرت، که زمانی در مرزهای بیرونی جهان اسلام اسلام‌هراسی را ایجاد کرد، اکنون در مرزهای داخلی نیز فعال است. این پژوهش با بررسی عوامل تاریخی مؤثر، بر ضرورت بازنگری انتقادی در رویکردهای تاریخی و معاصر تأکید دارد تا به فهمی جامع‌تر از این پدیده دست یابد و راه‌حل‌هایی برای کاهش این معضل ارائه کند.

علمی-پژوهشی

سوژه و فناوری از منظر فوکو و هایدگر

صفحه 55-86

https://doi.org/10.30465/os.2025.49477.1999

مهناز فرهمند؛ عسل رضوی

چکیده این پژوهش به بررسی تحول مفهوم سوژه در تاریخ فلسفه و مقایسه دیدگاه‌های مارتین هایدگر و میشل فوکو می‌پردازد. در ابتدا، سوژه به‌عنوان امری مستقل و خودبنیاد در تقابل با ابژه در نظر گرفته می‌شد، اما این برداشت در آثار متفکرانی مانند مارکس، فروید، نیچه، هایدگر و فوکو دستخوش تغییر شده است. این تحقیق نشان می‌دهد که با از دست رفتن تصور سوژه به‌عنوان یک ذهنیت خلاق و مختار، چگونه این مفهوم در اندیشه متفکران بازتعریف شده است. هایدگر با مفهوم «دازاین» و نقد متافیزیک سنتی، بر فهم هستی‌شناختی سوژه تأکید دارد و نقش تکنولوژی را در تبدیل موجودات به ابزارهای قابل‌کنترل بررسی می‌کند. در مقابل، فوکو بر تأثیر قدرت و نهادهای اجتماعی در شکل‌دهی به سوژه تأکید کرده و آن را محصول مناسبات تاریخی و تکنیک‌های نظارتی می‌داند. او همچنین اخلاق یونانیان باستان را الگویی برای خودسازی در برابر سلطه قدرت معرفی می‌کند. در نهایت، هر دو متفکر به مسأله شکل‌گیری هویت انسانی پرداخته‌اند؛ هایدگر از منظر هستی‌شناسی و فوکو از منظر قدرت و ساختارهای اجتماعی. این دو دیدگاه، درک جامعی از تحولات مفهوم سوژه و جایگاه آن در جهان معاصر ارائه می‌دهند.

علمی-پژوهشی

زادگی و درهم‌گستردگی زوئه و بایوس؛ تبیین زیست‌سیاست در اندیشۀ هانا آرنت

صفحه 87-118

https://doi.org/10.30465/os.2025.48848.1983

جلال فرزانه دهکردی

چکیده زیست‌سیاست منظومه‌ای از راهبردهاست که برای تنظیم جمعیت‌های انسانی، شیوۀ زیست افراد و مدیریت تنانگیشان انجام می‌گیرد. زیست‌سیاست، درحقیقت، پیکره‌ای از دانش/قدرت است که با استفاده از سازوکارهای علوم زیست‌شناختی، در جهت پرورش یا پژمردن زندگی انسان‌ها در جامعه گام برمی‌دارد. این میان‌رشته‌ در مفهوم امروزی آن توسط اندیشمندانی نظیر فوکو، آگامبن و اسپوزیتو مطرح شد. بااین‌حال، هانا آرنت، پیش‌ازاین مفاهیم بنیادین آن را در اندیشه‌های سیاسی خود، بدون ذکر این اصطلاح، طرح‌اندازی کرده بود. او نه‌تنها با کالبدشکافی تمامیت‌خواهی سویۀ مرگ‌باور زیست‌سیاست را تشریح کرد بلکه با تدوین گونه‌های فعالیت انسانی و بازتعریف مفهوم زادگی، استعداد انسان در حرکت به‌سوی زیست‌سیاست زندگی‌باور را نیز سنجید؛ ازاین‌رو، اخیراً به رویکرد آرنت دربارۀ مفاهیم بنیادین زیست‌سیاست توجه بسیار شده است؛ به‌همین‌دلیل، در این مقاله دوسویۀ مرگ‌باور و زندگی‌باور زیست‌سیاست آرنتی با تمرکز بر سه مفهوم زوئه، بایوس و زادگی و تناظر آن‌ها با سه گونۀ فعالیت انسان، «زحمت»، «کار» و «کنش» تبیین می‌گردد. همچنین، دیدگاه‌های نظریه‌پردازان دربارۀ مفهوم زادگی، به‌عنوان هستۀ مرکزی زیست‌سیاست زندگی‌باور آرنت بررسی و رویکرد هستی‌شناختی او به مفهوم زادگی، به‌خصوص در ارتباط با فلسفۀ وجودی مارتین هایدگر و سنت آگوستین تشریح می‌شود؛ درحقیقت، در این مقاله تلاش می‌شود صورت‌بندی‌ جدیدی از هستی‌شناسی آرنت دربارۀ زیست‌سیاست ارائه گردد.

علمی-پژوهشی

واکاوی در مفاهیم و مولفه‌های واسازی دریدا در نسبت با معماری

صفحه 119-157

https://doi.org/10.30465/os.2025.48668.1974

نادیا انصاری؛ فریده آفرین؛ سعید مقیمی

چکیده در این پژوهش انواع تعامل‌های جریان فلسفی واسازی با معماری را مطالعه می‌کنیم. پرسش‌های اصلی پژوهش این است:‌ چگونه و با چه نسبت هایی واسازی و معماری ارتباط می‌یابند؟ چه مولفه‌هایی از واسازی در معماری کاربست پذیر است؟ چگونه و بر اساس چه مفاهیم یا مضامینی از ‌فلسفه واسازی بازنگری در الگوهای سنتی معماری ممکن می‌شود؟ با روش توصیفی-تحلیلی و بر پایه تفسیر می‌کوشیم به پرسش‌ها پاسخ دهیم. نتیجه اینکه از مؤلفه‌های برجسته حاصل برقراری نسبت معماری و واسازی می‌توان به متافیزیک حضور، تفاووت، ردپا، حاضربودگی، منع بازنمایی، پارادوکس‌ها، اشاره کرد که اغلب کاربردی در معماری داشته است. تکه‌تکه شدن و گسستگی، ابهام و چندگانگی، بر هم زدن انتظارات مرتبط با مصالح و بافت پیچیدگی زمانی و مکانی؛ بازتفسیر متنی با زیرسوال بردن قراردادهای هنجاری و قرار دادن در بافت‌های جدید، از جمله پیشنهادهای این پژوهش برای اجرای واسازی در معماری سنتی است. ترکیب معماری سنتی ایرانی-اسلامی با نظریه واساز به ایجاد فضایی پویا و چندلایه منجر می‌شود که مرزهای سنتی فرم، عملکرد و ساختار را به چالش می‌کشد. این رویکرد، با به چالش کشیدن الگوهای سنتی، ساختارها و سازه‌های پیشین، در معماری کمک می‌کند درک عمیق‌تری از تنوع و پیچیدگی فرهنگی و تاریخی بسط واسازی در معماری داشته باشیم.

علمی-پژوهشی

در نکوهش شیءانگاری زنان، واکاوی آثار بیرگیت یورگنسن

صفحه 159-190

https://doi.org/10.30465/os.2025.51316.2033

صدرالدین طاهری

چکیده نگاه مردمحور، زنان را شیءانگاری می‌کند؛ به‌سان شهروندانی فاقد خودمختاری، عاملیت و سوژه‌گی، و قابل فروشکستن، تعرض یا تملک. استانداردهای زن بی‌نقص زیر نگاه مردانه تدوین و توسط رسانه‌ها ترویج می‌شود، و بانوان در تلاش برای مطابقت یافتن با این چارچوب‌ها، گرفتار خودـ شیءانگاری می‌شوند، که می‌تواند بیزاری از خود، حسرت، احساس انزوا، کاهش همدلی، و اضطراب به بار آورد. بیرگیت یورگنسن هنرمند نامدار اتریشی، در آثار خود به تجربه زیسته زنان، ترس‌ها و رنج‌هایشان، و تعصبات اجتماعی بر ضد آنها پرداخته، و قراردادهای نهادی، نقش‌های جنسیتی، استانداردهای زیبایی و روابط برساخته بین دو جنس را در فضایی فراواقع‌گرا با زبانی آیرونیک به نقد کشیده است. در این نوشتار، دوازده اثر برگزیده او در چهار دسته تحلیل شده‌اند که هریک گونه‌ای رایج از شیءانگاری زنان را بازنمایی می‌کند. اسارت در کلیشه زن خانگی، فارغ از توانایی‌ها و آرزوهای فرد؛ تبدیل زن به شیء فتیش‌شده‌ای که جایش را می‌گیرد، و تندرستیش را برمی‌آشوبد؛ فروکاستن زن به ابزار باروری در استعاره همسان‌انگاری او با طبیعت؛ و در نهایت محو هنرمند در پس سیماچه‌ای که بر هویت انسانیش سایه می‌افکند. بدین‌سان یورگنسن رمزگان‌های فرهنگی پیرامونش و چارچوب مرزهای سرکوب‌گر و محدودکننده زندگی بانوان را به چالش می‌کشد.

علمی-پژوهشی

فقدان در سوژه و دیگری ارزیابی مواجهه روانکاوی با امر سیاسی در اندیشه لکان

صفحه 191-213

https://doi.org/10.30465/os.2025.51111.2030

بیان کریمی

چکیده پرسش از عاملیت سوژة روانکاوی در رابطه با ساحت نمادین مسئلة محوری است که همواره با ابهام و پیچیدگی همراه بوده است. دشواری این مسئله آن‌گاه برجسته‌ می‌شود که هدف روانکاوی را به تحلیل امر سیاسی به واسطة امری فردی یا ذهنی تقلیل دهیم، از این منظر خوانش ذات‌گرایانه و روان‌شناسانه از یک پدیدة سیاسی و اجتماعی محکوم به شکست است. از سوی دیگر اگر از این موضع دفاع کنیم که لکانیسم دارای سیاستی جدی و مهم است با یک تناقض دیگری روبرو خواهیم شد که در آن پرداختن بیش از حد به عملکرد دیگری و ساحت نمادین مواجهة واقعی آن با امر سیاسی در سطحی انتزاعی باقی می‌ماند و گویی خوانشی محافظه‌کارانه از سیاست ارائه می‌شود که رهایی‌بخش نیست. پرسش محوری پژوهش حاضر این است که نقش روانکاوی لکانی در رابطه با امر سیاسی، بازتولید دیگری و نقش سلطة انکارناپذیر آن است یا لحظه‌ای رهایی‌بخش برای عاملیت سوژه؟ روانکاوی را نه به مثابة نوعی ایدئولوژی، بلکه بایستی در برابر آن و برای نقد آن به‌کار برد. بر این اساس خوانشی دیالکتیکی از امر سیاسی مطرح می‌شود که برخلاف رویکردهای سنتی و دوگانه-گرایانه، سوژه و دیگری را همزمان نفی و حفظ می‌کند.

علمی-پژوهشی

واکاوی بازتاب‌های هولوکاست در الاهیات، سیاست، فرهنگ، اجتماع و رسانه

صفحه 215-246

https://doi.org/10.30465/os.2025.51906.2040

میلاد اعظمی مرام؛ علیرضا موید راد

چکیده نویسندگان نخست به واکاوی پیامدهای الاهیاتی هولوکاست و تکاپوی فکری اندیشمندان برجسته‌ای چون مارتین بوبر، آبراهام یاشوا هشل، الیعزر برکوویتس و مردخای کاپلان در مواجهه با این چالش می‌پردازند. بازاندیشی این متفکران، از تأکید بر «کسوف خدا» و «پاتوس الاهی» گرفته تا بازتفسیر «هِستِر پانیم» و «معنای تاریخ»، بیانگر عمق بحران در الاهیات یهودی است. با این حال، بازتاب‌های هولوکاست از الاهیات فراتر رفته و به‌مثابه گسستی تمدنی پیامدهای ژرفی در عرصۀ سیاست، فرهنگ و هنر، اجتماع، آموزش و رسانه به همراه داشته است. از پیامدهای سیاسی هولوکاست می‌توان به بحران مشروعیت دولت مدرن، زمینه‌های تکوین صهیونیسم، و کاربرد مناقشه‌برانگیز و ابزاری اتهام یهودستیزی در گفتمان‌های سیاسی معاصر اشاره کرد. چالش بازنمایی آن در فرهنگ و هنر، فروپاشی اعتماد و همبستگی اجتماعی، سیاست‌زدگی دانش در نهادهای آموزشی، و نقش دوگانۀ رسانه‌ها در شکل‌دهی به حافظۀ جمعی از دیگر پیامدهای هولوکاست در عرصه‌های مختلف است. نویسندگان با تحلیلی بینارشته‌ای نشان داده‌اند فهم عمیق هولوکاست و پیامدهای پایدار آن مستلزم نگرشی فراتر از تحلیل‌های تک‌ساحتی است و ازاین‌رو بر پیوندهای متقابل و اغلب مغفول‌ماندۀ ابعاد چندگانه این رخداد و بازتاب‌های گسترده و معاصر آن در سپهرهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تأکید کرده‌اند.

علمی-پژوهشی

تحلیل اگزیستانسیال ندای وجدان در اندیشه مارتین هایدگر با تمرکز برکتاب وجود و زمان

صفحه 247-261

https://doi.org/10.30465/os.2025.52220.2048

علی حسینی؛ مهشاد صیدی پور

چکیده این مقاله به تحلیل ساختار اگزیستانسیال وجدان در اندیشه مارتین هایدگر می‌پردازد و تلاش دارد نشان دهد که «ندای وجدان» در کتاب وجود و زمان نه به‌مثابه مفهومی اخلاقی در سنت کلاسیک، بلکه به‌عنوان فراخوانی وجودی برای بازگشت دازاین به خویشتن اصیل خود قابل فهم است. این ندا، به‌مثابه صدایی خاموش، دازاین را از سقوط در زیست غیر اصیل و گم‌گشتگی در «آنها» بیرون می‌کشد. با تمرکز بر مفاهیم کلیدی مانند افکندگی، عزمیّت، سکوت و اصالت، مقاله در پرتو خوانشی پدیدارشناختی از متن، به تبیین جایگاه وجدان در ساختار هستی‌شناختی دازاین می‌پردازد و همزمان با بررسی تفاسیر دیگر، تحلیلی مستقل ارائه می‌دهد. هدف این مقاله، تحلیل مفهومی و پدیدارشناختی ندای وجدان در متن وجود و زمان است. این تحلیل بر بندهای ۵۴ تا ۶۰ متمرکز بوده و با بهره‌گیری از خوانش‌های تفسیری اندیشمندانی چون دریفوس (Dreyfus, 1991)، گینیون (Guignon, 1993) و کاپوبیانکو (Capobianco, 2010) سعی در ترسیم چشم‌اندازی از «وجدان» به‌مثابه یادآوری بنیادین وجود دارد.

علمی-پژوهشی

نسبت زبان-قدرت-رخداد در اندیشۀ نیچه و هایدگر و پیامدهای فلسفی-سیاسی آن

صفحه 263-301

https://doi.org/10.30465/os.2025.49155.1990

ابوالقاسم چهارتنگی؛ محمد علی توانا

چکیده نیچه و هایدگر مواجهه ای فلسفی انتقادی با مدرنیته داشته اند.از منظر هستی شناسی و معرفت شناسی آنها خود را پست‌مدرن معرفی نمی‌کنند،اما اندیشه‌های آنان قالب‌های ساختارشکنانه‌ای برای پست‌مدرنیسم و پساساختارگرایی به‌وجود آورد. مقاله حاضر نشان می دهد چگونه نیچه و هایدگر با واسازی مفهوم زمان بنیانهای فکری و فلسفی رایج را دگرگون می کنند و نسبت درهم‌تنیده میان قدرت-زبان-رخداد ایجاد می‌کنند.آنها با ایجاد شک و تردید در بنیان‌های اندیشه متافیزیکی، یعنی جوهرگرایی و سوژۀ مدرن تلاش کردند تا فلسفه را در پیوند با زندگی تفسیر و تحلیل کنند.آنها با بهره گیری از مفهوم حرکت (شدن) چرخشی فهم و تفسیر ما از جهان را تغییر می‌دهند. بدین معنا که زندگی را به مثابه رخدادی در حال نو شدن می بینند. نتیجه این که از منظر آنان رخدادها نه امری بیرونی نسبت به زبان-قدرت بلکه درونی آن هستند و بدین سان نقش بنیادین در تثبیت و یا تغییر معرفت تاریخی دارند؛ یعنی در درون زبان-قدرت رخدادها به مثابه امکان صورتبندی جدیدی از حقیقت ممکن می شود. بر همین اساس می توان ضدمتافیزیک گرایی تاریخی را یکی از مهمترین پیامد چنین نسبتی دانست که در اندیشه‌های متفکران پساساختارگرایانه و پسامدرن از جمله، فوکو، دریدا و رورتی خود را پدیدار می سازد.

علمی-پژوهشی

مطالعه تطبیقی رابطه جنگ با مفهوم از خودگذشتگی در اندیشه ماکس شلر و کارل اشمیت

صفحه 303-328

https://doi.org/10.30465/os.2025.51548.2038

فرزاد کیانی

چکیده هدف این نوشتار تحلیل و تطبیق نسبت مفهوم «از خودگذشتگی» با جنگ در آرای ماکس شلر و کارل اشمیت است. در اندیشه سیاسی اشمیت جنگ به‌عنوان افراطی‌ترین ابزار سیاسی، امکانی را آشکار می‌کند که زیربنای هر ایده سیاسی است یعنی تمایز دوست و دشمن. در حالی که در دیدگاه شلر جنگ بزرگ‌ترین رویدادی اخلاقی است که حقیقت روحانی انسان را نمایان می-کند. در فلسفه شلر ایثار برای در آغوش گرفتن جنگ، در حقیقت پذیرفتن زندگی به‌مثابه یک نیروی پویا و سازنده است. اگر این‌گونه به موضوع جنگ نگاه کنیم فداکاری در جنگ به گشایش راهی به سوی امر متعالی بدل می‌شود. در واقع برای هر دو متفکر آن‌چیزی که جنگ را از دیگر رقابت‌ها در زندگی متمایز می‌کند «از خودگذشتگی» در میدان نبرد است. لذا تفاوتی ندارد که این فداکاری در میدان نبرد براساس ارزش‌های والای اخلاقی باشد و یا دفاع از هویت سرزمینی. براساس همین تشابهات و تمایزات، در این نوشتار تلاش می‌کنیم با روش توصیفی-تحلیلی به تبیین آرای این دو متفکر در این زمینه بپردازیم و در نهایت این دو دیدگاه را با یکدیگر تطبیق دهیم.

علمی-پژوهشی

تأثیر آراء فرهنگی_اجتماعی لیوتار بر مؤلفه‌های هنر پست‌مدرن پیشرو و معاصر

صفحه 329-358

https://doi.org/10.30465/os.2025.49022.1986

شاهرخ امیریان دوست؛ شمس الملوک مصطفوی؛ اسماعیل بنی اردلان؛ مریم بختیاریان

چکیده پست‌مدرن به‌عنوان یک جریان هنری، در ابتدای راه خود، با واکنش و اعتراض علیه عقل‌محوری و کارکردگرایی دنیای مدرن، نخست در هنر معماری نمایان و به تدریج حیطه‌های دیگر هنری را در بر گرفت. از سویی و در ادامه این مسیر، هنر پست‌مدرن پیشرو به‌مثابه یک فعالیت فرهنگی، اجتماعی، هنری و فلسفی، اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم عرضه و شناخته شد. هنر پست‌مدرن پیشرو تا دوران معاصر نیز امتداد مسیر و حضور دارد. سؤال بنیادین اینجا این است که هنر پست‌مدرن پیشرو و معاصر در جهت تحقق رسالتش برسازندة چه مؤلفه‌هایی بوده و شاخص‌ترین آن مؤلفه‌ها متکی به چه پشتوانه فکری و نظری است؟ این‌گونه به‌نظر می‌آید که مؤلفه‌های شاخص این ژانر هنری پست‌مدرن تأثیرپذیری ژرفی از نظریه‌های فرهنگی_اجتماعی لیوتار داشته است. پژوهش در جهت تبیین این ادعا به واکاوی متقن رابطه وجوه آراء فرهنگی_اجتماعی لیوتار با 10 مؤلفه بنیادین هنر پست‌مدرن معاصر و پیشرو می‌پردازد.