بیان کریمی؛ حسن فتحی
دوره 8، شماره 2 ، بهمن 1396، ، صفحه 135-154
چکیده
افلاطون و هابز از برجستهترین فیلسوفان سیاسی هستند هستند که بر ضرورت تشکیل حکومت مقتدر تأکید کردهاند. تفوق حکومت مقتدر و ویژگیهای آن در فلسفة سیاسی این دو فیلسوف برخاسته از اوضاع زمانهشان و مبتنی بر مبانی مابعدالطبیعی اندیشة آنها است. افلاطون حکومت مطلقِ علمی- اخلاقی را به قصد پایان دادن به هرجومرجهای علمی-اخلاقی، ...
بیشتر
افلاطون و هابز از برجستهترین فیلسوفان سیاسی هستند هستند که بر ضرورت تشکیل حکومت مقتدر تأکید کردهاند. تفوق حکومت مقتدر و ویژگیهای آن در فلسفة سیاسی این دو فیلسوف برخاسته از اوضاع زمانهشان و مبتنی بر مبانی مابعدالطبیعی اندیشة آنها است. افلاطون حکومت مطلقِ علمی- اخلاقی را به قصد پایان دادن به هرجومرجهای علمی-اخلاقی، حکومتی مطلوب و عملی شمرده است و هابز حکومت مطلق سیاسی- امنیتی را به انگیزة پایان دادن به نا امنیهای سیاسی- امنیتی مطرح کرده است. پرسشاصلی ما در این مقاله این است که: افلاطون و هابز چگونه بر پایة مختصات نظام مابعدالطبیعیشان، حکومتهای مقتدر خود را تدوین کردهاند؟مدعای اصلی مقاله این است که نگرشهای هابز دربارة سرشت انسان تقلیلگرایانه و بدبینانه است و هابز برخلاف افلاطون تلاشی برای ارائه و طرح زندگی مدنی نیکو و بهتر برای انسان نکرده است.این در حالی است که فلسفة افلاطون به دلیل آرمانهای تربیتیاش انسانگرایانهتر است و افلاطون حکومتی را ترجیح میدهد که شهروندانش را نه در طراز بهایم و در مرتبة شهوت و غضب، بلکه در مرتبة آدمیت میخواهد. یعنی او انسان را به طراز فضیلت انسانی که همان فعالیت عقلی است ارتقا دهد.
اسماعیل نوشاد؛ یوسف شاقول
دوره 5، شماره 2 ، آبان 1393، ، صفحه 137-152
چکیده
در نقد عقل محض، سه ایدۀ نفس، خدا و جهان به صورت تنظیمی عمل میکنند. این ایدهها در نقشی وحدتبخش به عالم پدیداریِ حاصل اطلاق شهودهای پیشینی مکان و زمان و مقولات فاهمه بر کثرات حسی به دست آمدهاند و عمل میکنند. طبق تفسیری که ما در این مقاله ارائه کردهایم، کانت در نقد عقل عملی به کمک اختیار استعلایی سوژه را به صورتی تقویمی و غیر نظری ...
بیشتر
در نقد عقل محض، سه ایدۀ نفس، خدا و جهان به صورت تنظیمی عمل میکنند. این ایدهها در نقشی وحدتبخش به عالم پدیداریِ حاصل اطلاق شهودهای پیشینی مکان و زمان و مقولات فاهمه بر کثرات حسی به دست آمدهاند و عمل میکنند. طبق تفسیری که ما در این مقاله ارائه کردهایم، کانت در نقد عقل عملی به کمک اختیار استعلایی سوژه را به صورتی تقویمی و غیر نظری برمینهد. بنابراین اختیار در انجام فعل اخلاقی به صورت یک ایدۀ استعلایی اساسی برای تقویم سوژه ظاهر میشود. ایدههای خدا و جهان به صورتی «تأملی» و ذهنی، از طریق نقد قوۀ حکم، فراهم میشوند. به این ترتیب پیوندی استعلایی بین سه نقد کانت شکل میگیرد و نقد دوم و سوم نقشی تقویمی برای قوام ایدههای عقل محض را بازی میکنند. با این حال، چالشی مسئلهساز در نقد سوم با عنوان «امر والا» طرح میشود که در کلیت نظام کانتی بهسادگی نمینشیند. کانت امر والا را حالت نمادینۀ ایدههای عقل میداند؛ اما این تجربۀ فوقالعاده قوی حسی به صورتی آشوبناک تمامیت نظام کانتی را تهدید میکند و امکان تفسیرهایی ساختارشکنانه مانند تفاسیر دریدا و دولوز را فراهم میکند.
فلورا عسکری زاده؛ خسرو باقری؛ افضل السادات حسینی
چکیده
در این پژوهش با نگاهی پدیدارشناسانه، کوشش میشود تا به ذات تربیت- بیلدونگ و ظهورهای بیلدونگ در تاریخ تربیت تفکر شود. طبق گام نخست پدیدارشناسی، از مفهوم بدیهی و رایج از بیلدنگ روی گردانده، سپس با واشکافی، از پدیدارهای تاریخی و چیستی بیلدونگ پرسش میشود تا در نهایت به امر مشترک و عمومی یا ذات بیلدونگ از منظر هایدگر نگریسته شود. بدین ...
بیشتر
در این پژوهش با نگاهی پدیدارشناسانه، کوشش میشود تا به ذات تربیت- بیلدونگ و ظهورهای بیلدونگ در تاریخ تربیت تفکر شود. طبق گام نخست پدیدارشناسی، از مفهوم بدیهی و رایج از بیلدنگ روی گردانده، سپس با واشکافی، از پدیدارهای تاریخی و چیستی بیلدونگ پرسش میشود تا در نهایت به امر مشترک و عمومی یا ذات بیلدونگ از منظر هایدگر نگریسته شود. بدین ترتیب آشکار میشود که هیچیک از پدیدارهای آشکار بیلدونگ در تاریخ، اینهمانِ ذات آن نیستند، بلکه امکانی پدیدارین در تاریخ تربیت هستند. پس همه پدیدارها، بهنحوی آشکارگیِ زمانمند تربیت-بیلدونگ را در خود پنهان دارند، اما هیچیک نمیتوانند صرفاً تمامیت آن را در سیطرهی خود بگیرند. در اینجا ذات تربیت- بیلدونگ را در انواع پدیدارین آن واشکافته و از منظر هایدگر که بهگونهای سلبی است، نشان میدهیم که هیچکدام از پدیدارها، تمامیت ذاتی بیلدونگ نیستند. لذا ذات، ریشه در بافتاری زمانی دارد که گشودگی و مراقبتِ همراه با بالیدن شکلدهنده از هستی انسان بهمعنای کلی است و در پدیدارهای متکثر بیلدونگی نیز خود را آشکار-مستور میدارد.
مهدی ابوطالبی یزدی؛ علی مرادخانی؛ میثم سفیدخوش
چکیده
معنویت و معناداری زندگی، موضوعی است که دو تفکر سنتی دینی و دنیای متجدد سکولار را مقابل یکدیگر قرار داده است. پرسش اساسی این است که «آیا معنویت تنها با دینداری حاصل میشود یا امکان زندگی معنادار در جامعه سکولار نیز وجود دارد؟» معنویت دینی متکی بر جهان غیرمادی و امور روحانی است و میتواند ارزشهای اخلاقی، دین، امر قدسی یا غیبی، ...
بیشتر
معنویت و معناداری زندگی، موضوعی است که دو تفکر سنتی دینی و دنیای متجدد سکولار را مقابل یکدیگر قرار داده است. پرسش اساسی این است که «آیا معنویت تنها با دینداری حاصل میشود یا امکان زندگی معنادار در جامعه سکولار نیز وجود دارد؟» معنویت دینی متکی بر جهان غیرمادی و امور روحانی است و میتواند ارزشهای اخلاقی، دین، امر قدسی یا غیبی، عرفانی و... و یا هر نوع حالت معنوی و روحانی در زندگی را شامل شود. معناداری سکولار بر این نکته متمرکز است که زندگی معنادار معلول عقلانیتی است که در نتیجه کنش آزادانه، آگاهانه، ارادی و هدفمند انسان حاصل میشود و باید ثمره آن بهبود شرایط زندگی دنیوی انسان باشد. با این برداشت، روشن میشود میان دو مقوله دینداری و معنویت تفاوت بنیادین وجود دارد، گویی معنویت میتواند از دینداری منفک شود. تفاوت دینداری و معنویت در این است که اگر دینداری از سر بندگی نباشد، دینداری نیست؛ اما اگر معنویت از سر بندگی باشد، معنویت نیست. آنچه سکولاریسم مدعی تلاش برای تحقق آن است، شناخت حقیقت جهان و تصفیه اندیشههای انسانی از خرافات و انحرافات است. وقتی خرافات از حقیقت دین جدا شود، آنچه میماند، دین عقلانی و معنادار است.
صدیقه موسیزاده؛ حسن فتحی
دوره 1، شماره 2 ، آبان 1389، ، صفحه 147-162
چکیده
در این مقاله، دیدگاه کانت دربارة مابعدالطبیعه بررسی شده است. پس از بیان معانی لغوی و اصطلاحی واژة مابعدالطبیعه دراندیشة ارسطو، به نظامهای مختلف مابعدالطبیعی از افلاطون تا دکارت و پیروان او اشاره شده است. سپس معانی مابعدالطبیعه در فلسفة کانت بررسی شده و جنبههای مثبت و منفی آن در فلسفة او مورد بحث قرار گرفته است. مقاله به این ...
بیشتر
در این مقاله، دیدگاه کانت دربارة مابعدالطبیعه بررسی شده است. پس از بیان معانی لغوی و اصطلاحی واژة مابعدالطبیعه دراندیشة ارسطو، به نظامهای مختلف مابعدالطبیعی از افلاطون تا دکارت و پیروان او اشاره شده است. سپس معانی مابعدالطبیعه در فلسفة کانت بررسی شده و جنبههای مثبت و منفی آن در فلسفة او مورد بحث قرار گرفته است. مقاله به این نتیجه میرسد که کانت مابعدالطبیعه به معنی سنتی کلمه (یعنی علم نظری یقینی به خدا و جهان و نفس) را (تحت تأثیر اندیشة هیوم) نفی میکند؛ اما مابعدالطبیعه به معنای پشتیبان نظری علم تجربی را میپذیرد و برای موضوعات مطرح در مابعدالطبیعه سنتی نیز نقش نظامبخش در نظر میگیرد. او اذعان به وجود عینی موضوعات مطرح در مابعدالطبیعة سنتی را برای عرصة عقل عملی نگه میدارد.
سینا شیخی؛ سید محمد تقی چاوشی
چکیده
برداشت هگلی از تفکر مارکس یک تقریر شایع و متداول در علوم انسانی است و اشتراک ایشان در استفاده از روش دیالکتیکی، دلیل اصلی این مدعا دانسته میشود. بدون نفی تأثیرپذیری مارکس از هگل، توجه به فلسفه کانت، ما را به تقریری دیگر از اندیشه مارکس رهنمون میشود که به مراتب از تفکر هگل دور خواهد بود. اگر بتوان روش مارکس را با تسامح دیالکتیکی ...
بیشتر
برداشت هگلی از تفکر مارکس یک تقریر شایع و متداول در علوم انسانی است و اشتراک ایشان در استفاده از روش دیالکتیکی، دلیل اصلی این مدعا دانسته میشود. بدون نفی تأثیرپذیری مارکس از هگل، توجه به فلسفه کانت، ما را به تقریری دیگر از اندیشه مارکس رهنمون میشود که به مراتب از تفکر هگل دور خواهد بود. اگر بتوان روش مارکس را با تسامح دیالکتیکی خواند، این روش با دیالکتیک هگل، علاوه بر جایگاه وارونه آگاهی و ماده، تفاوت عمده دیگری نیز دارد؛ دیالکتیک هگل از سه ضرب تشکیل میشود که ضرب سوم از جمع تضاد میان ضرب اول و دوم بیرون میآید، اما دیالکتیک مارکس همچون دیالکتیک کانت دوضربی و اصطلاحا «منفی» است، زیرا وضعیت پس از انقلاب، به ویژه وضعیت بیطبقه، حاصل جمع مراحل پیشینی جوامع نیست و تفاوتی بنیادین و کیفی با صورت زندگی گذشته انسان دارد. علاوه بر این، همانطور که نقد در اندیشه کانت به معنای بررسی شرایط پیشینی تحقق امور است، مارکس نیز در نقد اقتصاد سیاسی به دنبال یافتن شرایط پیشینی تحقق وضعیت بیطبقه است و تصویر روشنی را از وضعیت بیطبقه ارائه نمیدهد. با این نگاه وضعیت بیطبقه در اندیشه مارکس، به مثابه ایده تنظیمی کانت درخواهد آمد.
علی حجتی؛ علی اصغر مصلح
چکیده
چگونگی مواجهه با «دیگری» و سپس نقش تعیینکننده آن در اتخاذ رویکرد میانفرهنگی، در میان فیلسوفان این حوزه اهمیتی انکار ناپذیر دارد. برنارد والدنفلس، فیلسوف میانفرهنگیِ معاصر، مواجهه با «دیگری» را نوعی مواجهه پارادوکسیکال میداند که میتوان از آن به حضورِ امرِ غایب یاد کرد. این فیلسوف آلمانی، رویکردی حداکثری نسبت به ...
بیشتر
چگونگی مواجهه با «دیگری» و سپس نقش تعیینکننده آن در اتخاذ رویکرد میانفرهنگی، در میان فیلسوفان این حوزه اهمیتی انکار ناپذیر دارد. برنارد والدنفلس، فیلسوف میانفرهنگیِ معاصر، مواجهه با «دیگری» را نوعی مواجهه پارادوکسیکال میداند که میتوان از آن به حضورِ امرِ غایب یاد کرد. این فیلسوف آلمانی، رویکردی حداکثری نسبت به مواجهه با «دیگری» را برگزیده و راه خود را از دیگران با بیانِ «امرِ بیگانه» به جای «دیگری» جدا کرده است. «امر بیگانه» در عینِ اینکه نفیِ سوژه نبوده و ریشه در «من» دارد، به هیچ عنوان قابل فروکاست به امری آشنا یا امرِ از آنِ من و یا قابل فروکاست به نظم پیشین نبوده و نیست. در واقع تبعات مهم نظریِ این نگرش با روش «پدیدارشناسیِ امر بیگانه» همسو با اقتضائات دنیای چند صدایی معاصر و زیست امروزی است و حتی نه امروز که در کل، حیات انسانی چیزی جز حرکت مدام در-میانِ امور نبوده و به سبب بدنمندیِ انسان چنین اقتضائی ممکن گردیده است. فلسفه میانفرهنگیِ والدنفلس، توجه به همین مسئله با همه نوآوریها و حل مسائل پیشین با بنیانی نو و بدیع میباشد.
الهام السادات کریمی دورکی؛ محمد جواد صافیان؛ محمد مشکات
چکیده
رسالۀ پژوهشهای فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) شلینگ، تلاشی برای بنیانگذاری نظام آزادی است. محوریترین مفهوم در نظام شلینگ، مفهوم «اینهمانی» است که با تفسیر صحیح آن و یافتن وحدت میان مفاهیم متضاد آزادی و ضرورت، دغدغۀ اصلی او در نظریۀ ایدئالیسم مطلق توجیه میشود. اصلی که در جستجوی بنیادی برای شکلگیری نظام و راه حلی برای ...
بیشتر
رسالۀ پژوهشهای فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) شلینگ، تلاشی برای بنیانگذاری نظام آزادی است. محوریترین مفهوم در نظام شلینگ، مفهوم «اینهمانی» است که با تفسیر صحیح آن و یافتن وحدت میان مفاهیم متضاد آزادی و ضرورت، دغدغۀ اصلی او در نظریۀ ایدئالیسم مطلق توجیه میشود. اصلی که در جستجوی بنیادی برای شکلگیری نظام و راه حلی برای سازگاری نظام و آزادی به آن تمسک میجوید اینهمانی بهمعنای صحیح آن است که در همه خدا انگاری بهعنوان تنها نظام ممکن عقل ممکن میگردد. تمرکز هیدگر بر تفکر شلینگ با نگارش رسالۀ شلینگ در باب ذات آزادی انسان و تفسیر چندینبارۀ او در سالهای 1936 و 1941 اهمیت این رساله در تاریخ اندیشۀ غربی را آشکار کرد. هیدگر چگونگی امکان نظام آزادی را مطابق با تفسیری از اصل اینهمانی که نشاندهندۀ اتصال و پیوند درونی موجودات در بنیاد هستی است، ممکن میداند و این بهمعنای اندیشیدن در ذات هستی است. در این پژوهش نشان داده میشود که بنا بر نظر شلینگ چگونه سوءتفسیر از این اصل، امکان ناسازگاری نظام و آزادی را در تعبیرهای مختلف همهخداانگاری فراهم میآورد و تفسیر هیدگر از این اصل چگونه راه به پرسش از چیستی اصل واحد و بنیادین موجودات [تئوس] میبرد.
احمد شه گلی
چکیده
یکی از مسائل تکنولوژی، بحث جهت داری آن است که این موضوع همواره دارای موافقان و مخالفانی بوده است. برخی تکنولوژی را جهت دار و برخی قائل به خنثایی تکنولوژی هستند. آنها تکنولوژی را صرفاً ابزاری می دانند که جهت آن توسط کاربران تعیین می شود. بر اساس این مقاله، تکنولوژی از جنبه های مختلف جهت دار است که برخی از این جنبه ها عبارتند از: جهت ...
بیشتر
یکی از مسائل تکنولوژی، بحث جهت داری آن است که این موضوع همواره دارای موافقان و مخالفانی بوده است. برخی تکنولوژی را جهت دار و برخی قائل به خنثایی تکنولوژی هستند. آنها تکنولوژی را صرفاً ابزاری می دانند که جهت آن توسط کاربران تعیین می شود. بر اساس این مقاله، تکنولوژی از جنبه های مختلف جهت دار است که برخی از این جنبه ها عبارتند از: جهت داری به لحاظ مبادی، جهت داری به لحاظ کاربرد، جهت داری به لحاظ لوازم و اقتضائات، جهت داری به لحاظ بستر و زمینه، جهت داری به لحاظ شکل گیری «کُل مجموعی سیستماتیک»، جهت داری به لحاظ «اثر تکوینی صنایع»، جهت داری به لحاظ آثار و نتایج. از این رو جهت داری تکنولوژی مستلزم «ذات پنداری» تکنولوژی نیست، بلکه مقصود از جهت داری مقارنت اکثری این اوصاف و خصایص برای تکنولوژی در مواجهه با اراده نوع انسان ها است.
محمد غریب زاده؛ حسین کلباسی
چکیده
مقولات کانتی باید بالضروره در ارتباط با مُتعلَق دریافتی باشند. اما به دلیل خودانگیخته بودن قوه فهم از یکسو و پذیرنده بودن قوه حس از سوی دیگر، باید یک امر مشترکی ارتباط بین این دو قوه آگاهی را ممکن گرداند. هایدگر بیان می دارد که «زمان» همان امر مشترکی است که موجب اتحاد و «تالیف» این دو قوه می شود. بنابراین، به وسیله عمل شماتیزم ...
بیشتر
مقولات کانتی باید بالضروره در ارتباط با مُتعلَق دریافتی باشند. اما به دلیل خودانگیخته بودن قوه فهم از یکسو و پذیرنده بودن قوه حس از سوی دیگر، باید یک امر مشترکی ارتباط بین این دو قوه آگاهی را ممکن گرداند. هایدگر بیان می دارد که «زمان» همان امر مشترکی است که موجب اتحاد و «تالیف» این دو قوه می شود. بنابراین، به وسیله عمل شماتیزم ما به این نتیجه می رسیم که تفکر یا آگاهی از شهود گرفته تا عقل/فهم سراسر زمانی است. بدین ترتیب، با توجه به چنین تفسیری، زمان نه تنها صورت حساسیت بلکه صورت «خودِ» اندریافت نیز می باشد. بنابراین، هایدگر، وی مرز میان شاکله و مقوله را بر می دارد و «منِ» کانتی به همراه مقولاتش را صورت قاعده مند زمان می داند. در نتیجه، از رهگذر شماتیزم، این زمان است که به دلیل فراهم کردن وحدت آگاهی، ابژکتیویته ابژه را فراهم و احکام تالیفی پیشینی را ممکن می گرداند. زمان همان مرزاندیشیدنی، شناخت و خارجِ شناخت است، یعنی مرز توهم و ابژکتیویتی است. این چنین است که زمان به عنوان تعین استعلایی، افق مواجهه ما با موجودات را تعیین می کند.
سید نعمتالله عبدالرحیمزاده
دوره 9، شماره 1 ، اردیبهشت 1397، ، صفحه 153-172
چکیده
دو محاوره جمهور و نوامیس در میان محاورات افلاطون نه تنها طولانیترین بلکه مهمترین نیز هستند. افلاطون در این دو محاوره بنای دو شهر به نامهای کالیپولیس و ماگنسیا را طراحی میکند و موضوع مطرح در مقاله حاضر این است که او چه راه و مسیری را برای پیریختن این دو شهر میپیماید. واژه راه اصطلاح اساسی در این موضوع است با توجه به کاربرد ...
بیشتر
دو محاوره جمهور و نوامیس در میان محاورات افلاطون نه تنها طولانیترین بلکه مهمترین نیز هستند. افلاطون در این دو محاوره بنای دو شهر به نامهای کالیپولیس و ماگنسیا را طراحی میکند و موضوع مطرح در مقاله حاضر این است که او چه راه و مسیری را برای پیریختن این دو شهر میپیماید. واژه راه اصطلاح اساسی در این موضوع است با توجه به کاربرد استعارهای آن در ادبیات و تفکر یونانی به خصوص در نزد پارمنیدس و هراکلیتوس که تاثیر اساسی در شکلگیری اندیشه و فلسفه افلاطون داشتند. راههای حقیقت و گمان در شعر پارمنیدس و راههای بالا و پایین در قطعات هراکلیتوسی به خوبی بر این کاربرد دلالت دارند که در تمثیل غار افلاطون به صورت راههای بالا و صعودی به سمت حقیقت و پایین و نزولی به سمت غار گمان و توهم بیان میشوند. راه بالا و صعودی در ابتدای محاوره همنوشی پیش پای آپولودوروس گذاشته میشود تا از محلهاش در فالروم به آتن بالا بیاید و بعد دیوتیما در اوج تعلیمات خود راه صعودی را برای دیدار زیبایی به سقراط نشان میدهد. با توجه به این دو مسیر، سقراط افلاطونی در جمهور مسیر نزولی را برای ساختن کالیپولیس طی میکند تا با آمدن به پایین و در خانهای از رهبران دموکراسی آتن، آنها را از توهمات سایهای نجات داده و به سمت کالیپولیس هدایت کند. مسیر افلاطون در نوامیس برعکس جمهور است و به جای سقراط، این بیگانه آتنی است که با دو همراه خود مسیر صعودی از شهر کنوسوس به سمت غار و معبد زئوس در بالای کوه آیدا را میپیماید و در هر قسمت از این مسیر زیارتی برای دیدار حقیقت است که بخشی از ماگنسیا ساخته میشود. مسیر بیگانه آتنی در نوامیس به این صورت بر خلاف سقراط در جمهور است و برخلاف کالیپولیس، فیلسوف-پادشاه و حکومت مطلقش جایی در ماگنسیا ندارد.
محمدتقی طباطبائی
چکیده
شکّ روشیِ دکارت را هم آنان نقد میکنند که یکسره با شکّ میانهای ندارند، هم دیگرانی که آن را برای آغازِ اندیشیدنِ روشمند، نابسنده میدانند. بااینحال، دستآوردهای شکّ روشیِ او در فلسفههای پس از وی، جذب شده و همواره درکار است. هدف این مقاله آن است تا نشان دهد که دکارت چگونه در راهِ پاسخ به پرسشی ناگزیر، از بنیادِ متافیزیکیِ ...
بیشتر
شکّ روشیِ دکارت را هم آنان نقد میکنند که یکسره با شکّ میانهای ندارند، هم دیگرانی که آن را برای آغازِ اندیشیدنِ روشمند، نابسنده میدانند. بااینحال، دستآوردهای شکّ روشیِ او در فلسفههای پس از وی، جذب شده و همواره درکار است. هدف این مقاله آن است تا نشان دهد که دکارت چگونه در راهِ پاسخ به پرسشی ناگزیر، از بنیادِ متافیزیکیِ روشِ علمیَش، توانست با بهکاربستنِ شکِّ روشی بهسانِ بسط گامِ نخست از همین روش، به مهمترین کشفِ متافیزیکیِ خویش یعنی کشفِ پیوندِ ضروریِ وجود و عقل در اینهمانیِ «من» دست یابد. ازینرو، پس از طرحِ بنیادهای روش ریاضی کلّی و روشنساختنِ ضرورتِ درونیِ طرحِ شکِّ روشی درنسبتبا استوارساختنِ این بنیادها، با تمرکز بر گام سوم از شکّ روشی ـ شکّ متافیزیکی ـ گذارِ دکارت از سطح روانشناختیِ روش به سطحِ متافیزیکیِ آن صورتبندی میشود. روشن خواهد شد که شکِّ متافیزیکی بههمراه ایدهی اهریمن فریبکار، گرهگاهی است برای پیوندِ روشِ علمی و متافیزیک دکارتی؛ پلی برای گذر از «منِ» روانشناختی به «منِ» متافیزیکی؛ آستانهای برای کشفِ پیوندِ ضروریِ وجود و عقل در اینهمانیِ «منِ» متافیزیکی؛ گذرگاهی برای کنارگذاشتنِ معیارِ شکّناپذیری برای حقیقت ازراهِ بهکاربستنِ دوبارهی آن برخودش ودرنتیجه کشفِ معیارِ عقلانیِ وضوح و تمایز.
جواد ترکاشوند؛ سعید ماخانی
چکیده
چکیدهدر دوران مدرن، دو بحران بنیادین توجه و لزوم پرداختن به قوانین را بیش از پیش مطرح ساخت. بحران نخست، «جنگهای مذهبی و داخلی» در اروپا بود و بحران دوم، «استبداد و ستمگری» نظامهای سیاسی بود. منتسکیو یکی از اندیشمندانی بود که به تأمل در آن بحرانها و ارائهی راهکار برای ترمیم و اصلاح این بحرانها پرداخت. چنان که میتوان ...
بیشتر
چکیدهدر دوران مدرن، دو بحران بنیادین توجه و لزوم پرداختن به قوانین را بیش از پیش مطرح ساخت. بحران نخست، «جنگهای مذهبی و داخلی» در اروپا بود و بحران دوم، «استبداد و ستمگری» نظامهای سیاسی بود. منتسکیو یکی از اندیشمندانی بود که به تأمل در آن بحرانها و ارائهی راهکار برای ترمیم و اصلاح این بحرانها پرداخت. چنان که میتوان او را مایهورترین متفکری دانست که با انقلاب کپرنیکی در فلسفهی سیاسی و حقوق به تدوین بنیادهای مفهومیِ تفکیک قوا با نظر به قانون اساسی انگلستان همت گمارد. منتسکیو، نویسندهای معتدل و محافظهکار بود که پیش و بیش از آن که بر هموطنانش اثرگذار باشد بر روشنگری، پدران بنیانگذار و نویسندگان مقالات فدرالیست امریکا، مهمترین اثر کلاسیک برخاسته از فلسفه سیاست امریکایی، تاثیر نهاد تا جایی که مقالات فدرالیست تماما طنینی منتسکیویی یافت. بر این اساس، مقاله حاضر در پیِ نشاندادن تأثیر آموزه های منتسکیو بر اندیشه نویسندگان مقالات فدرالیست است که چگونه به استقرار حکومت قانون در نخستین جمهوری دموکراتیک در دوران مدرن انجامید. چنین فهمی به ما یاری میرساند تا به برداشت دقیقتری از اهمیت این تاثیرگذاری در دوران مدرن دست یابیم.
منیره طلیعه بخش؛ مهدی معین زاده
چکیده
خوانش رایج سوژة دکارتی، آن را بهمنزلة نقطة عطفی در«خودبنیادی» انسان درنظر گرفته است. بخش مهمی از فلسفة قرن بیستم به تأسی از هایدگر، بالاترین اهتمام خود را نقد سوژة دکارتی تعریف کرد؛ گویی سوژة دکارتی عامل اصلی انحراف مسیر فلسفه از لحاظ کردن وجود بماهو وجود بوده است. بسیاری منتقدان بحرانهای مدرنیته را مولود خودبنیادی سوژة ...
بیشتر
خوانش رایج سوژة دکارتی، آن را بهمنزلة نقطة عطفی در«خودبنیادی» انسان درنظر گرفته است. بخش مهمی از فلسفة قرن بیستم به تأسی از هایدگر، بالاترین اهتمام خود را نقد سوژة دکارتی تعریف کرد؛ گویی سوژة دکارتی عامل اصلی انحراف مسیر فلسفه از لحاظ کردن وجود بماهو وجود بوده است. بسیاری منتقدان بحرانهای مدرنیته را مولود خودبنیادی سوژة دکارتی میدانند تا جایی که میگویند سوژة دکارتی نه تنها فلسفه بلکه بشریت را نیز منحرف کرده است. این مقاله میکوشد ضمن ارائة تقریری از نقد هایدگر و فیلسوفان متأثر از او، به نحوة تقویم سوژه دکارتی بازگردد و نسبت تأملات دکارتی را با بالقوگی، دوآلیته و خودبنیادی دریابد و نشان دهد با توجه به فقدان بنیادی سوژة دکارتی، نمیتوان چنین نقدی بر حقیقت سوژه نزد دکارت وارد کرد. در این میان متفکرینی بودهاند که خوانشی متفاوت از سوژة دکارتی داشتند؛ خوانشی که این سوژه را به نسیان وجود و بحرانِ خودبنیادی بشریت و... رهنمون نمیگردد. مقاله حاضر ضمن نقب زدن به مفهوم سوژه در یونان و تبار هلنی و عرفانی آن، خوانشهای مغایر با خوانش رایج سوژه دکارتی را مبنای کار قرار میدهد و نشان میدهد که سوژة دکارتی در حقیقت آن امرِ تهی است که امکان آزمودن حقایق را فراهم میآورد.
احمد کریمی
چکیده
اندیشه اخلاقی نیچه که در اراده معطوف به قدرت و رسیدن به ابرمرد متمرکز است هر نوع نظام مبتنی بر ذلت و تحقیر انسان را بی ارزش میشمرد و مسیحیت را به دلیل ترویج اخلاق بردگی، اخلاق ضعیفان میداند که با تاکید بر گناه نخستین و آلودگی ذاتی انسان، روح اراده و قدرت و عزت نفس را در آدمیان میمیراند. این پژوهش، تلاش کرده تا آموزههای اسلامی مورد ...
بیشتر
اندیشه اخلاقی نیچه که در اراده معطوف به قدرت و رسیدن به ابرمرد متمرکز است هر نوع نظام مبتنی بر ذلت و تحقیر انسان را بی ارزش میشمرد و مسیحیت را به دلیل ترویج اخلاق بردگی، اخلاق ضعیفان میداند که با تاکید بر گناه نخستین و آلودگی ذاتی انسان، روح اراده و قدرت و عزت نفس را در آدمیان میمیراند. این پژوهش، تلاش کرده تا آموزههای اسلامی مورد توجه نیچه را بیابد و با روشی پدیدارشناختی چگونگی تلائم دستگاه فکری وی با آن آموزهها را واکاود. از نظر او اسلام، دینی است که شور، اراده، گزینشگری و خود اصیل انسان را به رسمیت میشناسد و فهمی صادقانه از طبیعت انسان، و نگاهی مثبت و واقعگرایانه به دنیا دارد که در تلائم با فلسفه وی و خصوصا انگاره اراده معطوف به قدرت است. همچنین نظریه تفسیری منظرگرایانهاش به فهم پلورالیستی از ادیان کمک کرده و سازواری پارهای آموزههای اسلامی با قطعاتی از دستگاه فلسفی وی، نگره مثبتی از اسلام را برای او فراهم آورده است. توجه به ساحت دل و احساس در حکمت عرفانی اسلام نیز سازگار با مبانیاش در نقد عقل مدرن بوده است.
مهدی خبازی کناری؛ ندا راه بار
چکیده
دریدا نقش به سزایی در معرفی سوسور به گفتمان فلسفی و زبان شناختی زمانه ما دارد. این مقاله ضمن پرداختن به بنیادهای فکری سوسور و تاثیر گذاری سوسور بر دریدا بر آن است که نقد ساختارزدایانه دریدا نسبت به سوسور در مسأله نوشتار را مورد تحلیل قرار دهد. سوسور در کتاب دوره زبان شناسی عمومی، با تقسیم بندی قلمرو زبان به دو بخش بیرون و درون، نوشتار ...
بیشتر
دریدا نقش به سزایی در معرفی سوسور به گفتمان فلسفی و زبان شناختی زمانه ما دارد. این مقاله ضمن پرداختن به بنیادهای فکری سوسور و تاثیر گذاری سوسور بر دریدا بر آن است که نقد ساختارزدایانه دریدا نسبت به سوسور در مسأله نوشتار را مورد تحلیل قرار دهد. سوسور در کتاب دوره زبان شناسی عمومی، با تقسیم بندی قلمرو زبان به دو بخش بیرون و درون، نوشتار را از قلمرو درونی زبان بیرون رانده و آن بازنمایی زبان تلقی می کند. سوسور نوشتار را غاصب جایگاه گفتار دانسته و آن را امر حاشیه ای تلقی می کند. اما دریدا معتقد است سوسور با تعیین حدود درون و بیرون برای زبان و خروج نوشتار از قلمرو درونی زبان، نتوانست از متافیزیک میتنی بر حضور تخطی کند. وی با طرح مفهوم Differance به وجه مستقل نوشتار نسبت به گفتار اشاره داشته و نوشتار را از به انقیاد درآمدن گفتار خارج می کند. به باور دریدا، اختیاری بودن نشانه می تواند دال را از انقیاد مدلول بیرون آورده و دال های متکثر ایجاد کند. از نگاه وی، Differance نشان دهنده امکانی برای شدن های مستمر در متن است و این شدن ها زنجیره بی پایانی از دال ها را به همراه خواهد داشت.
مرضیه لطفی
چکیده
هیوم در نزاع میان دترمینیسم و آزادی اراده موضعی سازگارگرایانه دارد. او بر این نظر است که هر دو آموزۀ آزادی و ضرورت برای اینکه برای انسانها مسئولیت اخلاقی قائل شویم ضروریاند. در این مقاله، ابتدا سعی میکنم مسیر هیوم در پیشبرد پروژهاش را نشان دهم. درادامه، تفسیر کلاسیک از سازگارگرایی هیوم را شرح میدهم. مطابق این تفسیر، از نظر ...
بیشتر
هیوم در نزاع میان دترمینیسم و آزادی اراده موضعی سازگارگرایانه دارد. او بر این نظر است که هر دو آموزۀ آزادی و ضرورت برای اینکه برای انسانها مسئولیت اخلاقی قائل شویم ضروریاند. در این مقاله، ابتدا سعی میکنم مسیر هیوم در پیشبرد پروژهاش را نشان دهم. درادامه، تفسیر کلاسیک از سازگارگرایی هیوم را شرح میدهم. مطابق این تفسیر، از نظر هیوم آنچه با آزادی در تعارض است نه علیت، که اجبار بیرونی است. درادامه، به تفسیر جدید باتریل از سازگارگرایی هیومی اشاره میکنم. باتریل بر این نظر است که تاکید هیوم بر عاملیت التفاتی است. در بخش پایانی مقاله درصددم تا نشان دهم براساس تفسیر باتریل هم موضع هیوم همچنان با دشواریهایی همراه است. این تفسیر همچنان نشان نداده است که عاملیت التفاتی با دترمینیسم گستردهای که بر حالات و انگیزههای انسان حاکم است نیز سازگار است. اگرچه هیوم بر عاملیت، تعینات اراده، تصمیم و انتخاب، و حیث التفاتی اعمال توجه میکند، همچنان دغدغۀ ناسازگارگرایان در فراهم بودن امکانهای دیگر را نادیده میگیرد.
محمدتقی طباطبائی
چکیده
این مقاله درپی توجیه این ادعا است که آنچه در نوشته های میرزا ملکم خان درچارچوبِ تمایز عقل علمی از عقل طبیعی طرح می شود، نشانگر توجه وی به جایگاه محوریِ اندیشه ی روش در شکل گیریِ عقلانیت علمی و همچنین، ایده ای مرکزی در کلیت اندیشه ی اوست؛ ایده ای که می توان براساس آن، جوانب گوناگون فکرِ وی را به هم پیوست ...
بیشتر
این مقاله درپی توجیه این ادعا است که آنچه در نوشته های میرزا ملکم خان درچارچوبِ تمایز عقل علمی از عقل طبیعی طرح می شود، نشانگر توجه وی به جایگاه محوریِ اندیشه ی روش در شکل گیریِ عقلانیت علمی و همچنین، ایده ای مرکزی در کلیت اندیشه ی اوست؛ ایده ای که می توان براساس آن، جوانب گوناگون فکرِ وی را به هم پیوست و آن را به نحوی سازمند، صورت بندی و خوانش کرد. همچنین ادعا می شود براساس این صورت بندی، می توان به دریافتی روشن از رویکرد وی به مسایل دوران پرآشوب پیش از مشروطیت رسید. از آنجا که ملکم خان علت العللِ ترقی و آبادانی فرنگستان را در پیروی از اصول عقل علمی می داند و هدف اش نیز ارائه ی برنامه ای برای آبادانی و ترقی ایران است، رویکردِ وی به چالش ایران را باید رویکردی راهبردی درنظر گرفت. وی در قامت استراتژیستی می اندیشد که راهبردی بی سابقه برای نفی استعمار قریب الوقوع، در سر دارد. رویکرد این نوشتار آن است تا داوری درباره ی تفکر ملکم خان، نه براساس ویژگیهای شخصیتی، رفتارهای اجتماعی یا حتی انگیزه خوانیِ وی بلکه براساس تحلیل و تفسیر ساختاریِ چندین نوشته ی برگزیده از دوره های گوناگون زندگیِ وی انجام پذیرد تا ازین راه روشن شود، مفهوم محوری در اندیشه ی وی چیست (روش)، چرا چنین باوری دارد (عقل علمی مبنای تمامی ترقی های فرنگیان است) و چگونه آن را می پروراند (راهبردی).
عبداله قنبرلو
چکیده
جهان امروز خصوصاً از نظر حکمرانی اقتصادی قویاً تحت نفوذ اندیشه نئولیبرالیسم قرار دارد و پدیده جهانی شدن هم اساساً با تکیه بر همین مبنای فکری شکل گرفته است. این پدیده از زوایای مختلفی قابل نقد و ارزیابی است. یکی از عمیقترین نقدها بر نئولیبرالیسم را میتوان از طریق مکتب فرانکفورت ارائه دارد. در این راستا، سؤال اصلی مقاله این است که ...
بیشتر
جهان امروز خصوصاً از نظر حکمرانی اقتصادی قویاً تحت نفوذ اندیشه نئولیبرالیسم قرار دارد و پدیده جهانی شدن هم اساساً با تکیه بر همین مبنای فکری شکل گرفته است. این پدیده از زوایای مختلفی قابل نقد و ارزیابی است. یکی از عمیقترین نقدها بر نئولیبرالیسم را میتوان از طریق مکتب فرانکفورت ارائه دارد. در این راستا، سؤال اصلی مقاله این است که از منظر مکتب فرانکفورت چه مسائلی را میتوان برای سرمایهداری نئولیبرال در جهان معاصر شناسایی کرد. در این مقاله، استدلال میشود که از نگاه مکتب فرانکفورت، مسأله روابط مبتنی بر سلطه و سرکوب در دوره سرمایهداری نئولیبرال به اوج رسیده است. این پژوهش حالت نقد و ارزیابی دارد، به این معنی که از یک چشمانداز فکری خاص به استخراج مسائل یک نظام فکری دیگر میپردازد.
سید نعمتالله عبدالرحیمزاده
چکیده
ایده زیبایی بیشک یکی از مفاهیم اساسی در فلسفه افلاطون است و حتی میتوان آن را همپای ایده خیر و واحد دانست که همانند آن ایدهها، نقش اساسی در نظام دیالکتیکی افلاطون دارد. جهتگیری دیالکتیکی این ایده با پرسش سقراط از خود زیبایی در محاوره هیپیاس بزرگ شروع میشود و هر چند هیپیاس از عهده پاسخ او برنمیآید اما از یک سو دلالتهای متنوع ...
بیشتر
ایده زیبایی بیشک یکی از مفاهیم اساسی در فلسفه افلاطون است و حتی میتوان آن را همپای ایده خیر و واحد دانست که همانند آن ایدهها، نقش اساسی در نظام دیالکتیکی افلاطون دارد. جهتگیری دیالکتیکی این ایده با پرسش سقراط از خود زیبایی در محاوره هیپیاس بزرگ شروع میشود و هر چند هیپیاس از عهده پاسخ او برنمیآید اما از یک سو دلالتهای متنوع معنایی این مفهوم آشکار میشوند و از سوی دیگر، فهم این ایده از سطح انضمامی به سطح انتزاعی کشیده میشود و بر این مبنا است که دو سیر دیالکتیکی صعودی و نزولی در محاوره همنوشی شکل میگیرند. سیر صعودی از بدنهای زیبا به سمت خود زیبایی است و سیر نزولی از خود زیبایی به جهان جسمانی برای زایش افکار و اعمال زیبا است. شخصیت محوری در این دو سیر سقراط است که ویژگی سرکش و خلاف عرف و عادت او هم مایه تمایزش از دیگران میشود و هم این که به او توانایی پیمودن این دو سیر را میدهد. به این جهت است که او با وجود زشتی ظاهر، درونی پر از نقوش زیبا و خدایی دارد و زایش این نقوش زیبا توسط او با زبان و لوگوس او است که به تایید آلکیبیادس، تاثیری عمیق بر قلب و روح مخاطبانش میگذارد. بنابراین، هدف مقاله حاضر پیگیری این مسیر دیالکتیکی در اندیشه افلاطون از پرسش اولیه در مورد زیبایی تا زایش زیبایی است.
علی لطیفی
چکیده
شناخت چگونگی قوامیافتن تدریجی علم تربیتی مدرن در طول تاریخ فرهنگی و اجتماعی جهان مدرن، نقش مهمی در فهم بنیادین ماهیت این علم، ذهنیتها، مضامین و کلانایدههای حاکم بر آن و میراثی که اکنون از آن به جا مانده، دارد. پژوهش حاضر به هدف بررسی این چگونگی، در پژوهشی تاریخی-تحلیلی و با بهرهگیری از برخی منابع تاریخی دست اول و دست دوم دربارهی ...
بیشتر
شناخت چگونگی قوامیافتن تدریجی علم تربیتی مدرن در طول تاریخ فرهنگی و اجتماعی جهان مدرن، نقش مهمی در فهم بنیادین ماهیت این علم، ذهنیتها، مضامین و کلانایدههای حاکم بر آن و میراثی که اکنون از آن به جا مانده، دارد. پژوهش حاضر به هدف بررسی این چگونگی، در پژوهشی تاریخی-تحلیلی و با بهرهگیری از برخی منابع تاریخی دست اول و دست دوم دربارهی تاریخ علوم تربیتی و آموزش و پرورش مدرن در مناطق و کشورها و ادوار تاریخی مختلف، به واکاوی مهمترین بسترهای شکلگیری و تحوّل و توسعهی علم تربیتی مدرن پرداخته است. بر اساس یافتههای پژوهش، شش زمینهی فرهنگی و اجتماعی شامل «ضرورت یافتن تربیت نسل جدید برای جامعهی جدید و عدم صلاحیت نهادهای سنتی برای ایفای این نقش»، «آموزشیسازی مسائل اجتماعی»، «کشف دورهی کودکی و اهمیت یافتن مطالعهی آن»، «روانشناسیگرایی»، «پیدایش و تحول مدارس و مراکز تربیت معلم» و «پیدایش حرفهی معلمی و حرفهای سازی مشاغل مرتبط با آموزش و پرورش» به عنوان مهمترین ذهنیتها یا پدیدههای اثرگذار در ساخت معنا و ماهیت علم تربیتی مدرن شناسایی گشته و به تفصیل، گزارش و تحلیل شدهاند.
مرجان نادرزاده گوارشکی؛ علی مرادخانی؛ حمیدرضا افشار
چکیده
در نظر ژیل دلوز، مجاز ((Virtual بعدمثالی (ideal) واقعیت است و تصویر مجازی بخش غیرقابل تجزیهی کریستال-زمان درمیان ذهنیت و عینیت که پیچیده ترین فرم و ساختار روایی-زمانی دلوز است. این پژوهش بر آن است تا به تبیین مفهوم "مجاز" و "تصویر مجازی" در فلسفه ی ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی بپردازد و از آنجایی که فرضیه ی اصلی این پژوهش تاثیر مفهوم تصیر مجازی بر ...
بیشتر
در نظر ژیل دلوز، مجاز ((Virtual بعدمثالی (ideal) واقعیت است و تصویر مجازی بخش غیرقابل تجزیهی کریستال-زمان درمیان ذهنیت و عینیت که پیچیده ترین فرم و ساختار روایی-زمانی دلوز است. این پژوهش بر آن است تا به تبیین مفهوم "مجاز" و "تصویر مجازی" در فلسفه ی ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی بپردازد و از آنجایی که فرضیه ی اصلی این پژوهش تاثیر مفهوم تصیر مجازی بر نوع روایت و ساختار روایی در جنبش سینمای هنری اروپاست، ازین رو پژوهش پیش رو در جهت اثبات این فرضیه، پس از تبیین مفهوم تصویر مجازی و جایگاه آن در الگوی زمان کریستالی در فلسفه ی ژیل دلوز، به بررسی برخی از فیلمهای جنبش سینمای هنری اروپا، یعنی فیلمهای هیروشیما عشق من 1959- سال گذشته در مارین باد 1961- جاویدان 1963 خواهد پرداخت تا ازین طریق نشان دهد که فیلم های ذکر شده با تمرکز بر مفهوم تصویر مجازی چگونه به خلق کریستال زمانی در ساختار روایی خود شده اند. همچنین این مقاله در پی دستیابی به الگویی واحد برای خوانش و واکاوی این نوع روایات زمان محور است. روش کلی این تحقیق به شیوه توصیفی است و با استفاده از منابع کتابخانهای و بررسی موردی فیلمها، این آثار را مورد مطالعه قرار خواهد داد.
محسن آسترکی؛ مالک حسینی؛ پرویز ضیاءشهابی
چکیده
همکلامی با متفکران پیشازسقراطی و تأمل در اقوال به جایمانده از ایشان تأثیر فراوانی بر اندیشهی هایدگر گذاشته است. هایدگر در بحث از حقیقت زبان به تجربهی یونانیان از لوگوس بمنزلهی ذات زبان، نظر دارد. لوگوس که مقام جمعِ نسب و روابط است، همچون فعلی است که سبب ظهور هر آنچه هست میگردد. در کلام متفکران یونانی ظهور موجودات بر آمده از ...
بیشتر
همکلامی با متفکران پیشازسقراطی و تأمل در اقوال به جایمانده از ایشان تأثیر فراوانی بر اندیشهی هایدگر گذاشته است. هایدگر در بحث از حقیقت زبان به تجربهی یونانیان از لوگوس بمنزلهی ذات زبان، نظر دارد. لوگوس که مقام جمعِ نسب و روابط است، همچون فعلی است که سبب ظهور هر آنچه هست میگردد. در کلام متفکران یونانی ظهور موجودات بر آمده از لوگوس است و اندیشیدن نیز گوشسپردن به کلام آن. در ابتدای این مقاله نسبت میان هایدگر و پیشاز سقراطیان و دلیل اهمیت ایشان به اجمال بررسی و سپس حقیقت زبان در اندیشهی هایدگر متأخر با نظر به مفهوم لوگوس شرح داده میشود.تاثیرپذیری هایدگر از متفکران پیش از سقراطی در موضوع زبان، در دو سطح قابل تحلیل است؛ مرحله اول توجه به لوگوس در اندیشه آنان و مرتبه بعد نسبت میان لوگوس با وجود که البته مرتبه دوم در ضون مرحله اول مستتر بوده و از آن حاصل آمده است.
بیان کریمی؛ سید مصطفی شهرآیینی
چکیده
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفتشناختی از فهمهای سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تنکردشناسانه ارایه میدهد و پدیدههایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی میکند. ...
بیشتر
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفتشناختی از فهمهای سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکة فرایندهای تنکردشناسانه ارایه میدهد و پدیدههایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی میکند. هدف نیچه کنارگذاشتن معرفت و خواست حقیقت مطلق به عنوان رانة اصلی آن، و طرح رانة دیگری است که شناخت را همچون ابزار به کار میگیرد. وی همچنین توهم کشف حقیقت در دورة مدرن را ناشی از تمرکز بر دو جزء جداییناپذیر سوژة یعنی زبان و اگاهی قلمداد میکند. نیچه به جای آرمان شناخت و به جای کشف حقیقت، مفاهیم تفسیر و ارزشیابی را مینشاند. تفسیر، معنای پدیده را که همیشه جزئی است، تعیین میکند و ارزشیابی، ارزشِ سلسلهمراتب معانی را مشخص میسازد و به اجزاءا کلیت میبخشد، بیآنکه کثرتشان را از میان بردارد. پرسش اصلی مقاله این است که نیچه چگونه با گسست از وجوه معرفتشناختی سوژة مدرن به واسازی این مفهوم پرداخته است؟ مدعای اصلی مقاله این است که واسازی سوژه در نیچه تنها زمانی قابل فهم است که نقد وی از مفاهیمی چون حقیقت، معرفت، زبان و آگاهی را دریابیم.
سعیده محمدزاده؛ محمّد رضا بهشتی
چکیده
کانون این مقاله بررسی جایگاه اسطوره در دیالوگهای افلاطون است. این مقاله با رویکرد توصیفی_تحلیلی به این مسائل اشاره دارد که دیالوگهای افلاطون در دورههای مختلف دارای چه ویژگیهایی است؟ و رویکرد افلاطون نسبت به اسطوره در دیالوگهای آغازی، میانی و پایانی چه تغییری پیدا میکند؟ در این راه، ما نخست به بررسی ایراد دیالکتیک در دیالوگهای ...
بیشتر
کانون این مقاله بررسی جایگاه اسطوره در دیالوگهای افلاطون است. این مقاله با رویکرد توصیفی_تحلیلی به این مسائل اشاره دارد که دیالوگهای افلاطون در دورههای مختلف دارای چه ویژگیهایی است؟ و رویکرد افلاطون نسبت به اسطوره در دیالوگهای آغازی، میانی و پایانی چه تغییری پیدا میکند؟ در این راه، ما نخست به بررسی ایراد دیالکتیک در دیالوگهای سقراطی و سپس به نحوه استفاده افلاطون از اسطوره در دورههای مختلف میپردازیم و توضیح میدهیم که بکارگیری اسطوره در دیالوگهای سقراطی برخلاف دورههای دیگر که به منظور افزودن بُعدی دینی یا اسطورهای و یافتن راهحل برای مسائل مهم فلسفی است؛ در آن دیالوگها به جهت تقریب به ذهن و بیان تمثیل صورت میگیرد. در نهایت با تقسیم اسطورههای دورههای بعد به دو دسته کلی فرجامشناختی و غیرفرجامشناختی، به توضیح موضوع و محتوای خاص دسته دوم این اسطورهها و علت بهرهمندی از آنها میپردازیم.